2

6.5K 618 88
                                    

چند روز مونده بود تا تولد تهیونگ و به دستور کوک ته مین داشت ترتیب یه مراسم بزرگ رو میداد
ته مین عوض شده بود
از وقتی که یونجی بخاطر خانوادش از این سرزمین رفته بود تمام احساسات ته مین از بین رفته بود و حالا فقط دنبال قدرت بود
قدرتی که در دستان پدرشه
هر لحظه از زمان که می‌گذشت ته مین بیشتر شبیه به لوسیفر ( پدر کوک) میشد و این موضوع کوک رو نگران تر از همیشه میکرد

اتاق لونا :

ته و کوک داشتن با لونا بازی میکردن که ته متوجه یه زخم رو دست لونا شد : لونا چرا دستت زخمه؟کوک هم متوجه زخم لونا شد و منتظر نگاش کردلونا : هی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ته و کوک داشتن با لونا بازی میکردن که ته متوجه یه زخم رو دست لونا شد : لونا چرا دستت زخمه؟
کوک هم متوجه زخم لونا شد و منتظر نگاش کرد
لونا : هی..هیچی
کوک لونا رو بغل کرد و رو پاش نشوند : نمیخوای به بابا بگی چیشده؟

( فلش بک )

لونا داشت بازی می‌کرد که ناگهان صدای ته مین و شنید
رفت یه گوشه و یواشکی به صحبت های برادرش با یکی از وزرا گوش کرد : باید نیرو بیشتری جمع کنیم
وزیر : اما قربان...ممکنه دردسر بشه
ته مین : همین که گفتم
ما به نیروهای قوی برای یه دست آوردن این قدرت نیاز داریم
تا مراسم تولد ملکه وقت دارید که ارتش و جمع کنید
وزیر : چشم قربان
لونا که متوجه بحث اونا نمیشد بعد از رفتن وزیر خواست که بره اما از پشت توسط کسی کشیده شد و با ترس جیغ خفه ای کشید
با دیدن ته مین که داره با خشم و عصبانیت نگاش میکنه بی حرکت موند
ته مین : به چه حقی به صحبت های من گوش میدی ها؟
وقتی دید لونا ساکته فریاد زد : با توام
لونا با شنیدن فریاد ته مین کمی تو جاش پرید و آروم گفت : ببخ..ببخشید
ته مین زخمی رو دستش ایجاد کرد و همین کافی بود تا لونا با صدای بلندی جیغ بکشه و گریه کنه
ته مین رفت و لونا دوید سمت اتاقش
هیچوقت نفهمید چرا برادرش باهاش اینطوری رفتار میکنه

( زمان حال )

لونا گفت : بابا چرا داداش ته مین با من اینجوریه؟
کوک : چجوریه؟
لونا : نمیدونم...اما احساس میکنم منو دوس نداره
کوک : نه قشنگم
ما همه تورو خیلی دوست داریم
دیگه اینطوری فکر نکن عزیز دلم
تهیونگ هم حرف های کوک رو تایید کرد و لبخندی به لونا زد
و بعد باهم شروع کردن به قلقلک دادن لونا و بعد این صدای خنده های لونا بود که شنیده میشد...

𝐅𝐮𝐜𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐒𝐩𝐞𝐫𝐦2Where stories live. Discover now