تاحالا انیمهی look back رو دیدید؟
من دیدمش و آنقدر ذوق داشتم که حتی تمومش نکردم چون اون درسی رو که میخواستم بهم داد.
اینکه هیچوقت دیر نیست شروع کنی... من تا جاییکه یادم میاد از اول ابتدایی مینوشتم. انشا های طنز و داستان های غمگین.
همیشه موردعلاقهی معلم فارسی/نگارش بودم.
تا الان که یازدهمم و معلمم داستان هامو ازم گرفته تا یادگاری نگه داره.. تا الان که هرموقع واتپد رو باز میکنم داستان های کلاس هفتمم کامنت میخوره و ووت ها و ویو هاش روز به روز بیشتر میشه.
چرا؟ چون من از بچگی اینکارو بلد بودم و حتی نوشتن رو لحظه ای ترک نکردم.
فقط کلماتم رو خاطره نوشتم .. از روزهام نوشتم از آدمای امسال و پارسال .. اهنگ ها...
پس میخوام دوباره برگردم و با قلم متفاوت بنویسم، از آدمای مشهور و خیالی نه.. از آدمای نزدیک و دور زندگیم.
هاییی
خوشحال میشم یه سر بزنید
بوسسس
تهیونگ با یه مرد پولدار خوشتیپ و رده بالا توی کره ازدواج میکنه و از نظر بقیه مجبوره زندگی خوبی داشته باشه چون میتونه هر چی میخواد داشته باشه و از لحاظ معنوی زندگی عالی ای داشته باشه ، اما نمیتونه چون شوهرش جوری رفتار میکنه که انگار پدر و مادرشو نکشته.و تهیونگ میخواد از اون مرد که به اصطلاح شوهرشه. انتقام بگیره.
" جونگ کوک میکشمت " تهیونگ زیر لب زمزمه کرد.
چی میشه اگه تهیونگ عاشق شوهرش بشه؟
آیا واقعا ازش انتقام میگیره یا میبخشتش و فراموشش میکنه؟
https://www.wattpad.com/story/374740404?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading_part_end&wp_uname=jeunteakook