part 3

4.2K 1.1K 39
                                    

یک هفته‌ی کوفتی گذشته بود و بکهیون تو تنها چیزی که پیشرفت کرده بود حرف زدن و نزدیک‌تر شدن به دو کیونگسو، هم اتاقی سال پایینیش بود.
این مدت درست نخوابیده بود و همه چیز افتضاح پیش رفته بود. حتی نتونسته بود لوازم آرایشی‌ای که برای خانم لی گرفته بود رو پس بده و یا به کس دیگه‌ای بفروشتش، به زبون دیگه روی دستش باد کرده بود و نمی‌دونست که باید باهاش چیکار کنه.
چند باری هم جونگین بهش تیکه انداخته بود که می‌تونه خودش ازشون استفاده کنه و بعدشم با یه لبخند بزرگ به دیدن پارک چانیول بره، البته بکهیونم سکوت نکرد و چندتا پس گردنی بهش هدیه داد.
و حالا بکهیون بعد از گذروندن یک هفته‌ی سخت و تحمل کردن شوخی‌های جونگین اینجا بود، جلوی اتاق دکتر پارک ایستاده بود و درحالی که دلش از استرس پیچ می‌خورد با دستاش موهاش رو مرتب می‌کرد.
چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید، دوست نداشت هیچ آتویی دستش بده و برای همین تموم این یک هفته سرش رو داخل کتاباش فرو کرده بود و درساش رو مرور کرده بود. امکان نداشت که با نمره‌های درخشانش و اِی‌های بی‌شمارش خدافظی کنه.
امروز نوبت بکهیون بود که دکتر پارک رو به عنوان پرستار همراهی کنه، برای همین کاور سبز انترنیش رو درآورده بود و به جاش روپوش سفید پرستاری رو به تن کرده بود. پوستش بخاطر دوش طولانی‌ای که گرفته بود می‌درخشید و گونه‌هاش سرخ شده بودن.
چند ضربه به در زد و بعد از گرفتن اجازه‌ی ورود داخل اتاق شد، با خودش تمرین کرده بود که برعکس همیشه با اعتماد به نفس رفتار کنه برای همین چشماش رو به چشمای درشتی که نگاهش می‌کردن دوخت و مودبانه سلام کرد و کمی خم شد، حتی حواسش بود که دستاش رو مشت نکنه و لباش رو گاز نگیره. نمی‌خواست بخاطر خجالتی بودنش بهش انگ بی‌ادب بودن بزنن و تو پرونده‌اش تاثیرش بدن.
- سر وقت اومدی.
مرد قد بلند نگاهش رو از ساعت گرون قیمتش گرفت و ادامه داد: من خیلی رو زمان حساسم پس مثل امروز سر وقت بیا. تنها چیزی که عصبیم می‌کنه بی‌نظمیه.
بکهیون فقط سر تکون داد و منتظر ایستاد، دوست نداشت تا دکتر پارک اشاره‌ای نکرده بشینه.
- می‌تونی بشینی. دارن جاهایی که امروز باید چک می‌کردیم رو ایزوله می‌کنن و ما اجازه‌ی ورود نداریم. باید تا پایان ساعت کاریت همینجا بمونی، جلوی چشم من.
بکهیون دوست داشت بپرسه که چرا باید اینجا بشینه و عملا هیچ کاری انجام نده؟ ولی حتی نمی‌خواست که سر صحبت رو باز کنه چون قلبش همینجوریش هم تند می‌زد و فقط می‌خواست روی کنترل استرس فجیعش تمرکز کنه.
- دوست ندارم بیکار باشیم، بیا کنارم بشین. می‌تونیم باهم پرونده‌های سال پیش رو مرور کنیم.
چانیول اگه می‌خواست بکهیون رو توی اون شرایط به حیوونی تشبیه کنه قطعا موش کور رو انتخاب می‌کرد.
بکهیون هیچ حرکتی نمی‌کرد و هیچ اعتراضی هم نکرده بود، فقط از جاش بلند شده بود و صندلی کناری چانیول نشسته بود و سرش رو داخل پرونده‌ها فرو کرده بود ولی چانیول می‌دونست که اگه دستش باز بود مثل موشی که هیچ جا رو نمی‌دید خودش رو به در و دیوار می‌کوبید و بینی بوسیدنیش رو تند تند حرکت می‌داد. بکهیون کیوت بود و چانیول در برابرش هیچ صبری نداشت.

ElevatorWhere stories live. Discover now