با احساس حرکت کردن بدنش چشم هاشو بازکرد و خودشو روی ویلچر دید.
_اینجا چخبره؟
_خب... دوباره منو تو تنها شدیم جیمین!
دختر همزمان با بستن دست جیمین به ویلچر گفت، هه سو ماسک زده بود و جیمین دلیل هیچکدوم از این کارها رو نمیدونست._داری چیکار میکنی؟
جیمین گفت امّا دختربا زدن چسبی روی دهان جیمین مانع از حرف زدنش شد، پشت جیمین ایستاد و ویلچر رو به خارج از اتاق هدایت کرد._ منو کجا میبری؟
جیمین گفت امّا کلمات بصورت کامل از بین لب هاش خارج نشد.
وقتی از اتاق بیرون رفتن، یکی از نوچه های مرد سد راهشون شد:داریداونو کجا می برید؟_دارم میبرمش توالت مشکلیه؟
_رئیس گفتن بدون اجازه ی خودشون حق ندارید اونو جایی ببرید.
_خیلی خب باشه.
هه سو گفت و همزمان سوزنی روتوی گردن مرد فرو برد و مرد روی زمین افتاد.
جیمین ترسیده جیغ خفیفی کشید و حالا که فهمیده بود این دختر نقشه ای توی سرش داره شروع به جیغ زدن کرد اما صداش اونقدر ضعیف بود که فقط به گوش هه سو می رسید:اگه میخوای به سرنوشت این مرد دچار نشی، بهتره خفه خون بگیری!ویلچر وارد آسانسور شد وبعد از ایستادن توی طبقه همکف ازآسانسور بیرون اومد و وبعد از گذشتن از راه رویی وارد درپشتی ساختمون شد.
و بعد از کمی دور شدن از ساختمون، جایی که دور اون رو درخت ها احاطه کرده بودن ایستاد.
...
ماشین کمی عقب تر از شرکت قدیمی ایستاد.
جین:مطمئنی همینجاست؟
جونگکوک:سیگنال دقیقا پشت این شرکت رو نشون میده.
جونگکوک خواست از ماشین پیاده شه که تهیونگ مانع شد:صبرکن، چند نفر دارن از اینجا نگهبانی میدن!
جین:نمیتونیم همینطوری وارد بشیم.
_باید تا کی صبرکنیم؟ تاوقتی که مرده ی جیمین روازاون در بیارن؟
جونگکوک گفت و ازماشین پیاده شد و تهیونگ و جین هم بعد ازمکثی پیاده شدن.
بلافاصله بعد از وارد شدنشون اون سه نوچه متوجهشون شدن:اینجا چیکاردارید؟ نمیتونید برید داخل.
جونگکوک: ما با رئیس قرار ملاقات داریم.
_کی هستید؟
_ اگه رئیست بفهمه که مانع ورود ما شدی، حسابی دلخور میشه.
_ایناهاش خودش اومد.
تهیونگ به پشت سرشون اشاره کرد و هرسه به همون سمت برگشتن و جونگکوک و تهیونگ و جین بهشون حمله کردن.
YOU ARE READING
𝑯𝒐𝒍𝒅 𝑴𝒆 𝑻𝒊𝒈𝒉𝒕 🤍
Fanfiction𝐇𝐨𝐥𝐝 𝐌𝐞 𝐓𝐢𝐠𝐡𝐭 ✨:نام فیک ژانر:فیکشن،رمنس،مدرسه ای کاپل:♡Kookmin در حال تایپ...