به میز تکیه داده بود و سخت مرد مقابلش و میبوسید که طی چشم بهم زدن دیگه میزی و اطرافش حس نکرد .چشماش و باز کرد ،هنوز به تجزیه محیط نرسیده بود که فرو رفتن تو کاناپه چرم کلاب، سنگینی وزن و نفسهای گرم جهیون توی گردنش و احساس کرد.
با تعجب به جهیون خیره شد ، اومد سوال بپرسه که جهیون لباشو دوباره روی لبای پسر ریز نقش زیرش کوبید. دستاش و گستاخانه برای کشف پاهای ظریف پسر حرکت داد .
جهیون از شرایط ایجاد شده بخاطر وجود دوستای تیونگ خیلی ام راضی بود . هم جرعه ای از لبای حوس انگیز وکیل جسور زیبا نوشیده بود. هم به کاور کردنش کمک کرد. و هم چشم کیم دویونگ و به قطع دراورده بود.
بعد چند مین به سختی و فقط بخاطر تابلو نشدن قصد خودش از لبای تیونگ جدا شد.
تیونگ هنوز با لبای نیمه باز و چشمای متعجب بدون کوچک ترین حرکتی لای بازوهای پسرک مونده بود . این داشت اوضاع و برای جهیونی که سعی در کنترل خودش برای دوباره بوسیدن پسرک داشت ،بدتر کرده بود . جهیون نیشخند محوی زد .
-هی ... به نظرم کیم دویونگ خودش متوجه ضرری که کرده شده ... لبای تو صد برابر از لبای اون خواستنی تره!
دوباره لباشو به لبای نیمه باز پسر رسوند و اروم به دندون گرفت . با واکنش صورت جمع شده تیونگ ازش دست کشید .
شاید تیونگ گیج میزد ، ولی جهیون به خوبی سنگینی نگاه میز بغلی و روی خودشون حس میکرد . لبخند چال نمایی زد و دست زیر زانوهای پسر گیج انداخت و بلندش کرد. ته از ترس تعادل محکم یقه جهیون رو گرفت و بهش خیره شد.
میخواست مکان و ترک کنه که اربده تن به گوشش رسید : وایسا ببینم .. اون تیونگ نیست؟
و توی کسری از ثانیه از بغل جانی به سمتشون جهید : ودففف چ غلطی میکردین؟
تیونگ تازه فهمید که چیشده . شروع کرد به دست و پا زدن و تقلا برای اینکه از بغل جهیون بیاد بیرون ، که موفقم شد . داشت لباسشو مرتب میکرد که جیغ تن توی سر و صدای کلاب به گوشش رسید: من دارم میگم داشتین چه گوهی میخوردین؟
جهیون ریلکس نگاهشو چرخوند و در همین حین صورت متعجب جونگوو و چشمای خشمگین و برنده دویونگ و توی چهره ریلکسش از نظر گذروند.
به کمر باریک پسر کنارش چنگ زد و به خودش چسپوندش .
-داشتم از دوسپسرم بخاطر دلبری بیش از حدش انتقام میگرفتم.
شستشو روی لبهای باریک ورم کرده صورتی ته کشید و به گونهای سرخش خیره شد. به سختی نگاهشو از تیونگ گرفت و به تن داد.
-مشکلیه؟
و بلا فاصله دوباره تو چهره بی نقص خجالت کشیده پسر معصوم مقابلش خیره شد . دلش میخواست بیشتر بمونه . میخواست بیشتر ببوسه ،بیشتر لمس کنه و عمیق تر بغل کنه . ولی باید میرفت . میرفت و این جسم نحیف و ظریف توی آغوشش و به یه جای امن میرسوند . بت خوش تراش توی دستش اگر قرار بود برای کسی باشه قطعا اون شخص جانگجهیون بود. ولا غیر. دوباره تیونگ و مقابل چشمای متعجب دوستاش بلند کرد
-اگه امری نیست میریم
اما با وجود تن و سلیطه بازیش با شکست مواجه شد : غلط کردی بذارش پایین
با تقلای تن و تیونگ توی آغوشش که دلالت بر آزاد شدن داشت با بی میلی زمینش گذاشت.
تیونگ تازه به خودش اومده بود. نگران به جهیون نگاه میکرد و جهیون پلکاشو به نشون اعتماد روهم کوبید.
تن حتی فرصت حرف زدنم بهش نداد و تیونگ و سمت میز کشوند . همه اکیپ به وضوح چفت تر نشستن و جا باز کردن . تن تیونگو کنار خودش گذاشت و برای جهیون ام جا باز کرد. دویونگ به وضوح درحال افتادن بود . جه لبخندی زد و قبل نشستن به جمع نگاه کرد.
-میشه یکم بیشتر جا باز کنین ؟
یوتا رو هوا منظورش و گرفت ،ناخواسته لبخند محوی زد و گشاد تر نشست . جهیون به نشان تشکر به یوتا چشمک زد . روی مبل نشست و تیونگ و رو پاش نشوند .
جانی با لبخند مرموزی به جهیون نگاه میکرد . جهیون متقابلا بهش لبخند زد . هه چان تازه به خودش اومده بود . اربده زد : پشمامممم هیونگ جانگ جهیونو بلند کرده و به من نگفتین؟؟
همه بلند خندیدن . تن جواب داد : دوقلو من از این حرفا خیلی سر سخت تره جانگ جهیون تیونگو بلند کرده .
بعد اینکه نگاهی حاوی یه "خفت میکنم" به جهیون حواله کرد . نگاه پر عشقشو به شیر کاکائو داد و یکم ازش نوشید . جهیون جوابشو داد .
- هیونگتون منو بلند کرد... مخ من سخت زده میشه .. مگه نه ته؟
تیونگ با چشای درشت بهش خیره بود
+مننن مخ تورو زدم؟؟؟ خیلییی رو داری جانگگ
دست به سینه زد و روشو از جهیون برگدوند . جهیون برای بار اول یه چیزو میخواست، اونم این بود که این کیوت و لوند بازیای تیونگ تو بغلش صرفا نقش بازی کردن نباشه . عجیب بود که میخواست کل روز اون پسر و توی بغلش داشته باشه و دائم رو پاش بشونتش ،بغلش کنه و مثل گنج با ارزش با خودش حملش کنه ولی عجیب تر از همه اشتیاق و میلش به بوسیدن اون لبای باریک بود . تا تمام ثانیهاشو با اون لبا بگذرونه.
سعی کرد با غریزه خودش تصمیم بگیره. سرشو تو گردن تیونگ برد و دستشو گرفت .
-قرار نشد بام قهر کنی ...
هه چان رسما جیغ کشید و محکم دست میزد : شیپپپپپ شیپپپپپ
تیونگ کوتاه خندید و همین برای آب کردن دل سنگی جهیون کافی بود .
+یا یا یا ...نکن قلقلکم میاد خجالت بکش مرد گنده
به نیم رخ خندان پسرک خیره شد و ناخواسته لبخند زد .
یوتا قهقه زد : دوتا کصخل بهم افتادن .
جونگوو صداشو بلند کرد و صمیمیت جمعی که الان تیونگ و جهیون مرکز توجهش بودن و خراشید : عشقم تو بیا جای من بشین منم رو پای تو میشینم
و خودشو روی پای دویونگ جا زد . دویونگ ریعکشن خاصی غیر حلقه کردن دستش دور جونگوو نداد.
وین وین همینطور که شات سوجوش دستش بود رو میز سمت جونگوو خم شد :خب این همه جا داداش یه جا پیدا کن بشین اونجا . مارو میبینی کنار همیم کاپلیم بخاطر اینه که تو یه اکیپیم مجردی ام بیایم بیرون کاپلی میشه الانم مجردی اومده بودیم خیر سرمون ...
+نه وین ...ما داشتیم میرفتیم بذار راحت....
تن وسط حرف تیونگ غرید: آقای ساح آیا بست فرندتون با بست فرند من قصد ترک اینجارو داشتن؟
سمت جانی برگشت و چنگال و به نشونه جیگرتو درمیارم رو میز کشید و لبخند زد .
جانی سریعا گفت: بست فرندم با بست فرندت غلط کرده ...مگه نه بست فرند؟
-خب ما حقیقتا ی کوچولو کار داشتیم..
کارت طلایی اتاق وی ای پی و از جیبش بیرون کشید و روی میز گذاشت .
-مگه نه وکیل جوان؟
لپای تیونگ گل انداخت و گیج پرسید
+چیکار؟
جهیون خندید
-میزنی به اون راه؟ فهمیدی یا جلو همه بگم ؟
مارک خندید : کیوت...هیونگمو اذیت نکن جهیون شی
جونگوو کارت و از رو میز قاپید : خیلی ممنون بابت عذرخواهی قشنگت هیونگ
دست دویونگ و گرفت و به سرعت سمت اتاقا راه افتاد .
یوتا داد زد و ولو شد : یااا حضرت پرویی
همه زدن زیر خنده . تیونگ انگار چیزی یادش اومد و هین کشید و نگران به جهیون خیره شد .
+جهیون لباسام
جهیون سر تکون داد
-الان میرم .
تیونگ و با احتیاط روی مبل گذاشت و سمت اتاقا حرکت کرد . در اتاق و کوبید . بعد چند مین دویونگ با یقه بازش و رد رژ پرتقالی روی تنش توی چهارچوب در ظاهر شد . بی توجه به اعتراض و حرفای دویونگ کنارش زد وارد اتاق شد . بدون حتی نیم نگاهی به جسم نیمه لخت جونگوو پاکتای لباس تیونگ و چنگ زد .
دویونگ به حرف اومد و نیشخند زد: اون لباس دخترونها مال شما بود؟ شوخی میکنی؟ نکنه میگی برات لباس دخترونه بپوشه؟ وقتی استریتی چرا خودتو گی جا میزنی جانگ؟
جهیون قهقه بلندی زد .
-اوه...جوک جالبی بود گل پسر .
دستشو دراز کرد و یقه دویونگ و مرتب کرد.
-اره..واسم لباس دخترونه میپوشه ،کفشای پاشنه بلند، ناخونای بلند لاک زده و رژای پر رنگ، عطر زنونه و موهای بلند ... تیونگ هرچی من بخوام و برام فراهم میکنه و این نشون عمق این علاقه س اقای کیم .
سرشو نزدیک گوش دویونگ برد .
-شاید باور نکنی ... ولی علاوه بر لباسای دخترونه خیلی ام خوب میتونه جیغای دخترونه زیرم بزنه و برام ناله کنه ... حتی یه چیزی دوبرابر بهتر و هات تر از اونایی که تو شنیدی ... حالا چرا؟
سرشو عقب اورد و تو چشمای دویونگ خیره شد .
-چون من جانگ جهیونم ! و لیاقت جانگ جهیون خیلی بیشتر از توعع.. اونقدر که تیونگ برای من سعی میکنه بهترینشو نشون بده اونم درحالی که هیچ ورژن بهتری ازش وجود نداره . به هرکس قدر لیاقتش میرسه . تیونگ از سر تو زیادی بود درحالی که لقمه دهن منه اما خب خدام خوب در تخته رو جور کرده بهم میاین.
با چشم به جونگوو اشاره کرد
-فکر کنم تاحالا فهمیدی که تو پاچت شده و چیو از دست دادی .
نیشخند زد .
-و عمیقا ازت ممنونم که گل رز پالادیومی منو به دستم رسوندی . قول میدم مثل تو بی لیاقت نباشم ! شب خوش
به چشمای پر حرص آتشین دویونگ لبخند زد و در اتاق و بهم کوبید. و فورا صدای اربده و لگد دویونگ به در و شنید . خوشنود به سمت میز برگشت و پاکتا رو جلوی پاش گذاشت
-خب بریم؟
یوتا به شات جلوش اشاره کرد : مسته
جهیون اخم کرد .
-چرا اجازه دادین بخوره
شات و از دستش کشید و وسط میز هول داد .
هه چان غر زد: اخرش برا من تعریف نکردین که چطور رل زدین نامردا
جهیون همینطور که همه پاکتارو دستش میگرفت تیونگ و بغل کرد .
-اگه مست نمیکرد میگفتم
وین وین سوت زد و خندید : بابا جنتلمننن
جهیون لبخندمحوی زد
-خوشگذشت..فعلا
و بعد خداحافظی بچها همینطور که تیونگ بغلش بود سمت اسانسور حرکت کرد.
بعد ورود به اسانسور تیونگ ناله کرد
+بذارم زمین... میتونم..میتونم وایستمم
جهیون با دیدن لپای قرمز و لبای ورمکرده و چشمای نیمه بازش و موهای صورتیش باشه ای گفت و زمین گذاشتش اما حلقه دستش و باز نکرد تا وقتی افتاد بتونهکنترلش کنه.
به تیونگ نگاه میکرد که با سیلی ای که به گونش خوردچشماش درشت شد و به پسر مقابلش که با سرعت قفسه سینش و حرکت میداد خیره شد . اخماشو توهم کشید و غرید .
-چی کار....
با مشت شدن یقه ش توی دستای تیونگ به سمت پسر کشیده شد پلکشو بست و خودشو برای سیلی دیگه ای اماده کرد . اما تنها چیزی که حس کرد لبای گرم و باریک پسرک بود که روی لباش میرقصید ، دستای کشیده و باریک خنک پسر روی گونه و گردنش حرکت میکرد .
با بهت چشماش و باز کرد.
رویایی تو عالم مستی و خماری بود یا واقعیت داشت؟ محکم به کمر پسر چنگ زد و تو آغوشش کشید . از لبهای طعم گیلاس پسرک مکید . که صدای مزاحم زنی که خبر از رسیدن اسانسور میداد آرامش جه رو خراشید. تیونگ داشت ازش فاصله میگرفت و اون اصلا اینو نمیخواست . به محض باز شدن در اسانسور و جیغ تن و قهقه جانی که جمله: بدبختایهوول و حامل بود بی هوا دستشو روی دکمه آخرساختمون کوبید . دوباره به کمر پسر مقابلش چنگ زد . اون تن معصوم و بغل گرفت .تا رفت و برگشت مجدد آسانسور درگیر لبها و آغوش همبودن . با دوباره رسیدن اسانسور به پارکینگ تیونگ با لبهای ورم کرده ازش فاصله گرفت . نیشخند زیبایی زد و نیم نگاهی به مرد قد بلند کنارش انداخت.
+تشکر اسکورت امشبتون بود رئیس جانگ. خیلی ممنون.
جهیون خنده کوتاهی کرد
-و به تو اصلا ام خوش نگذشت
در ماشین و باز کرد و پشت فرمون نشست .
ماشین و از پارکینگ بیرون کشید و راه افتاد .
تیونگ گوشیشو و دراورد و بلند خندید .
+چی بارش کردی راستشو بگو... آتیشش خیلی تنده
جهیون خندید
-کی؟ اکس جاذابت درحالی که با اکس پرو من تو اتاق بود و یقش باز پر رژ لب بود؟
+حسودیت شده با اکست ریخته روهم؟
-تا وقتی بهم بوس بدی و بگی ببوسمت... به تخمم نیست فرقی ام نداره بگی یا نگی بازم به تخمم نیست
+بی ادب پرو
ضربه ارومی به شونه جهیون زد
+حالا بگو چی گفتی
-چی نوشته؟
تیونگ با خنده صداشو صاف کرد و خوند
+امیدوارم با کسی که لیاقتت و داره خوشبخت بشی گل رز پالادیومی. من و جونگوو ام براتون ارزوی خوشبختی میکنیم . اما به عشقت بگو توصیه میکنم یکم اروم تر باهات برخورد کنه ... البته اگه کارش از قصد نیست. نگرانم از دستت بدیم هیونگ.... چی بهش گفتی جانگ منظورش چیه؟
جهیون همینطور که بلند بلند میخندید ماشین و گوشه خیابون پارک کرد و نفس گرفت دوباره خندید.
+زهرمار به چی میخندی؟
جهیون که تازه نفس گرفت دوباره ماشین و راه انداخت
-هیچی هیچی
تیونگ پوکر بهش خیره شد .
+بگو دیگه
-اسرار داری بدونی؟
+اره والا نمیگفتم
جهیون قیافه متکبری به خودش گرفت .
-چیز خاصی بهش نگفتم... گفتم که خدا خوب در و تخته رو باهم جور کرده .. تو حیف بودی براش و از کفش رفتی و فک کنم خودشم فهمیده بود که تو خیلی بهتر از جونگوویی و از دستت داده .
تیونگ خندید و سر تکون داد
+شستیش پس...خب راجب بخش اخر
این بار جهیون خندید .
-لباسا رو دیده بود . بهم گفت بخاطر خودت نمیخوامت و استریتم گی نیستم .و مجبورت میکنم لباس دخترونه بپوشی.. منم گفتم تو خوبی ولی بخاطر من با تموم خوبیت سعی میکنی بهترین باشی تا هیچی کم نیاد و این از علاقه س مثلا و اینکه گفته پاره نشی... من گفتم دو برابر بهتر از اونی که شنیده زیر من ناله میکنی و علاوه بر لباسای دخترونه خیلی خوبم دخترونه جیغ میزنی
و خنده کنترل شدشو انفجاری ازاد کرد که جیغ تیونگ کاملا بر صدای خندش قالب شد .
+بزن کنار تا نشونت بدم کی جیغ میزنه مرتیکه ... بزن کنار دیگه ..حتی تخم مرغ اینم تو یخچالتون ندارییی تو از کجا میدونی من چطوریم ها؟؟
مشتای متعددی به جهیونی که از خنده قرمز شده بود میزد . جهیون زد کنار و کمربندش و باز کرد. خندشو جمع کرد و سمت تیونگ خیز برداشت . یک وجبی صورتش قرار گرفت .
-الان که در خونه منیم ... میتونی نشونم بدی چطوری قراره جیغ بزنی لی تیونگ هوم؟
تیونگ سمت ویلای بزرگ لوکس کنارش برگشت و جیغ زد سعی کرد جهیون و هول بده .
+منحرف عوضی... ولم کن میخوام برم خونمون
جهیون ذره ای حرکت نکرد و ریلکس پلک زد .
-اگه انقدر سلیطه نبودی شاید راحت تر میشد بلندت کرد وکیل جوان زبون دراز
توی یه حرکت لبای تیونگ و درگیر بوسه خیس و عمیقش کرد. وقتی یقش توی دستای تیونگ مشت شد و زیرش وول میخورد ازش جدا شد تا نفس بگیره .
-کامان... یکم کوتاه بیا شاید واقعا تونستی ایده الم بشی
و دوباره لباشو روی لبای پسرک زیرش کوبید .
-شاید اگه بوسه ای که تو بار و اسانسور بهم دادی و دوباره بدی برت گردوندم خونت..
تیونگ حرصی غرید .
+ازت متنفرم جانگ
انگشتش و زیر چونه مرد مقابلش زد و سرشو بالا اورد . با کشیدن یقه ش سمت خودش کشیدش و اینبار تیونگ بود که استارت یه بوسه عمیق و میزد . بعد چند مین ازش جدا شد . نفسای جهیون سنگین تر شده بود .
-داری توقعمو میبری بالا پسرخوب ..
+فقط تا قبل صبح منو سالم برسون خونه لعنتی
جهیون خندید .
-تو گفتی قبل صبح... ولی نگفتی دقیقا صبح چه روزی
دوباره لبهای پسر و صاحب شد . عمیق به بازی گرفت و در کمال تعجب حلقه دستای تیونگ دور گردنش تنگ میشد و هیچ تقلایی برای رهایی نمیکرد. این همون چیزی بود که جهیون میخواست، بدست تصاحب اون پسر؛ دقیقا اون چیز بود!
تیونگ و سمت خودش میکشید . میخواست نزدیک تر باشه . تیونگ بدون جدا شدن از لبای جه پاهای باریکشو از حد فاصل دوتا صندلی رد کرد و رو پای جهیون نشست .
ضربان قلب جانگ جهیون بی تفاوت که با توجه به عشوه های جونگوو و معشوقه های قبلیش ذره ای تغییر نمیکرد. الان برای صد میزد و همش تقصیر پسرک مو صورتی آدامسی مقابلش بود.
عطری که براش خریده بود بیش از حدی که فکر کرده بود بهش میومد و طئم با بوی الکل ، مست کننده تر از هر الکلی میشد.
دقیقه و اندی درگیر لبهای هم بودن . تیونگ الان راحت تو بغل جهیون نشسته بود و سخت میبوسیدش . بزاق براقی که باهم ترکیب شده بود ازگوشه لبای ته سر میخورد .
دیگه بوسیدن تنها برای جهیون جواب نمیداد . بیشتر میخواست.. که خب همونطور که جانگ جهیون بود زیادی خواهی و گستاخی به حساب میومد . به مارک پر رنگ و بنفشی روی ترقوهای استخونی و برجسته پسر توی بغلش اکتفا کرد و ازش جدا شد .
-الان شرط برگشتنت به خونت فرق میکنه لی تیونگ ... تا وقتی وکیل منی، دیگه حق نداری کسیو ببوسی!
________________________
سلام سلام سلام سلام، کیلیان وسط امتحان علوم نهایی نهم صحبت میکنه . اینم طبق وعده یکم اینارو بهم چسپوندم و دلتونو خنک کردم اما اگر به خویشتن وعده دادین که پارت بعدی قراره باید بگم سختتتت در اشتباهین حالا حالاها باید بدویین برسین بهش😂🤏
دوستون دارم زیاااد الهی خوشتون بیاددد😐🙂✋💚
YOU ARE READING
You Are My Sky ☁️
Fanfiction𝆡𝆝𝆚In The Name Of God Of Love𝆡𝆝𝆚 ִֶָ𓏲࣪𝔜𝔬𝔲 𝔞𝔯𝔢 𝔐𝔶 𝔖𝔨𝔶ִֶָ𓏲࣪ By :𝔎𝔦𝔩𝔩𝔦𝔞𝔫 ℜ𝔬𝔩𝔞𝔫𝔡ᬉ Cuple : 𝘑𝘢𝘦𝘩𝘠𝘰𝘯𝘨 𝘋𝘰𝘞𝘰𝘰 𝘑𝘰𝘩𝘯𝘛𝘦𝘯