💜Part10💙

349 74 31
                                    

RM

من چیکار کردم ؟؟؟
من با جین چیکار کردم ؟؟؟
جینم دلشو شکوندم !!!!
حالا چیکار کنم ؟؟؟؟
جین !!!
نفهمیدم چجوری از اون اتاق کوفتی اومدم بیرون جوری دویدم که خوردم زمین با هر کوفتی بود بلند شدم خداروشکر جلوی آسانسور کسی نبود سریع وارد و دکمه پارکینگ زدم  چند بار زدم که مثلا زود تر بره !
وقتی رسیدم پارکینگ بادیگاردا یهو صاف ایستادن ! از دیدن من تعجب کردن !
لی جونگی تعظیم کرد : امیدوارم حالتون خوب باشه !
با صدایه بلند که خیلی شبیه فریاد : خفه شو و سوئیچ بده !!
با تعجب چند بار پلک زد : چی ؟
چشمامو بستم و باز کردم : کری میگم سوئیچ بده !!
با تعجب دستشو گذاشت جیب شلوارش سوئیچ رو بهم بده سریع ازش گرفتم با سرعت به سمت ماشین رفتم و سوار شدم و فقط گاز دادم !!!!
بعد 20 دقیقه که برام مثل 20 ساعت بود رسیدم دم خونه جینم بدون اینکه در ماشین رو ببندم وارد ساختمون خونه جین شدم وقتی وارد شدم تمام نگهبان ها بلند شدن و تعظیم کردن بدون توجه به اونا سمت آسانسور هجوم بردم !
حوصله صبر نداشتم اصلا !
پله ها رو تنها راه بود !
خواستم سمت پله ها برم که یادم افتاد چجوری میخوام 156 طبقه برم بالا ؟؟؟
سمت آسانسور شخصی که فقط میرفت پنت هاوس رفتم و وارد آسانسور شدم بعد یک ربع رسیدم چرا چراغ ها خاموش بود ؟؟
جین رو صدا زدم !
ولی دریغ از یه صدا بغیر از صدای خودم !
رفتم سمت اتاق دیدم هیچکس داخل اتاق نیست !
رفتم سمت آشپز خونه هیچ خاصی که نشون دهنده این باشه کسی داخل این خونه زندگی میکرده نبود ! حتی گل ها هم خشک بود سمت اتاق خواب رفتم هیچ چیز خاصی نبود !
سمت کلوزت رفتم تمام لباس ها سر جاش بود ولی چمدونی که قبلا جین لباس هایی که مال بچه گیش و نوجونیش بود اون چمدون نبود !!!!
سریع سمت آسانسور رفتم و دکمه لابی زدم !
بعد یک ربع از اتاقک آسانسور بیرون اومدم !
کل لابی پر بادیگارد هام بود سمت یکی نگهبان رفتم عصبی : جین کجاست ؟
نگهبان با ترس لرز : راستش جین شی دو روز پیش با یه چمدون از اینجا رفت !
عصبی سمتش حمله کردم : چییییییی ؟ "به دیوار پشت سرش کوبیدمش ! " تو الان اینو میگی !؟؟؟
هواش دادم رو روی میز !
امکان نداره جین منو ترک کنه !
اون اینکارو نمیکنه !
دوباره سمتش حمله کردم چونه اش فشار دادم : چیزی نگفت ؟
با لرز : چ چرا " فشار دستامو بیشتر کردم " گ گفت دی دیگه هم همو نمیب نمیبینیم ! خد خدا حافظ !!!!
چونه اش ول کردم !
سمت در خروجی راه افتادم که لی جونگی دوباره اومد سمتم : چیزی شده رئیس ؟
با پوزخند : جین رو پیدا کن ! همین الان !!!
با تعظیم : چشم رئیس و رفت !
سوار ماشین شدم به راننده گفتم : تا وقتی  جونگی خبر نداد فقط برو !!!!

چرا جین من رو ترک کرد ؟
من از چیزی خبر نداشتم همین !
اینکه ترکم کرده خیلی برام سنگینه !
یعنی دیگه دوسم نداره ؟
ولی من هنوز عاشقشم !
من هنوز میپرسمش !
من فقط از چیزی خبر نداشتم !
درسته اشتباه کردم ولی این دلیل نمیشه که ترکم کنه !
یهو دستی رو شونه ام حس کردم برگشتم جونگی رو دیدم : حالتون خوبه ؟
با پوزخند : کجاست ؟
جونگی : داخل " با دستش اشاره به ساختمون " این ساختمون !
به ساختمون نگاه کردم پس اینجایی !
وارد ساختمون شدم سوار آسانسور شدم دکمه طبقه 4 زدم بعد چند دقیقه رسید !
وقتی در اتاقک باز شد بی صبرانه زنگ زدم چند بار زنگ زدم تا  اینکه در  باز کرد
اون جین بود !
چرا انقدر لاغر شده بود رنگی به صورتش نداشت !
جین بهم تعظیم کرد !!
جین با سردی : سلام اقای رئیس !
چی اون بهم گفت آقای رئیس !
جین : یه لحظه !
قرار نیست رام بده داخل ؟
اومد !
جین برگه ای سمتم گرفت : این برگه استعفا من هست میدونم که قرار داد بسته بودیم لطفا خسارت وارد شده برام بفرستید !
باکسی گذاشت روی زمین  برگشت سمتم ولی به چشمام نگاه نکرد : این تمام چیزی بود ازتون داشتم !
چمدونی گذاشت کنارش : اینم از این دیگه هیچ چیز باعث شما من رو ببینید !
با سردی : خدا حافظ !
و در رو بست !!!

𝑰 𝒕𝒉𝒐𝒖𝒈𝒉𝒕 𝒕𝒉𝒂𝒕Donde viven las historias. Descúbrelo ahora