•✒️𝗯𝗹𝗼𝗰𝗸 ⓷

2.4K 533 79
                                    


اولین خطوطش روی کاغذ افتضاح بودن و کای قانع شده بود که این ماجرا از همون اول نفرین شدست. ولی طرح بعدی یکم بهتر از آب دراومد،و سوم  هم خیلی بهتر از اتود قبلی شد، و قبل از اینکه بفهمه،توی طرحهایی که میکشید گم شده بود.

دنیای اون پسرها،حالاتشون،خطوط لباسهاشون،جوری که به صورت اتوماتیک مثل دوتا آهن ربا به همدیگه نگاه میکردن.

از آخرین دفعه ای که انقدر مجذوب یه پروژه شده بود خیلی میگذشت. کای همیشه عاشق کشیدن آدمهای واقعی بود،ولی بعد از فارغ التحصیلی،فرصت انجامش پیش نیومد.

صادقانه،خوشحال میشد اگه برای یک هفته اونجا مینشست، و فقط جوری که پیرهن سهون شونه هاش رو در آغوش گرفته بودن و با هر حرکتش خطوط جدید و فریبنده ای ایجاد میکرد رو نقاشی کنه.

هرچی بیشتر بهشون نگاه میکرد،بیشتر و بهتر متوجه میشد که کشیدن بکهیون رو هم دوست داره. جذابیت پسرونه ی خاصی توی وجودش داشت که تاحالا بهش دقت نکرده بود، و دستهاش به طرز استثنایی برای یک مرد، ظریف بود.

هرچند،بهترین چیزی که میتونست به تصویر بکشه لبخندش بود.

کای جوری که بکهیون به دوست پسرش نگاه میکرد و با هر نگاه چهرش روشن میشد رو دوست داشت.یه برق مانگایی واقعی از توی چشمهاش بیرون میزد.

در واقع،اون بهترین و پرفکت ترین مدل برای شخصیت اصلی مانگا بود، برای پسر ریزه میزه و ظریفی که عاشق یه مرد ایده آل شده بود.

سهون حتی بهتر از اون تصویری که توی ذهنش داشت به شخصیت داستان میومد. یه مرد وقعا پرفکت و عالی.

واضحا کای گی نبود! ولی هنوزم یه جورایی میتونست بفهمه چرا بکهیون اینطوری به اون پسر نگاه میکنه.

هرچی طرحها و اتود های بیشتر دفترش رو پر میکردن،قلبش هم پر از امید میشد. شاید ایده ی چانیول اونقدرا هم احمقانه نبود. شاید واقعا میتونست این پروژه رو انجام بده.

قلبش یکم توی سینش پرید وقتی دستهای زیبای بکهیون به دکمه های پیرهن سهون رسیدن.

ولی کای با اینکه احساس راحتی نمیکرد،همچنان به اتود زدن ادامه داد و نقشه ی مخفیش رو به خودش یادآوری کرد. همین که کار به جاهای باریک کشیده بشه، از اتاق میره بیرون تا اونها کارشون رو در خلوت تموم کنن. اینجوری برای همه بهتر بود.

با قلبی که سریع تر توی سینه میکوبید،کای پیش خودش فکر کرد همیشه انقدر طول میکشه تا بکهون لباسهای دوست پسرش رو در بیاره یا فقط الان انقدر لفتش میداد،فقط به این خاطر که ازشون خواسته بود همه چیز رو آروم تر انجام بدن.

دلیلش هرچیزی که بود،یه عمر طول کشید که اول چند تا دکمه رو باز کنه و پوست سفید سینه ی سهون نمایان بشه.

✒️•𝗗𝗥𝗔𝗪𝗘𝗥'𝗦 𝗕𝗟𝗢𝗖𝗞•✒️Where stories live. Discover now