شک و تردید

1.2K 33 8
                                    

  پیاده  شدم  اما  وسط راه  برگشتم   یه لحظه کنترلم از دست دادم  داشتم  نقشه هامو به فاک میدادم اَخی درسا کوچولو اَخی  برو ببینم تا کجا میتازونی به خودم  اومدم  با جای خالی ماشین و درسا و پسره  مواجه شدم   سوار ماشینم  شدم و استارت کردم  سمت شرکت کلی کار سرم ریخته  امروز  این پارسای دیوثم که فقط  برا  دختر بازی آفریده  شده   ولی خدایی پیش خودم  بخوام فک کنم  میبینم واقعا جذابه پسر نمکی و جذابیه    انقدر با خودم حرف  زدم  که برسم  شرکت و نفهمم  چه صحنه ای دیدم  صبح
    از زبان درسا  
صبح با  کلی انرژی بیدار شدم  رفتم پایین بابامو بوسیدم   بهش گفتم
+ صبح بخیر  کله کدوووووووووووووووووو 
× زشته  دختر خجالت  بکش باباته ها
÷ خانومم چیکاررداری  بزار بچه راحت باشه 
+ اخ که از قدیم گفتن  حرف حقو مرد خونه تعیین میکنه
× یه تعیین نشون تو بدم  من ور پریده 
زودی پریدم  پشت بابام گفتم  + دستت به من نرسید دیدیریدیدیریری 😜😜😜🤪🤪🤪🤪  بابام مث سپر جلومه
÷ دختر بابایی دیرت میشه  برو آماده شو برو مدرست
+ چشم  بهترین  مرد دنیا   فدای   یه تار موهات بشم  من   🥺🥺🥺😘
اره  من یکم  مودیم (فقط یکم؟ )  خب یکم  از یکم  بیشتر  
   خلاصه که آماده  شدم  رفتم  بیرون دیدم  به به اقا کیوان (دوس پسرم)  اومده  دنبالم    از ماشین  پیاده شد بغلم   کرد    گفت  صب بخیر  خوشبو ترین  گل دنیا      گفتم
+ برو اونور  بابا  لوس 
بعدم  اداشو در اوردم  اوشپو تلین اول اونیا  😑😪😒  بزار آمار خیانت در بیارم بعد از خجالتت در میام  که دیگ تحملت  نکنم بهونه  داشته باشم به مامانم بگم خواهر زادش چه عنیه 
* بشین دیگ  اه
+ خب دیگ نشستم
* هزار بار صدات زدم خب
+خب اینم هزار و یکمیش که چی ؟
داشت حرص میخورد  یهو پاشو گذاشت رو گاز و با  سرعت زیاد  راه افتاد   خیلی  زود تر از چیزی که باید رسیدیم مدرسه  اما با صحنه ای که  دیدم رفتم  تو شوک ...
این  اینجا  چیکار  میکرد  دختره  نچسب خیلی من از این  سلیطه  خوشم  میاد  اه اه  چندش   رفتم  سمتش  وقت لفظ بازیه 
+ به به سلام عسل خانوم
"" توام  که اینجایی ایشش
+ شبیه ۵+۱ میزنی شیش😏
""اه اه نچسب
+کی ریدم  دهنت  که فهمیدی  میچسبه یا نه؟
"" گمشو بابا
داشت  میرفت  پس داد زدم 
+ اولا  گم نمیشم  شما بلدم  دوما گو نخور  برا سلامتی خودت میگما وگرنه به من چه
دیگ جواب نداد اخ جون  دار میره  سمت دوستاش بزار  یه تیکه بندازم  سریع  رفتم  پیش شادی و سمانه  +سلام  سلام  بدوید بدو
  تعجب کردن  ولی اومدن 
+ بعضی ها  اسمشون عسله نمیدونم  چرا بجای پروانه و زنبور  مگس  دورشون جمع میشع 
   
  اوه اوه  برگشتن  سمتم تو دلم  گفتم  اخ جون  دعوا  هیچی دیگ  رفتیم  بیرون  مدرسه  تقریبا  یع ربعی بود  دعوا میکردیم   یهو یکی   از یقه  لباسم گرفت  و منو کشوند    در یجا باز شد من  پرت  شدم  تو ماشین  
اومد سوار  شد دیدم  ایدین  زبونم  قفل شده  بود این اینجا  چیکار میکرد

از زبان ایدین
   انقدر عصبی  بودم  که  میخواستم   همون جا پاره  اش کنم  دختره  بی شعور   از یقه لباسش  از پشتش  گرفتم  برگشتم رفتم  سمت ماشین  برامم  مهم   نبود  که  داره  کشیده  میشه   بیشتر از اینا حقشه  پرتش کردم  تو ماشین  وقتی  منو دید کامل  رقت تو شوک


از زبان  درسا 
من هنوز تو شوک بودم  این چی  میگ  اینجا  اصن  برا چی اینجاست  به چه حقی بهم  دست زد  تو همین  فکرا بودم   با دردی که رونم  گرفتم  به خودم  اومدم   رونم  بشکون  گرفته  بود  دستشو تهدید  وار اورد تو صورتم   
_ یه بار دیگ  از این گوها بخوری با خاک یکسان  میکنمت الانم باید ادب  شی   دیتشو برد عقب  یه  بسته فلفل قرمز  اورد جلو 
منکه  اصن  تو شوک  بودم  داره  چیکار میکنه   هیچی نمیتونستم    بگم  انگشتشو اورد سمت لبم   که    مناسب دیدم  گاز بگیرم  دستشو یه گاز محکم  گرفتم
_ دختره  خر چیکار  کردی  چه غلطی کردی؟
+ همین کع حس کردی  دیگ    فلجی مگ
  یه طرف  صورتم   سوخت
_ دیگ از این گوها  نخور





👸ملکه احساس 👸Where stories live. Discover now