شات: دوم
-پس، ممنونم جیمین که دفتر نمره رو گرفتی!!
-وای، زود برو تا دیرت نشده!!
بعد از مدرسه، تهبوم که به همراه جیمین و جینهو بود، بخاطر کار فوری که براش پیش اومده بود، دفتر نمره رو به شرطی که براش آبمیوه بخره، به جیمین داده و همونطور که براشون دست تکون میداد از کلاس خارج شده بود.
خب، به دست داشتن دفتر نمره کلاس، اونقدرا هم بد نیست...اون به راحتی میتونه داخل جدول زمانی و شرایط کلاس، یادداشت کنه و وقت زیادی هم سرش تلف نمیشه.
جیمین، داخل ستون مورد نظرش، چیزی رو یادداشت کرد و دفتر رو بست...به جینهو که براش دست تکون میداد، سری تکون داد و مشغول پاک کردن تخته کلاس شد.
بعد از اتمام کارش، نگاه کلی به کلاس خالی انداخت و از کلاس خارج شد...با خارج شدنش از کلاس چند تا داشن آموز دختر رو دید که توی راهرو سرگردون بودن...واقعا این دخترا آزار دهنده ان، از صبح که تهیونگ پاش رو به مدرسه میزاره احاطه اش میکنن تا اینکه به خونه برگرده.
انگار درحال پیدا کردن تهیونگ توی این طبقه بودن و با دیدن جیمین، ترسیده و سریع پا به فرار گذاشتن.
آلفا، تک خنده ای به اونها کرد و به سمت اتاق کارکنان مدرسه، به راه افتاد و به فکر فرو رفت.
واقعا از رفتار اون دخترا تعجب میکرد...تهیونگ وقتی به مدرسه میومد ناراحت به نظر میرسید، اما وقتی اون رو بیرون از مدرسه و توی خوابگاه میدید، اون واقعا آزاد به نظر میرسید...چون دیگه هیچ دختر آزار دهنده ای اطرافش نبود که باهاش برخورد کنه.
-اوه، پارک
موقعی که جیمین به اینها فکر میکرد...با صدای کسی از حرکت ایستاد، برگشت و با سوکجین که با یه دست کلید توی دستش ایستاده، رو به رو شد...احتمالا سوکجین امروز مسئول گشت توی مدرسه بود.
-میخوای دفتر نمره رو تحویل بدی، درسته؟
-اره
-من میخوام به اتاق کارکنا برم، اون دفتر رو هم میبرم، در عوضش، تو...
یکی از کلید هایی که توی دسته کلید قرار داشت رو به سمت آلفا پرت کرد.
جیمین، کلید رو توی هوا گرفت و به برچسب "اتاق لباس" که روی کلید زده شده بود، نگاه کرد.
-میتونی بری و در اونجا رو قفل کنی؟
-چرا من؟
-اوه، ممنون که میبندیش
سوکجین، از کنار پسر رد شد و بعد از قاپیدن دفتر نمره از دستش، دستی براش که با قیافه ناباور نگاهش میکرد، تکون داد و از راه پله پایین رفت.
جیمین هم با بی میلی به سمت اتاق لباس به راه افتاد.
.
.
YOU ARE READING
The Boy who wears a skirt 🔗
Fanfiction" من عاشق پسری شدم که دامن میپوشید و چیزی از دخترها کم نداشت " ᯓ Gᴇɴʀᴇs ⤷ Romance ⤷ Smut ⤷ OmegaVerse ⤷ Drama ⤷ imaginary ⤷ Fantasy ᯓ Cᴏᴜᴘ: ⤷ MinV ᯓ Wʀɪᴛᴇʀ: ElmiraBV