Angst | phcopath | crime | poetry | homor تبر دستی، زخم پهلو رو در هم شکافته و به پیکره آسیب بیشتری میزنه؛ اصابت پی در پی چاقو. جیغ، داد، فریاد. صدای برخورد چاقو و تبر با زمین سنگی. قهقهه های از سر خنده، لذت و سرخوشی. مصلوب شدن. «پدر.. تشنهام. » تموم اتفاقاتِ زیرزمین کلیسا، با خوانده شدن مراسمی مقدس در طبقهٔ بالایی در پس سایه ها محو میشن. Fiolai | sukoku | others- [کاپل های این داستان به صورت نامحسوس هستند،اثر روانشناختی هست.]