Part 2

1.2K 112 4
                                    

" Chanyeol "

فکر نمیکردم قرار باشه یه همچین بوی ریز نقش با پوست سفیدو جلو چشمام ببینم
با دیدنم معلوم بود حسابی ترسیده و این منو بیشتر وسوسه میکرد. ترس تو چشماش ب وضوح دیده میشدو وقتی در اتاق بازی رو باز کردمو به داخل هلش دادم تعجب و ترس کامل توی چهرش موج میزد
صدامو صاف کردم تا به خودش بیاد ولی تأثیری نداشت
رفتم پشت سرش دستمو رو بوتاش کشیدم که یهو برگشت سمتو با همون ترس تو چشماش بهم زل زد

لبخند کجی که همیشه رو لبام بود رو تشدید کردم
چند قدم ازش فاصله گرفتمو ساعتمو از دور مچم باز کردم و گزاشتمش رو عسلیه کنار تخت

+اسمت چیه؟

وقتی جوابی از سمتش نشنیدم با اخم نگاش کردم

+میدونی من خوشم نمیاد سوالام رو دو بار بپرسم پس بهتره همین الان جوابشو بدی!

صدای آب دهنشو که از ترس قورت داد اینقدر بلند بود که شنیدمو باعث شد پوزخند بزنم

-ب...بکهیون...بی...بیون بک...بکهیون

گره کراواتمو شل کردمو در حالی ک قلنج گردنم رو میشکوندم با قدمای محکم ولی کوتاه رفتم سمتش

+خوبه بیبی... حالا برو رو کاناپه بشین

با سر با کاناپه گوشه اتاق اشاره کردم
با قدمای کوتاه و لرزونش تا کاناپه رفتو تردید داشت برای نشستن ولی بالاخره نشست
سمتش رفتم دستمو رو کاناپه ستون کردم و بهش تکیه دادم
با نیشخند جوری که نفسای گرمم به گردنش بخوره کنار گوشش لب زدم

+این پسر کیوت میخواد شب زیبامونو رو تخت سپری کنه یا همین جا کارشو راه بندازم؟

زبونمو آروم رو لاله گوشش کشیدم که ریز لرزیدو پوزخند صدا داری بخاطر لرزشش زدم

" Baekhyun "

خیلی ترسیده بودم ولی خیلی دلم میخواست که با مرد رو به روم کنار بیام به حرفش گوش بدم تا ببینم قراره چه اتفاقی بیوفته
میدونستم قراره لذت ببرم چون من همیشه تو زندگیم یه راز داشتم که نمیخواستم کسی متوجهش بشه و اونم این بود که من مازوخیسمی ام!
زیر دلم پیچ میخوردو دلم میخواست زود تر کارشو شروع کنه پس با صدای آروم گفتم

-ب...برام فرقی نمیکنه..
هر جا ک خودتون دوست دارید..ا...ارباب

آب دهنمو با ترس قورت دادمو منتظر نگاش کردم

' Writer '

چان با دیدن ترس اون برده کوچولو بیشتر وسوسه شد برای اینکه زودتر دست به کار بشه
دستشو سمت کشوی میز کنار تخت بردو بازش کرد ازش یه گوی با سایز بزرگ بیرون آوردو نخی که بهش متصل بود رو بین انگشتاش گرفت و گوی رو جلوی صورت بِک نگه داشت
ترس توی چشمای اون کوچولو موج میزد ولی جز ترس که توی چشماش بود دلش میخواست هر چی که قراره اتفاق بیوفته رو امتحان کنه!

چان بعد از چند ثانیه طولانی گوی رو روی میز گذاشت دستکشش رو دستش کرد و بدون اینکه بخواد حتی به اون کوچولو نگاهی بندازه با حالت دستوری لب زد:

+هی زود باش شلوارو باکسرتو در بیار.

بک با شنیدن لحن دستوریو ترسناک اربابش سریع کاری که میخواستو انجام داد و از رنگ قرمز گونه هاش معلوم بود که خجالت میکشه و همین باعث پوزخند مرد روبروش شد

چان بعد از مطمئن شدن از اینکه تمام وسایل مورد نیازشو روی میز چیده اومد و رو به روی بک که داشت با کنجکاوی و شیطنت به وسایل کنارش نگا میکرد ایستاد..
نگاهی به رونای سفیدو پُرش انداختو لباشو با زبونش خیس کرد... جلو اومد و بین پاهاش قرار گرفتو اسپنکی ب روناش زد که باعث شد بک آخ نسبتا بلندی بگه

+نچ نچ... اگه بخوای همین اول کاری صدات در بیاد مجبورم با یه روش دیگه ساکتت کنم!

و با سر ب گگ روی میز اشاره کرد..
بک فقط سرشو به نشونه مثبت تکون داد و حرفی نزد که با داد چان مواجه شد

+دفعه آخرت باشه که جواب من رو نمیدی... همیشه باید از کلمات استفاده کنی.. همیشه و در هر حالتی ک هستی.. مفهومه؟

بک با صدای لرزون جواب داد:

-ب..بله...عذر..م..می...میخوام..ار...ارباب

چان سرشو تکون داد دستشو روی سوراخ تنگو صورتی رنگ بک کشید که لرزش بدنشو حس کرد
آروم انگشتشو واردش کرد که بک خودشو بالا کشیدو باعث شد تا انگشت چان ازش بیرون بیاد
چان توی صورتش خم شدو زمزمه وار لب زد:

+خب بیبی مثل اینکه نمیخاد اینجوری آمادش کنم نه؟ چون میدونی...عوم.. زیادی تنگی

بعد از حرفش تیغ رو عز روی میز برداشت که باعث شد دهن اون برده کوچولوی بی دفاع جلوش باز بمونه..

-ن...نه.. ببخ..ببخشید ارباب.. لطفا



_____________

اِم.. صآری که خیلی وقت واسه آپ پارت دوم طول کشید
امروز دو تا پارت آپ میکنم:)
و از این ب بعدم  هفته ای یک یا هوون دو پارت رو میزارم!

خب دیگه بوص پس کلتون:)
لاو یو آل

#Wilson :)!-

My little slaveOnde histórias criam vida. Descubra agora