سلام. روزتون به خیر. امیدوارم هفته ی خوبی رو شروع کرده باشید. بریم که یک قسمت هیجانی و احساسی قشنگ داریم. برید یه چایی برای خودتون بریزید و بیاید ازش لذت ببرید. اگه توضیح نیاز داشتید بگید که براتون بگم. میتونید این قسمت رو با آهنگ بامبی گوش بخونید.
منتظر نظرات قشنگتون هستم.
قسمت پنجم – « مشکین و نقره فام »
-جیسوی لعنتی! اگه تو اینجا نیستی حتما دلیلی داشته که بهت نگفتیم. یکم متمدنانه تر برخورد کن.
بکهیون غرغر کرد و باعث شد جیسو نگاه تند و تیزی بهش بندازه و همین من رو کلافه تر کرد.
-جیسو، بکهیون درست میگه. اگه نگفتیم حتما دلیلی داشته. اگه بودن تو درست بود اولین نفر صدات میزدم.
یشینگ ادامه ی حرف بکهیون رو گرفته بود و من خوشحال بودم که خودم دخالت نکرده بودم چون حتما جواب بدی بهش میدادم.
-من که گفتم متاسفم شینگ. بهرحال قرار نیست ناهار رو باهم بخوریم؟ مهمونتون ناراحت میشه منم باهاتون غذا بخورم؟
داشت من رو مقصر جلوه میداد؟
منظورش رو نمیفهمیدم.
-نه جیسو. این من بودم که برای ناهار صدات نزدم. ربطی به چانیول-شی نداره.
بکهیون سری تکون داد و اینبار تکه ی بزرگی از گوشت گوشه ی لپش چپوند.
-ولش کن شینگ. این وحشی انقدر نفهمه که متوجه نمیشه چه حرفی رو کجا بزنه. وقتی نمیخواستیم اینجا باشی برای چی میای اینو تو صورتمون میگی؟
-بکهیون!
خیلی خب. بکهیون اصلا مراعات نمیکرد و رک بود حتی با دخترها.
-چیه؟ دروغ میگم؟ از این غذاها چیزی بهت نمیرسه جیسو. میتونی بری تا فرصت هست ناهارت رو بخوری.
-احمق. بعدا به حسابت میرسم.
عصبیش کرده بود.
دختر با عصبانیت بدون حرفی بین جمعیت گم شد. یشینگ نفسی کشید و کلافه قاشقی از بوده جیگه برداشت.
-پدرمون دراومده بکهیون. این چه کاری بود کردی.
-وقتی اونقدر نفهمه که با وجود چانیول اونطوری برخورد میکنه منم همینکار رو میکنم. میتونست عادی بیاد جلو سلام کنه نه انقدر طلبکار.
-تو دیروز برای فیلم دیدن نیومدی، ما منتظرت بودیم. برای همین طلبکار بود.
بکهیون کاسه ی برنجش رو پر کرده بود و داشت کمی خورشت روش میریخت.
-من کارهای خودم رو دارم. گفتم بهش که نمیام. اینکه اون میگه میای و گوشی رو روم قطع میکنه دلیل نمیشه منم بیام.
YOU ARE READING
" BLUE MOON "[Uncomplete]
Werewolf•¬کاپل: چانبک •¬ژانر: تخیلی | امگاورس | فانتزی | مدرسه ای •¬خلاصه: بکهیون جانشین پدرش بود، یک آٖٖلفای حقیقی، پسر بازیگوشی که توی بیشتر مدرسه شناخته شده و محبوب بود. حتی پسرخاله اش یشینگ هم به این موضوع که بکهیون جاذبه ی عجیبی برای جلب توجه بقیه دا...