پدر بکهیون با نیشخند در حالی که شونه به شونهی بکهیون و همسرش میدوید، کیف چرمی رو توی بغل مادر بکهیون پرت کرد و گفت:
_حواست بهش باشه یونهی!
یونهی جوری که انگار تموم زندگیش به محتویات اون کیف بستهست، توی آغوش فشردش و نفس عمیقی کشید:
_میتونم بوی پول الماسا رو حس کنم... دلارای تا نخورده بکهیون! میفهمی؟
بکهیون شیطنت آمیز خندید و گفت:
_یکم خوددار باش مامان! این حجم از حریص بودن برای سن و سالت زشته!
یونهی سرعت قدمهاش و بیشتر کرد و بلند فریاد کشید:
_یـــا موش کوچولوی کثیف! حریص نباشم تا تو و اون پدر لاش خورت بیفتین رو الماسا و تا قرون آخرش و خرج خودتون کنید؟ کور خوندی پسر جون!
بیون بکسانگ در حالی که درگیر بیرون کشیدن سوییچ ماشین از جیب شلوارش بود، اعتراض کرد:
_عزیزم من که چیزی نگفتم!
یونهی پشت چشمی نازک کرد و گفت:
_از الان بهتون اولتیماتوم دادم که بعدا نخواید من و بپیچونید. نفری 33 درصد از فروش کل. نه بیشتر نه کمتر!
صدای نگهبانای گالری که تازه خوانوادهی بیون و پیدا کرده بودن به گوششون رسید:
_ایـــست!
بکسانگ زیر لب فحش داد:
_گه توش! انگار پیدامون کردن.
بکهیون که هنوز درگیر حرف مادرش بود پرسید:
_اگه نفری 33 تا برسه بهمون روی هم میشه 99 درصد. اون یه درصد باقی مونده مال کیه؟
بکسانگ سوییچ و بیرون کشید و پرت کرد سمت بکهیون:
_اگه اون رانندگی دیوانهوارت بتونه نجاتمون بده مال تو میشه!
بکهیون که سوییچ و توی هوا قاپیده بود و به لبش چسبوند و بوسید:
_اطاعت میشه رئیس!
مادرش بلند گفت:
_شما دو تا احمق نمیخواین نظر من و بپرسین؟
خانوادهی سیاه پوش روی صندلیهای چرمی ماشین غول پیکر بیون بکسانگ پریدن و هنوز در و کامل نبسته بودن که ماشین پرواز کرد.
مادر بکهیون کمربند ماشین و از روی کیف توی آغوشش رد کرد و توی جایگاهش فرو کرد. اگه با این وضع رانندگی بکهیون سلامتی خودش مهم بود، امن بودن جای کیف هم مهم بود.
بکسانگ در حالی که دستگیرهی ماشین و چسبیده بود و وحشتزده به جادهی نیمه روشن صبحگاهی خیره بود، توی دلش خدا رو شکر کرد که اون ساعت کسی توی خیابون پیداش نمیشه!وارد تونل بزرگ کایرا شدن و بکهیون با تمام وجود گاز میداد تا بین ماشینهای تعقیب کننده و خودشون فاصله بندازه.
YOU ARE READING
Bad blood🩸[oneshot♡chanbaek]
Actionبکهیون و خانوادهی بیون که کارشون دزدیهای بزرگ و میلیون دلاریه توی آخرین پروژهی مشترکشون رو دست میخورن! پارک چانیولی که ده سال پیش همدست و رفیق پدر بکهیون بود، با پاپوشی که براش دوختن سه سال از بهترین لحظات عمرش و پشت میلههای زندان گذروند. حالا ب...