saimon505
Link to CommentCode of ConductWattpad Safety Portal
کجا بودی که نمی امدی بهتر بودی تو کی منهستی از دستمپر کشیدی به اسمان رفتی و رستگار شری من را بیامرز آمرزش تو برایم ستایش شایسته وجودت است برایم پشیمونمنکن ستاره اسمان ویرانه من از درد زیبایم بگو
'زمانی که غم در وجودت رخنه کند زندگی را میفهمی درد قلبت سنگین شود و وجودت گریبان شود ویرانه وجودی باقی نمی ماند'
saimon505
@koook_d توی سایه ها هستم
saimon505
کجا بودی که نمی امدی بهتر بودی تو کی منهستی از دستمپر کشیدی به اسمان رفتی و رستگار شری من را بیامرز آمرزش تو برایم ستایش شایسته وجودت است برایم پشیمونمنکن ستاره اسمان ویرانه من از درد زیبایم بگو
'زمانی که غم در وجودت رخنه کند زندگی را میفهمی درد قلبت سنگین شود و وجودت گریبان شود ویرانه وجودی باقی نمی ماند'
saimon505
به امید از دست دادنت میروم پس دوستم داشته باش تکه از دست داده من چهار دیواری تاریک مبهممن مجنونیبیشتر نیست عزیز از دست رفته من باش دیوانه ات نفسمیزند جان به جان افرین میسپرد تا عزیزش را ازرده نبیند
inkofacverse
https://www.wattpad.com/story/402501963?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=inkofacverse سلام مهربوووون خوشحال میشم ی نگاهی به فیکم بندازی
saimon505
Il, il n′est pas fou
Il y croit c’est tout
Il la voit partout
Il l’attend debouT
Une rose à la main
À part elle il n′attend rien
Rien autour n′a de sens
او دیووانه نیست او فقط...
به این اتفاق ایمان داره همین!
او عشق را در همه جا میبیند که ایستاده است
او در انتظار عشقش هست
گل رز در دستش ...
جز او انتظار کسی دیگری را نمیکشد
چیزایی که دور برش هستند برایش بی معنی است .
رز قرمزمن
16سپتامبر برای رزش
saimon505
@saimon505 یه من یه تو برای همیشه اشکی در گوشه چشمش میلغزد تا احساساتش را برای رز در دستش ابراز کنند
•
Reply
saimon505
هر روز دارمناامید تر میشماگر خودم دست به کار نشم کسی حاظر نیست نگاهی به این فیکشنکذایی بکنه تنها انگیزه ای که دارم همین بود و رفت
saimon505
روزی که میشکنه فقط به امید روزی میشینم تا دوباره قوام بگیره و بلند بشه و به زندگی کذاییش ادامه بده بلاخره او یک ظرف شیشه ای نیست که دیگه نشه سرهمش کرد ماهیت او فرق میکنه و عملا با گذر زمان رو هم میشه اما دنیایی که برای خودم ساختم زیادی برهم و پیچیده بودبا اینکه در عین حال ساده بود نوشتن گنگ و نامفهوم میشه فکر کردن نفسم رو میگیره و قلبم رو از پمپاژ کردن منصرف میکنه پس لبخندی زورکی فقط برای نفس به روی صورتم است نمیدانم چه کنم کجا برم چیکار کنم از کجا شروع کنم مغزم دایره ای پر از خط و خمه من شجاع نیستم من فقط بی دلیل شجاعم در ظاهر
نمیتونم ولی نمیتونم که بتونم
نتونم بتونم یا بتونم که نتونم که بدونم
چیزی که در دایره ذهن من میچرخه چیزی به این شکله اما زندگی زیباست درسته کسی برای صحبت نباشه کسی دلش نخواد به پیام های من جواب بده اما بازملبخند میزنم گاهی فکرمیکنممثل سندرومی ای درکی از احساسات ندارم ایا من یک سندرومی هستم
نمیدونم
پس کجاست اونی که در سر من همراهم میخندد بازی میکند شادی میکند کجاست
ولایتی دیگراست کجای دنیا است در دنیای مردگان است یا که هنوز به دنیا نیامده کجایی و نامت چیست
دنیای من چه کوچک اما در عین حال بزرک است واندرلندی که درون ذهن خودم ساختم به تدریج دیوانه ام کرد
Aypulwi
شرمنده بابت تبلیغات عزیز...
ممنون میشم اگه خوشتون اومد حمایت کنین
https://www.wattpad.com/story/400604864?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Aypulwi
Aypulwi
@saimon505 https://www.wattpad.com/story/400604864?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Aypulwi شرمنده، الان میتونین چکش کنین
•
Reply
moji_bts
I think you'd like this story: " " by moji_bts on Wattpad https://www.wattpad.com/story/400637921?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info℘_page=story_details_button℘_uname=moji_bts های، من تازه شروع کردم نوشتن، خوشحال میشم به داستان من سر بزنید ممنون ازتون.