𝐄𝐦𝐞𝐫𝐚𝐥𝐝
𝐄𝐦𝐞𝐫𝐚𝐥𝐝_زمُرد «اون همیشه می گفت وقتی می خندیدم دلش می خواست لب هام رو با رنگ زرد روشن کنه.وقتی پر از هیجان می شدم،قرمز رو بهم هدیه می داد چون از نظر اون این رنگ متعلق به من بود اما زمانی که دلسرد می شدم،اون تمام رنگ های سفیدم رو با خشم توی سطل اشغال خالی می کرد و من از خودم می پرسیدم که باید ممنونش باشم؟ گاهی و...