لیدا

129 5 3
                                    

درو باز کردم اسلیوام بود خدایی این دختر از هیکل و تیپ هیچی کم نداشت از جلوی در رفتم کنار تا اومد تو و جلوم زانو زد و شروع کرد به بوسیدن پام و پارس کردن با یه دست شالشو انداختم از سرش دست کشیدم تو موهاش و گفتم افرین پاپی خوب حالا میتونی بلند شی و صحبت کنی اونم یه بوس دیگ به پاهام زد و بلند شد و گفت سلام اربابم
_سلام سگ توله کوچولوی من
~خیلی خوشحالم که گفتید بیام
_منم،خوشحالم که اجازه دادم بیای
~میشه برم اتاق بازی لباس هامو عوض کنم؟
_اوهوم
~پس من زود زود برمیگردم پیشتون زیر پاهاتون
_منتظرم زیاد خالی نمونه ها !!
همینجوری که داشت میدوید گفت
~خیالتون راحت
گفتم تا بیاد یکم کارامو با گوشی انجام بدم که دیدم یکی در مورد هک بهم تکست داده یکم باهاش صحبت کردم شرایط گفتم و اینا و پرسیدم که شماره منو کی بهش داده خب بلاخره هر کسی نباید میدونست و شماره منو میداشت مشغول بودم که یهو لیدا اومد اومممم از الان این اومده (سگ حشر بدبخت نفهم گاو) گفتم _ اولالا برا اربابت خوشگل کردیا
~برا شما خوشگل نکنم برا کی خوشگل کنم ؟ بعدشم کدوم خوشگلی بهترینم که باشم در برابر شما هیچم
بعد گفتن این حرف چهار دست و پا اومد طرفم منم همینجوری که رو مبل بودم لم دادم و پاهام باز کردم اونم که میدونست و کارشو بلد بود وقتی رسید بهم نشست وسط پام و خودشو می‌مالید به کی.رم از رو شلوار بوسش میکرد خواست شلوارم در بیاره که زدم رو دستش و گفتم _اجازه گرفتی؟ اجازه دادم بهت؟
~ترسید اومد حرف بزنه به تت پ ت افتاده بود
_تنبیه که شدی ادم میشی میفهمی باید برای نفس کشیدنتم اجازه بگیری جنده خانوم
~ارباب گو خوردم غلط کردم شرمنده بخدا تقصیر من نبود
_اهان تقصیر من بود؟ ببخشید سری بعد ازتون اجازه میگیرم ارباب لیدا
~نه منظورم این نیس ینی حواسم نبود ینی چیز ام پریدم وسط حرفش
_میدونی که تنبیه میشی حالا هرچی اصرار کنی شدید تر میشه
چیزی نگفت و فقط عین سگ های ناراحت یه اوو آروم کرد و دیگ چیزی نگفت رفتم سمت کشوی میزم قلادشو در اوردم اوردم بستم به گردنش و کشیدنش و اونم دنبالم میومد رسیدیم به اتاق بازی پرتش کردم تو همون جور که میرفتم سمت کمد شلاق هام گفتم
_ در بیار اون دوتا تیکه پارچه پاره رو
یکی از شلاق هایی که ریش ریش بود انتخاب کردم و رفتم سمتش
_ دراز بکش رو تخت بدو (تیکه اخر داد زد وحشی کلن باید یه گوهی بخوره دیگ روانی)

بی صدا هر کاری که میگفتم انجام میداد
_بعد از هر ضربه میشماری عذرخواهی میکنی تشکر میکنی ۱۰ ضربه میزنم اگه نتونی بگی میریم از اول اوکی؟
~چشم ارباب
_ خوبه

شلاق بردم بالا چرخوندم که فک کنه میخوام بزنم اما نزدم (از بس کرم داری عن اقا:/ ) دوباره بردم بالا ولی نزدم برای بار سوم محکم بردم بالا و با تمام قدرت زدم (روان پریش)
~ یک ببخشید ممنون
بازم زدم
~دو ببخشید ممنون
~سه ببخشید ممنون
یه فکری اومد تو سرم که خوشم اومد سه تا پشت سر هم زدم بیچاره هول کرد نتونست بگه و شروع کرد به التماس
ً~ارباب ببخشید بخدا سه تا زدید نتونستم بگم ارباب غلطکردم شرمنده ارباب
رفتم جلو انگشتم گذاشتم رو بینیش
_هیییییشششششش بیبی هیییییششش میدونم از قصد زدم (خو من میگم کرم داری میگی نه:/ ) چون از قصد زدم بجای اینکه بریم از اول دوتا اضافه تر میزنم اما حواست جم کن دیگ از این خبرا نیستا
~هیق ممنون چشم
_بشمار
/
~شیش ببخشید ممنون
هفت هشت نه و...
دیگ تند تند نزدم چرا انقدر مهربون شده بودم دلیلش نمیدونستم تموم که شد بغلش کردم بردمش تو آشپزخونه براش یه تیکه کیک اوردم با شیر کاکائو
_ بخور بیبی گرل از تنبیهت چی درس گرفتی؟
~دیگ بدون اجازتون کاری رو انجام ندم و مرسی که برای تربیت من وقت میزارید
_ خواهش میکنم بخور نوش جونت (از خود راضی)
یع دور هم باهاش سکس کردم و شب رفت خونه
اخیش واقعا خالی شدم

از زبان درسا
از ظهر همینجوری دارم فک میکنم خدایا ینی چی اخه راستی باید برم یه شماره ایرانسل بگیرم باهاش به این هکره پیام بدم هرچه زود تر از شر این پسر خاله نچسب راحت شم مچشو بگیرم
همینجوری کع رو تخت دراز کشیده بودم رفتم تو گروه دوستانمون دید م اون دختره نچسب هم اونجا اد کردن اول خواستم دعوا کنم اما نمد چرا یه چیزی گفت به حرف ایدین گوش بدم پس چیزی نگفتم چون واقعا دلم نمیخواست اتفاق های امروز تکرار شه (داره گو میخوره باور نکنین) حالا شاید یکم خوشم اومده باشه ولی دلیل نمیشه بخواد با یه غریبه این چیزا دوباره تکرار بشه اه اه ولی فهمیدم هنوزم حس لیتلم شعله وره تو همین فکرا بودم که در اتاقم زده شد
+جانم؟
÷بیا شام دخترم
+چشم مامان الان میام
÷منتظریم
پاشدم یکم لباسامو مرتب کردم و یه کوچولو به موهام برس کشیدم درو باز کردم رفتم بیرون بدیه صدای بلند و لحن شیطون مسخره‌ای گفتم
+سسسسسلام بر همه مخصوصا غذا
بابام همون طور که میخندید گفت خدایا چی بود این به من دادی ماه اصن ماه با کلی خنده و شادی شام و خوردم رفتم اتاق داشتم به ایدین فکر میکردم و باهاش فانتزی میچیدم که خوابم برد

بلی من برگشتم و شرمنده که نبودم سعی میکنم زود تر زود تر پارت بزارم اینم که یه پارت طولانی و آب دار بود قشنگ هرچند من تا جایی که ایدین و درسا مال هم نشن رمان رو دوس ندارم و یه نظر بهم بگید که سکس ایدین و لیدا رو هم بزارم براتون. ؟؟؟ تو پارت بعد یا نه؟

و اون (...) پرانتز ها حرف های منه یین نویسنده توجه نکنین بهش زیاد خب و اره دیگ فعلا کلی دوستون دارم خودافیس

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: May 01, 2023 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

👸ملکه احساس 👸Donde viven las historias. Descúbrelo ahora