تهیونگ با استرس پشت میز کنار نامجون نشسته بود:
"یعنی از پسش بر میام نامجون شی؟
اگه اینطوری که اقای هان توصیف کرده بود باشه رسما قراره به فنا برم کهه ..
مخصوصا با اون چند تا بچه که بدجور تو کل دانشگاه سروصدا کردن ..شوخی هایی که باهاش کردن از فیلمای ترسناکم ، وحشتناک تره .."نامجون با خونسردی و لبخندی که همیشه به لباش بود سعی کرد رفیق چند ساله اشو آروم کنه :"هی خودتو جمع کن مرد مثلا کیم تهیونگی!
به خودت اعتماد داشته باش!
تو از پس سخت تر از ایناشم براومدی تهیونگ .. خودتو جلوی این چن تا بچه ی سرکش نباز باشه؟
از هان بعید نبود بخواد اونجوری شونه خالی کنه ..اون سنش بالاست .. نمیتونه خودشو با این بچه های جوون و شیطون نسل جدید وفق بده
به اندازه کافی باهاشون سر کرد..
ولی کیم تهیونگ تو یه نیروی تازه و جوونی
همیشه ایده های جذاب داری و مدیریت تو خونته ..پس اصلا نترس"
YOU ARE READING
𝐃𝐞𝐯𝐢𝐥 𝐁𝐮𝐧𝐧𝐲🐰✨
Fanfictionزمانی که استاد دانشگاهشون بخاطر شیطنت های جونگکوک و اکیپش استعفاء داد،کوک فکر میکرد تمام هیجان دوران تحصیلش ازش گرفته شده .. ولی هیچ ایده ای نداشت که جایگزین سکسی و جذاب استادش قراره حسابی به زندگیش رنگ هیجان بده و تک تک روز های تحصیلش رو استثنایی...