How to look real? [1D]
چگونه با پارتنر فیک خود واقعی رفتار کنیم؟ - Larry, ziam
˓▾ 𝐅ICTION: #Revenge ˓▾ 𝐆ENRE: Romance - Action - Angst ˓▾ 𝐀UTHOR: #ꜱʜɪᴀ ˓▾ Couple: YiZhan - MinSung "+ بکشم؟ نه...میخوام ذره ذره...نابودت کنم....میخوام سوختن...اردوگاهی که... همه زندگیت رو....براش گذاشتی....ببینی با تموم شدنش حرف صدای انفجار یکی بعد از اون یکی به گوششون رسید. تا اون اتفاقاتی که افتاده رو هضم...
میخوام فراموش کنم... فراموش کنم تا تو بتونی ! زندگی کنی! میخوام گذشت کنم! برای خوشبختی تو برای زندگی تو این حق رو ازم نگیر ....!
تو دنیایی که واست ناشناخته س، باید منتظر هر چیزی باشی! حتی محکومیت بی گناه به حکم مجازات.
اونا یادشون نمیومد که من کیم و هویتم براشون فقط درد بود پس گذاشتم تو فراموشی بمونن و خودم... سرم به انتقام گرمه
نامیرا کردن انسان غیرممکنه اما نه زمانی که جهان چند دانشمند بی حدومرزو دیوونه رو درون خودش خلق کرد و سرنوشت اونها رو رقم زد.. دانشمندان سده ی سوم هزاره ی دوم. کسانی که بدون خواسته ی خودشون دنیارو متحول میکنن و نسل جدیدی از انسان رو به اون میبخشن.. و حتی خودشون جزو اونها میشن..؟ اما هرچیزی یه بهایی داره و هرپدیده ای نی...
از @louis_Tomlinson: این آخرهفته پارتی داریم. اگه باحالی برو اگه @Harry_Styles هستی بمون خونه در جواب لویی @Harry_Styles: تو یه عوضی هستی و خودتم میدونی در جواب هری @Louis_Tomlinson : آره یه عوضی که تو بطور انکار ناپذیری میخوایش *complete*
[COMPELTED] چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفه های آسمان کنون به گوش من دوباره میرسد صدای تو صدای بال برفی فرشتگان نگاه کن که من کجا رسیدهام به کهکشان، به بیکران، به "جاودان" داستانی درباره 'لری استایلینسون'
این داستان شامل نوشته های جنسی، استفاده از الکل و خودآزاری میشه. اگر اذیت میشید، من خیلی جدی بهتون پیشنهاد میکنم که یه داستان دیگه بخونید. لویی تاملینسون همیشه باور داشت یا مجبور بود باور کنه که استریته. ولی وقتی که یه پسر چشم سبز به اسم هری استایلز شمارشو براش میزاره، هیچ نظری درمورد اینکه زندگیش چطوری تغییر میکنه ند...
من عاشق برادر ناتنیم شدم. این از همون اول شروع شد. وقتی چشم هام به چشم های سبزش برخورد کرد.
لوئی هرسال به جشن تولد هری میره و بهش هدیه میده...
[OnGoing] استایلزها و تاملینسون ها. این دو خونواده به دلیل اتفاقی در گذشته، هیچوقت باهم کنار نیومدن. به همین دلیل لویی تاملینسون از هری استایلز متنفره، به همین سادگی. هرچند چیزی که لویی -یا هرکسی توی خونوادشون- نمیدونه اینه که هری از لویی متنفر نیست، درواقع کاملا برعکسش. اون همیشه از پسری که موهاش مثل پر نرم بود خوش...
لویی پسر خیلی خوبیه . نوشیدنی نمی خوره ، فحش نمیده و محافظه کارانه لباس میپوشه . اون فکر میکنه اینجوری میتونه از گذشته ی تاریکش فرار کنه . گذشته ی که به خاطرش ، همراه بهترین دوستش زین، به ایسترن امده تا یه شروع تازه داشته باشه . لویی فقط یه هدفداره : دوری کردن از دردسر . هری استایلز ، خود دردسره ...پسر بد دانشگاه . یه...
من لویی تاملینسن ام و این واقعیت هارو روی کاغذ میارم چون 'سرنوشت' علاقه ای به خوندن کتاب نداره و شما باید بدونید... "داستان بر اساس دارن شان،سرزمین اشباح،شناخته شده به عنوان برترین و نزدیک ترین کتاب به واقعیت در قرن 21 با تغییر"
یه تصادف،یه پارتی یه دعوا،یه دزدی یه کوچه ی خالی و یه اسپریِ رنگ. یه بازی،یه خاطره یه عشق،یه نفرت و...یه مرگ... "دسته های موتورش رو ول کردو جَکِش رو پایین داد و کلاه کاسکتشو برداشت -سه ثانیه بهت وقت میدم.. -یک -دو.." سه. همه چیز با همون سه ثانیه شروع شدو ثانیه ها به دقایق،و دقایق به ساعت ها و روز ها و ماه ها و سال ها...
Louist91 : يه جورايى دلم ميخواد ديكتو بخورم Louist91 : ولى با اين حال از اين حرفم منظور بدى ندارم [ Persian Translation] ( Larry Stylinson AU) © ALL RIGHTS RESERVED @louvinglouis Translated By : @TheBluestKitten & @Zahra__gh2 #20 in Persian FanFiction
_ خدای من،تو واقعا میتونی خطرناک باشی. +ممنون. _ برای چی؟ + مردم از شخصیت های خطرناک خوششون میاد. " BLOOD DANCE " "رقصِ خون" .
ازینکه گی ام معذرت میخوام، لویی. -دوست صمیمیت، هری. Larry Stylinson AU
هری افسردست و لویی تلاش میکنه تا سرحالش کنه. Highest ranking: #1 in short story
در زمان هايى دور دو دوست بودن كه مثل برادر بودن... مارسل استايلز و مارتين گريمشاو ... مارسل حالت افسردگى داشت و براى همين خودشو تو داستاناى عجيب غريب غرق ميكرد .ولى ميخواست مارتينُ قانع كنه كه سرزمين ديگه اى هم وجود داره.ولى جادويى... پس اونُ برد به فيلورى ، سرزمين جادو ! اونا فكر ميكردن به فيلورى نياز دارن...ولی در...
اون هیچوقت نتونست بفهمه که هیچ کدوم اینا واقعی نیست، اون که مثل موجود درون امیلی باهوش نبود :')
طبق روال دو هفتۀ گذشته اومد رو پله های جلوی ساختمون کنارم نشست و سیگارمُ گرفت تا خودش بکشه. خندیدم و نگاهش کردم. پرسیدم: میدونی داری به خودت عادتم میدی عوضی؟ گفت تازه اولشه.
!!Discontinued!! زندگی هارپی جوون و کم تجربه ، لویی تغییر میکنه وقتی پا به سرزمین سحرآمیزی که همه ی موجوداتش مثل خودش افسانه این میذاره... Written by: @SesameHazza Translated by: @saraw_ap_