GodFather 6

6.3K 1.1K 304
                                    

حال

"آقای جئون؟"

عینکش رو برداشت و همونطور که دو انگشت اشاره و شستش رو روی چشمهاش میکشید گفت:

"چی شده؟"

"چندتا از بچه ها دردسر درست کردن."

نچی کرد و دستش رو توی موهاش کشید.

همینطوری هم سرش شلوغ بود و حوصله تنبیه کردن چندتا بچه احمق رو نداشت.

"خودت بهش رسیدگ_"

"دانش آموزهای من نیستن آقای جئون."

نگاه خصمانه ای به معلم گستاخ انداخت اما وقتی عکس العملی ازش ندید نفسش رو محکم به بیرون فوت کرد.

درست بود!

تنها دبیری که در غیبت تهیونگ به خوبی به وظایفش رسیدگی کرده بود آقای توماس بود.

اون حتی بیشتر از وظیفه اش هم کار کرده بود و تهیونگ نمی تونست ازش چیزی به دل بگیره پس همونطور که دوباره سرش رو توی برگه توی دستش فرو می برد گفت:

"باشه، بگو بیان دفترم."

آقای توماس سرش رو تکون داد و به سمت در به راه افتاد، دستش که دستگیره رو لمش کرد صدای آقای مدیر توی گوشش پیچید:

"حقوقت دوبرابر میشه."

لبخند بزرگی روی صورتش شکل گرفت، برگشت و ناخودآگاه قدمی به جلو برداشت و بلند گفت:

"ممنونم."

معلم ها حقوق زیادی دریافت نمی کردن و آقای توماس به شدت نیاز به پول داشت تا بتونه اتاق مورد علاقه دخترش رو براش درست کنه و حالا چه خبری بهتر از این؟

"من باید تشکر کنم."

دوباره تشکر کرد و به سرعت از دقتر آقای مدیر خارج شد.

چشم های سبزش رو بست و لبخند تک دختر مورد علاقه اش رو وقتی که اتاق خوشگلش رو همراه با عروسک های کوچیک و بزرگ میبینه تصور کرد.

به میزش تکیه داده و دست به سینه ایستاده بود.

با اینکه عینکش قیافه بانمکی ازش میساخت اما اخم غلیظ بین ابروهاش برعکسش می کرد.

"برای چی دعوا کردین؟"

.صداش عمیق و بم بود و تعجبی نداشت که یکی از دو دانش آموزی بالا پرید و دست هاش رو توی هم گره کرد

"نشنیدین؟"

با اینکه خودش هم با خشونت با دو بچه احمق مخالف بود، اما وقتی تشویق جواب نداده بود باید از تنبیه استفاده می کرد

"ت..تقصیر..اون بود..میخواست پولم رو بگیره."

با اخم به دانش آموزی که بالاخره دهن به حرف زدن باز کرده بود خیره شد.

GodFatherWhere stories live. Discover now