°Little Problem° [Z.M] _ By Sara (Completed)
+آقای پین، یا بچهی بوگندوتو از جلوی در خونهی من دور میکنی یا زنگ میزنم پلیس!! Highest ranks: #1 in fanfiction and #1 in onedirection 💛❤ با احترام به لیام پین و تمام خاطرات قشنگی که بهمون هدیه داد.
+آقای پین، یا بچهی بوگندوتو از جلوی در خونهی من دور میکنی یا زنگ میزنم پلیس!! Highest ranks: #1 in fanfiction and #1 in onedirection 💛❤ با احترام به لیام پین و تمام خاطرات قشنگی که بهمون هدیه داد.
همه چیز قرار نیست طبق برنامه پیش بره در حال ویرایش (بعضی پارتها تغییرات خیلی جزئی و غیرضروری دارن)
زندگی بوسیله تضادهاست که مفهوم پیدا میکند. تاریکی و روشنی...عشق و نفرت...سیاهی و سفیدي...شب و روز...شیطان وفرشته!! و چه به آشوب کشیده میشود زمانی که دو جهان با یکدیگر آمیخته شوند وتضادها در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. من فراتر از قوانین قدم گذاشتم و طعم میوه ممنوعه را چشیدم. و چنان با شراب عشقش مست شدم که از یاد بردم زی...
ایزابلا لونت(Isabella lonett)، يه دختر ساده و دانا و جوان كه در كنار پدر و مادر بسيار خوب(درجه ١) در محله معروف ريون وود بزرگ شده بود(Ravenwood)زندگیش پر از کمال و اصرار از اینکه باید مثل خانوادش با استاندارد بالا زندگی کنه.يه دختر معمولي كه هميشه كارهاي خوب و عاقلانه انجام ميده چيزيه كه همه ميشناسنش اما چه اتفاقي ميف...
من هری رو دوست داشتم. با تمام وجودم. همیشه یه آینده ی خوب و خوش رو باهاش تصور می کردم. وقتی ازم درخواست ازدواج کرد دیگه چیزی تو دنیا نبود که بتونه از اون بیشتر خوشحالم کنه اما نمی دونم چه اتفاقی افتاد. یه روز....اون خیلی راحت گفت خداحافظ و منو تنها گذاشت... حالا من موندم و یه جای خالی و یه یادگاری از هری که نمیذاره فر...
•اليزابت• نه!بياين اذيتش نكنيم! •بِت• دختريه كه تو رفاه بزرگ شده.تو يكى از بهترين منطقه هاى لوس آنجلس. ولى اون به اين چيزا اهميت نميداد. اون فقط به يكى اهميت ميداد. پسرى كه همسايش بود،هم مدرسه ايش بود و مهم تر از همه بهترين دوستش بود. به پسرى اهميت ميداد كه بعد از هفت سال دوستى تنهاش گذاشت. و اونموقع بود كه اليزابت -ب...
خب میدونی! این قرار بود همیشه یه رویا بمونه یه آرزو که هیچوقت برآورده نمیشه یه خواب با اسانس واقعیت... اما اگه خدا گه گاهی دلش هوس شیطنت کنه چی؟ اگه بخواد یه درام عاشقونه با چاشنی قهر ودعوا با بازیگری دو تا قلب بوجود بیاره چی!؟قراره چه کسایی افسار این قلبارو به دست بگیرن؟آیا میتونن از هدیه قشنگی که خدا بهشون داده مراق...
[ C O M P L E T E D ] اون مثل یه گرگ، توی جنگل تاریک شکارشو دنبال میکرد. هرچقدر که ادگار در دنبال کردن زین مهارت داشت زین هم در فرار کردن ماهر بود. اونا همو خنثی میکردن نه ادگار میتونست زین رو بگیره.... نه زین میتونست تا ابد فرار کنه..... pErFeCt dIsAsTeR (ZaYn MaLiK) Copyright © 2016 Kiki_kogarashi Completed on Wedn...
+اسم؟ _زین مالیک +خانواده؟ _یه بابای اعصاب شخمی و 3 تا خواهر +مشکل؟ _افسردگی شدید +خب...همین؟ _اره همین!اون اصلا حرف نمیزنه! +چرا؟ _من چه گوهی میدونم پسر؟اون فقط خیلی ضعیف و احمقه! °°°°°°°°°°°°°°°°° چی میشه اگه زین افسرده و ساکت باشه و به مدرسه ی شبانه روزی ای بره که باعث ایجاد تغییری تو روند فلاکت...
تنها چيزى كه در موردش مى دونست شكل كتونى هاش بود. كانورس هاى پر زرق و برق و صورتى. Translated by: @kimiyamd Copyright © 2016 Howmiatranslates
"تو هم میتونی یه وارث باشی" "من یه وارث هستم" سکوت تو وارث خوشبختی و قدرت و ثروتی و من وارث درد و حقارت و ترسم" "تو شاه خوشبختی و من ملکه ی بدبختی
_حاضری برگردی و داستان زندگیتو از اول شروع کنی؟ به تفاوت اینکه اینبار خودت بنویسیش؟ با لبخند بهم نگاه کرد: اگه هنورم تو اونجا باشی !
"همه چیز در جهان درباره ی سکسه ، به غیر از سکس. سکس درباره ی قدرته" -اسکار وایلد خلاصه داستان : زمین : سال 2438 دنیا الان متفاوته : به وسیله ی هیولاهای بی رحم و ظالم حکمرانی میشه. تمام چیزی که اولین بلک برن میخواست آزادی بود. ولی چطور میتونی از پیرترین خون آشامی که وجود داره و پادشاه قوی ترین نژادی که تا به حال پاش رو...
تنهام نذار... تنهام نذار... تنهام نذار که از تنهایی خوابیدن خسته شدم.
سلام *کابوس دوست داشتنی* داستان زندگی خیلی از ماهاست.دایرکشنرای ایرانی.کسایی که برای دیدن پسرا تقریبا ناامیدن اما یه چیزی تموم نا امیدی مانیا رو تبدیل به امید میکنه.یه DM . DMی که توسط هری استایلز پاسخ داده میشه اما این همه ماجرا نیست مانیا تنها نیست اون کساییو کنارش داره که روی همه زندگیش تاثیر دارن --امیدوارم خوشتون...
:همونطور كه تو تاريكي نشسته بود ،پك عميقي به سيگارش زد و بي مقدمه گفت تو شبيه برفي - خوشگل و سرد
هیچ وقت فکر نمی کردم یه لجبازی کوچولو با یه غروره مسخره انقدر بهم صدمه بزنه
دیانا: فقط تو موندی زین..فقط تو.. زین: من همینجام عزیزم.من مراقبتم دیانا: میترسم زین.خیلی میترسم.از یه روز بی تو میترسم... . . روابطی که توی مرحله آزمایش قرار میگیرن عشقی که شعله های آتشش همرو توی خودش میسوزونه زین راهشو گم کرده آنا گناه کاره لیام نگرانه و دیانا محکوم به مرگ توی گودال تاریک تنهایی خودشه اما کی نجاتش م...