† Fotos SasuNaru / [Bl] †
son fotos de SasuNaru ;-; Con un par de doujinshi's espero que les guste :v
son fotos de SasuNaru ;-; Con un par de doujinshi's espero que les guste :v
ساسکه بعد از جنگ توی حبس خونگی قرار میگیره و ناروتو از هر فرصتی برای دیدنش استفاده میکنه. توی این مدت، ساسکه متوجه میشه که احساساتش برای ناروتو، ممکنه چیزی بیشتر از دوستی باشه. یعنی واسه اعتراف دیره؟
📯🔞شروع رمان جنجالی وهیجانی مرا احساس کن🔞!📯 👑👑 خلاصه: شایان وامیر دوتادوست صمیمی که درهمه حال باهمن وهمخونه هستن.شایدبایدبگیم اینقد باهم صمیمی هستن که بعضی اوقات پارنترمشترک دارن تااینکه....... 😻😻 رمان اززبان خود کارکترای داستان گفته میشه واگه نویسنده بخواد یه توضیحی بده حتما قید میکنه امیدوارم از خوندن این رما...
پادشاه شیائو بعد از ده سال صاحب ولیعهد شده بود. ولیعهدی که پیشگو ، در تقدیرش سیاهی ،تیرگی و معشوقی مرد دید. و برای جلوگیری از این تقدیر ، پیشنهاد داد همه پسرانی که شش سال بعد متولد می شوند را سر نگون کند. چی میشه اگه اون شخص زنده بمونه و شیائو ژان، ولیعهد کشور چین عاشقش شود، عاشق وانگ ییبو همجنس خود!!! چی میشه اگه...
اخ سرم! اوففف درد میکنه:( ها؟! وایسا ببینم من کدوم جهنم دره ایم؟! اینجا دیگع کجاست؟! یا عباس بوعذار اینا چرا لخت پتی ان؟! آخرالزمان شده؟! شایدم شاه برگشته ایران؟! یا نکنه تحریما اثر خودشو گذاشت ملت رد دادن؟! وات د فاک ملت چرا این ریختی شدن؟! از کی تاحالا ایرانیا چش بادومی شدن! یعنی از نوع تکامل یافتن؟!🤔 ماشینا چ باکل...
Un poco de las mejores imagenes de: ♡ MO DAO ZU SHI ♡SCUM VILLAN'S SISTEM ♡HEAVING OFICIAL BLESING espero les guste. Besitosss😘
-خدای من این یک فن فیک لعنتی نیست این زندگی واقعی منه! به دنیای ذهن شیاعو ژان خوش آمدید جایی که اون ماجراهای زندگیشو به متفاوت ترین شکل ممکن بیان میکنه ! یه فن فیک فوق طنز از کاپل ییژان ^^ امیدوارم خوشتون بیاد.
وانگ ییبو قاتل خیلی معروف و ناشناسی که در ازای پول تا به حال خیلی هارو کشته بدون اینکه حتی براش مهم باشه قربانی هاش کی بودن ماموریت جدیدش هم دقیقا مثل بقیه بود اما.... امان از اون لبخند ییبو تاپ
عنوان: اتــــریس کاپل: ییژان (ییبو تاپ) ژانر: پلیسی - اکشـن - مافیا - هیجانی نویسندگان: ꜰᴀᴛ و ꜱʜɪᴀ افسر جوانی که ماموریت داره با نفوذ به باند آتش سرخ، اون رو متلاشی کنه اما چی میشه اگه همه چیز اونطوری که فکر میکنه پیش نره؟ اگه درست لحظه ای که میتونه به هدفش برسه مردد بشه چی؟ و چه اتفاقی میوفته اگه درست زمانی که فکر...
جان... اسمی که به فراموشی سپرده شده... زنده ای که زنده نیست... و حالا شنگ... رئیس باند کرول... یه مافیای بدجنس با گذشته ای تاریک و ترسناک... طعم درد..لذت مرگ... چی میشه بعد از گذشت سالها دوباره اون شخص رو ملاقات کنه؟؟... اینبار اون شخص کنارش میمونه..؟ وانگ ییبو... اسمی که شنیدنش ضربان قلب این مافیای بدجنس رو شدت مید...
اون ها پدر و مادر نبودند ابزاری برای شکنجه دادن بودند اون فقط منتظر یک ناجی بود... اون مرد وقتی رسید که پسر شکسته بود
کاپشن اش را کشيد و با چشمان گرد به او خيره شد " آقا آقا می شه یکم غذا به ............... چرخيد و نق نق کوتاهی کرد" بابا" شقيقه خیس اش را بوسيد " جان بابا" ................ یه بابای مهربون و دلسوز با یه پسر بچه لوس و بد اخلاق تفاوت سنی ۱۴ سال جان تاپ * این فیک با نوشته های قبل فرق داره.... اینجا یک جان مهربون اما...
ژان دکتر فوق العادی هست در عین حال فوضول کنجکاو 🤪 ییبو خواننده مغرور که به جز خودش به هیچکس اهمیت نمیده همیشه باید حرف حرف اون باشه اجازه نمیده کسی تو زندگیش دخالت کنه حالا زندگی هر دو با دیدن هم دیگه عوض میشه😍
{𝘊𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥} ″امروز دوباره با مامان بابام بحثم شد...″ ″بخاطر من؟ ″ ″بخاطر علاقم .″ ″متاسفم...″ ″بابت علاقم؟″ ″نه! نمیدونم... بابت اینکه بخاطر من اذیت میشی″ ″ولی من دوستش دارم...″ ″پس تا آخرش شرمندتم″ ″منم تا آخرش عاشقتم...″ ✮𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦 : 𝘠𝘪𝘻𝘩𝘢𝘯✮ ✮Genre: Romance,Slice of life,Drama,Angst✮ ☁ 1 in #yizhan...
عشقی که تو زندگی قبلیشون ناکام موند، توی این زندگی هم به نتیجه نمیرسه؟ ژانر: رمانتیک، فانتزی، کمدی، اسمات، انگست، تناسخ هپیاند♡ BJYXSZD 💚❤ جان فرشتهایه که برای ماموریتی به زمین فرستاده میشه، ماموریتی که هیچ جزئیاتی نداره جز یه اسم: وانگ ییبو ! چی میشه اگه بفهمه انسانی که مامور شده پیشش باشه، عشق قدیمیشه؟ . . رتبه...
Fernweh|سرگردانی کلمهای آلمانی به معنایِ گمشدگی، حس بیماری یا خواستن شدید چیزی که به اونجا متعلق بودی یا دلت می خواسته اونجا باشی، دردِ دوری. ژانر: امگاورس، فانتزی، انگست، رومنس کاپل: هیونچان "سرخی، سرخیِ خون اولین چیزی که میتونم باهاش کلمه بسازم. البته بستگی داره که اون خون کجا باشه. من درونم خونریزی کرده، چشمها...
سلام به همگی 💜🧚♀️ تو این بوک من آهنگ ، فیلم ، سریال ، انیمه ، مانهوا ، مانگا و ... معرفی میکنم 😊🌷 خوشحال میشم بوکمو حمایت کنید 🥺❤
خلاصه: آتسوشی و آکوتاگاوا همیشه از هم متنفر بودن و باهم در حال مبارزه بودن، ولی بعد از اینکه نیروهاشون رو یکی میکنن تا دشمن مشترکشون رو شکست بدن آکوتاگاوا درونش احساسات جدیدی رو کشف میکنه و تلاش میکنه تا بهشون اهمیتی نده ولی....
عشق و نفرت موازی هم هستند. ژان و ییبو بعد از شانزده سال رو در روی هم قرار میگیرند. گذشته و حال: عشق و نفرت این تضاد از هر کدام از آنها چه انسانی ساخته است؟ ⛔قبل از خوندن داستان: اگه روحیه ای حساس دارید نخونید. اگه دنبال اسمات هستید نخونید.
قصه ی لان ژانی که تازه بعد از رفتن عشقش به احساس عمیقش پی برده... اما حالا ... کاری هم میتونه بکنه؟ وی ینگش هیچ وقت برنمیگرده... مگه نه؟
یه فیکشن راجب جشن عروسی و شب اول هوالیان و سکس اولشون امروز بهترین روز زندگی شیه لین توی 800 سال گذشته بود.روز عروسیش....
اگر یه روز شیه لیان متوجه میشد که رابطه اش با هواچنگ از طرف کسی داره تهدید میشه و در خطره چه اتفاقی میفتاد؟
امروز روز ولنتاین بود. روز عشق. البته توی زندگی اونا هر روز روز عشق بود. اما شیه لیان میخواست امسال یه هدیه ی منحصر به فرد به هواچنگ بده
❝ Introduction ❞ "هیچکس فریادهایم را نمیشنود عذاب کشیدنم..تنها بودنم را نمیبینند همه گناهانم را میبینند، حتی تو!" 「توی قلبش هیاهوی بزرگی به پا بود و به طرز جنونآوری میتپید، با صدای خشمآلودش غرید:"چیکار میکنی وانگ؟!" ییبو دستشو برد سمت ابریشم مشکی ژان که به تازگی بلندتر شده بود، چند تار که روی پیشونیش رها شده...
Name: Enemies of Yesterday, Friends of Todey اسم: دشمنان دیروز، دوستان امروز ژانر: درام، تاریخی، سفر در زمان، طنز، اسمات، روزمره کاپل:وانگشیان {زمانی که وی ووشیان به جای خواهر و برادر ون خودش رو تحویل میده و جین ها هم زندانیش میکنن. اونجا میفهمه جین ها از اون چیزی که فکر میکرد دغل باز تر هستن و حتی مرگ ون روهان...
hiiii فیک های ییجان معرفی می نمایممم بدویید آتیش زدم به مالم yibo top!!!! Mabey vers?
زندگی مرموز دانمی ما . . . کاپل ها : وانگشیان ، هوالیان، بینگچیو و ... . ژانر: روزمره ، کمدی ، رمنس کی فکرش رو میکرد سه تا آدمی که تفاوت هاشون آسمان ها و زمین رو می لرزونه و ترکیب خطرناکشون باعث میشه خدایان عرق سرد بریزند بتونن انقدر باهم صمیمی باشن .گلفروش فقیر با گذشته ی دردناک ، رئیس شرکت تبلیغاتی تنبل و دختر باز...
○مقدمه● از سرما میلرزید و بخار سفیدی که از دهنش بیرون میومد، بین تاریکی هوا محو میشد. نگاه نا امیدش رو به درخت های خشکی که احاطش کرده بودن دوخت؛ بغضشو توی گلوش خفه کرد و انگشت های ظریف و یخ زده ی دستش رو به طرف درختی دراز کرد: _شما هم مثل من ضعیفید نه؟ _بعد از هر زمستون این درخت ها دوباره شکوفا میشن و هر سال در مقابل...