سرش هنوز بخاطر دیشب و اتفاقای پیرامونش درد میکرد . پاهاشو تو کفشای خرگوشی کرک دارش فرو کرد و با موهای ژولیده ش خودشو تو خونه میکشید تا به کانتر اشپزخونش و قهوه ساز عزیزش برسه.
بعد تمدید آب قهوه ساز، سمت بلا که از لوکاس چند روزی امانت گرفته بود تا سرش گرم باشه رو بغل زد، رو صندلی مقابل کانتر خودشو ولو کرد . به نقاشی خودش و روبی که روی دیوار زده شده بود و امضای تن روی پیکرش درخشان میشد چشم دوخت و لبخند زد. دلش برای رفیق شیرینش تنگ شده بود. با مرور دیشب و اتفاقایی که افتاده بود مشتشو به کانتر کوبید و پشت سر هم تکرار میکرد: وات د فاک وات د فاک
گوشیش برای بار هزارم به خودش میلرزید.
گوشیشو چنگ زد و بهش خیره شد " هه چان"
غر زد: ودف کی اینو خبر کرده ..
همینطور که پرزای روی سر بلا مشغول بود دستشو رو دکمه کانکت کشید و صدای سر خوش هه چان تو سرش پیچید.
-عولالاااا از این طرفا .. مزاحم شما و بوی فرند خفنت که نشدم؟ شنیدم بتمنیه برای خودش.. من تو اسانسورم هیونگ در خونتو باز کن باید همشو برام تعریف کنی
تند تند حرف میزد و ویندوز بالا نیومده ته اول صبحی حتی توان ترجمه نداشت که زنگ واحدش به صدا در اومد و تازه فهمید چیشده.
+الان این موقع اینجا چیکار میکنی ؟
هه چان قهقه سر خوشی زد و شرور جواب داد
-یااا نکنه بوی فرند بتمن متریالت خونس؟ لابد دیشب خسته شدی بگردمت هیونگ مظلومم درو باز کن بیام برات سوپی چیزی درس کنم
بلند میخندید و در میزد .
-اقای بوی فرند هیونگ درو باز کن من سعادت دیدارت نصیبم بشه
تیونگ برای جلوگیری از ریختن ابروی نداشتش تو ساختمون به سرعت کلید و تو در چرخوند .از یقه هه چان و گرفت .دستشو جلو دهن پر حرف پسرک گذاشت و داخل کشید.
+کدوم دوست پسر؟ این چرندیاتو کی بهت گفته ؟
دست به سینه زد . هه چان همینطور که درو میبست با لبخند خبیثی که به لب داشت شونه بالا انداخت و کوله اش رو دست تیونگ داد.
-تن هیونگ جوونم
تیونگ که حالا دستش پر بود فهمید وقتشه حرصش رو خالی کنه . کوله رو پرت کرد تو صورت هه چان و غرید.
+مردشور خودت و تن هیونگت و دوس پسرش و یوتا و کراشت ما...
هه چان همینجوری که میخندید دستشو بالا برد
-بابا ترمیناتور.. چیکار کراشم داری؟
تیونگ حرصی دستشو به قصد خفه کردن هه چان بالا اورد که با یه نفس پر حرص منصرف شد و دوباره سمت اشپزخونه عربده کشان روانه شد.
+خدایا بسهههه دیگه... بخدا خسته شدم دیگه
کاپ قهوه شو دست گرفت و جرعه جرعه سر کشید . که خنده هه چان درحالی که رو کانتر درحال صاف شدن بود باعث شد دست از خوردن بکشه.
+خدا بخیر کنه... چته تو بچه؟
هه چان درحالی که نفس نفس میزد دوباره از خنده غش کرد . تیونگ که دیگه داشت واقعا خودشو اماده تماس با تیمارستان میکرد دستشو رو شونه هه چان گذاشت.
+نفس بکش بچه...بگو چیشده منم بخندم
هه چان که یکم اروم شده بود بریده بریده گفت
-تن.. تن هیونگ داره با کت شلوار دامادیت میاد اینجا!
دوباره از خنده پخش شد
- وای بوی.. فکر کن تو و کت شلوار سفید و گل رز و تور عروسی ک پشتت کش میخوره
دوباره دستشو رو دلش گذاشت و بلند خندید. اگه به ته کارد میزدی خونش در نمیومد.
زنگ واحدش به صدا دراومد . هه چان درو باز کرد. تن پرید تو خونه و داد زد
-سوپرایززززز
کاور لباس سفیدی و تو هوا تکون میداد.
-اینم برای وکیل جوان ما که بره خونه بخت.
دوباره خنده هه چان به هوا رفت .
YOU ARE READING
You Are My Sky ☁️
Fanfiction𝆡𝆝𝆚In The Name Of God Of Love𝆡𝆝𝆚 ִֶָ𓏲࣪𝔜𝔬𝔲 𝔞𝔯𝔢 𝔐𝔶 𝔖𝔨𝔶ִֶָ𓏲࣪ By :𝔎𝔦𝔩𝔩𝔦𝔞𝔫 ℜ𝔬𝔩𝔞𝔫𝔡ᬉ Cuple : 𝘑𝘢𝘦𝘩𝘠𝘰𝘯𝘨 𝘋𝘰𝘞𝘰𝘰 𝘑𝘰𝘩𝘯𝘛𝘦𝘯