پارت ۷

2K 183 158
                                    

گلوله از کنار جنی عبور کرد و به درخت برخورد
_ من چه خیانتی بهت کردم که خودم خبر ندارم ج..ئو..ن ...جو...نگ...کوک
+ امروز بعد از اینکه از اتاقت خارج شدم پیامی بهم رسید ....جنی برو دعا کن اون شخص تو نباشی وگرنه کاری می کنم که پشیمون بشی
جنی پوزخندی زد و گفت
مثلاً می خوای چیکار کنی ...من و بکشی  ، بفرما بیا بکش... نمی تونی جونگ کوک ... نمی تونی .... همون‌جوری که تو خطرناکی منم خطرناکم ....درسته تو بزرگتری و خطرناک تر از همه ماها
شاید بتونی همه کسایی که اطرافتن و بکشی ولی من یکی نه
شاید تو دلت بخوای من و بکشی یا خفم کنی ولی در واقعیت ‌نمی تونی
جونگ کوک پوزخند ترسناکی زد‌ که جنی از درون لرزید ولی از بیرون چیزی نشون نداد
جونگ کوک اسلحه رو پشتش گذاشت و به سمت جنی قدم برداشت و صورت جنی با انگشتاش گرفت و فشار داد و غرید
_ شاید برای کارای دیگه ای که کرده باشی نتونم تنبیه یا بکشمت ولی مطمئن باش اگه کاری که قبلاً بهت منع کرده بودم و انجام داده باشی می کشمت جنی  خودتم می دونی من فقط یه کاری برات منع کردم
بعد جنی ول کرد و به جایی که موتور بود رفت
(اون کار چی می دونه باشه که جونگ کوک بخاطر اون حتی جنی می تونه بکشه؟)
اون کار ....اولین کاری که جونگ کوک بهش هشدار داده بود انجام نده
جنی با خودش گفت داره شوخی می کنه اون هرگز من و نمی کشه .. آره فقط برای اینکه من و بترسونه اون حرف و زد
چندین بار نفس عمیق کشید  بعد از چند ثانیه به سمتی جونگ کوک رفت
وقتی به موتور رسید جونگ کوک و دید که سوار موتور شده و کلاه کاسکتشو سرش گذاشته
جنی مجبوری سوار موتور شد و میله های کنار موتور و گرفت
جونگ کوک موتور و روشن کرد و گازی داد و حرکت کرد.......

موتور جونگ کوک وارد قصر شد ، جنی سریع پیاده شد و به سمت خونه دوید وقتی وارد خونه شد
مانا به سمت جنی رفت و تعظیمی کرد و گفت
خوش اومدین خانم
جنی سرشو تکون داد و به سمت آسانسور رفت
+ خا.....
_بعدا حرف می زنیم مانا .....نزار کسی مزاحمم شه و برای شام صدام نکن
+ چشم خانم
جنی وارد آسانسور شد و دکمه طبقه سوم و فشار داد و به آسانسور تکیه داد
باز اون خاطرات و به یاد آورده بود ، خاطراتی که با کمک تهیونگ و جونگ کوک فراموش کرده بود ... ولی خود جونگ کوک کاری کرد که باز یادش بیاد در آسانسور باز شد و جنی دوید به سمت اتاقش در و با شتاب باز کرد و وارد اتاق شد و در بست به سمت پاتختی رفت و کشو رو باز کرد . قرصاشو بیرون آورد  دو تا مسکن برداشت و هر دو تا و با هم گذاشت داخل دهنشو قورت داد و آبی که روی پاتختی بود برداشت و نوشید کت و از تنش در آورد و روی زمین انداخت و با کفش روی تخت دراز کشید
دوباره اون چهره های لعنتی رو به یاد آورده بود چهره‌هایی که اون زمان براش ترسناکترین چیزی بودن
چشماش رفته رفته روی هم افتادن مسکن کارشو کرد  و جنی به خواب رفت

بعد از نیم ساعت تهیونگ روبه رو اتاق جنی وایستاد و آروم ضربه ای به در اتاق زد که صدایی از جنی نشنید آروم در اتاق باز کرد و به اتاق سرکی کشید که جنی روی تخت دید وارد اتاق شد و آروم در و بست و به سمت جنی رفت قرص های مسکن که روی پاتختی بود رو دید کت جنی از روی زمین برداشت و روی مبل گذاشت و دستشو به سمت پاهای جنی برد و کفشارو از پاش در آورد و زمین گذاشت  کنار سر جنی نشست و شروع کرد به نوازش کردن موهای جنی

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 18, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

DIRTY BLOOD Where stories live. Discover now