چپتر6: وی وی پیرو

21 9 0
                                    

با اینکه اونا الان ازدواج کرده بودن، اما طوری که بقیه در مورد اونا فکر می کردن اینطوری بود.
استاد بزرگ و پیرو اون.  
البته، نایهه استاد بزرگیِ در حالی که اون مریدی بود که موقع ظاهر شدن هیولاها به جلو میره و انواع و اقسام کارها رو انجام میده ... در مورد اینکه چرا وی وی همچین حسی داره، بدون شک به مجموعه آیتم های الهی مربوط میشه.
به هر حال، اون نمی تونه فقط آیتم های یه فرد دیگه رو بدون برگردندن چیزی به جاش قبول کنه. بنابراین، وی وی تصمیم گرفت تا برای بازپرداخت بدهیش به اون سخت کار کنه!
بعد از ازدواج چیز زیادی تغییر نکرده بود. وی وی هنوز هم بیشتر وقت خودشو با یو گونگ و بقیه می گذروند تا ماموریت هایی رو برای رسیدن به سطح بالاتر انجام بده. اون و نایهه هر چند وقت یه بار تیم رو ترک می کردن تا به عنوان یه زن و شوهر مدتی با هم باشن.
و وقت گذروندن با همدیگه به عنوان زن و شوهر در واقع فقط به معنیِ تکمیل ماموریت ای زوج بود.
در «سفر رویایی در رودخانه ها و دریاچه ها»، بعد از ازدواج یه بازیکن زن و مرد، اونا سه توانایی زوجی پیدا می کنن. اگه اونا با هم حمله کنن، این سه توانایی به طور خودکار تأثیرشونو افزایش می ده. بالا بردن این سه توانایی  به  سطح  صمیمیت زوجین  بستگی  داره. برای  افزایش  سطح صمیمیت شون، به غیر از تلف کردن  وقت  توی  اتاق خواب، کارآمدترین  راه  تکمیل  ماموریت های زوجیه.
بازیکنای زن و مرد در واقع می تونن بعد از رسیدن به سطح 30 ازدواج کنن، پس برای وی وی و لبخندی از نایهه  که  دیر ازدواج کرده بودن، ماموریت های اولیه  برای  زوج ها  فقط  یه تیکه کیک بود. نبردها به قدری آسون بود که استاد بزرگ نایهه حتی نیازی به جنگیدن نداشت. وی وی می تونست خودش بهش رسیدگی کنه.
در نتیجه، متداول ترین تصویر قهرمان قرمزدر حال چرخوندن صابرش رو به جلو بود، در حالی که نوازنده سفید پوش زیر درختی کنار رودخانه نشسته بود و شاعرانه گیوچینشو می نواخت.
......
مهم نیست شما چی میگید، تصویر خیلی زیبا بود و بقیه بهشون غبطه می خوردن.
وی وی و نایهه امروز هم دوباره برای انجام دادن ماموریت بیرون رفتن.
یو گونگِ در حال صعود به کوه و میمون مست می تصمیم گرفتن که برای کشتن بعضی وقتا به اونا ملحق بشن، اما بعد از تماشای چنتا نبرد، اونا متوجه شدن که فقط وی وی هیولاها رو میکشه در حالی که نایهه برای لذت بردن از  مناظر  اون اطراف  قدم می زنه  و  فقط  به  وی وی  کمک       می کنه تا سطح خونشو بازیابی کنه. هر دوی اونا با عصبانیت به نایهه اشاره کردن: «تو خیلی بی شرمی، چطوری می تونی پشت زن داداش قایم بشی و بدون اینکه کاری انجام بدی سطح تجربه رو بدست بیاری!؟»
نایهه موقعی که لبخند ملایمی براشون فرستاد و جواب داد اصلا احساس شرمندگی نمیکرد: «بعد از اینکه به اندازه کافی با یه زن زندگی کردی، به تدریج بهش عادت میکنی.» بعد اضافه کرد: «شما بچه هایی که برای محافظت از خودتون همسری ندارید، نمی فهمید.»
یو گونگِ در حال صعود به کوه و میمون مست خیلی عصبانی شدن، بنابراین فورا تیمی درست کردن که با نایهه مبارزه کن، اما متأسفانه، با وجود اینکه دو در برابر یک نفر بودن، هنوز بهش باختن. اونا روی زمین دراز کشیدن و وانمود کردن که مردن و بلند نشدن. وی وی اتفاقاً کشتن آخرین هیولا رو تموم کرد. اون به طور تصادفی بالای سر «جسد های مرده ی» اونا پا گذاشت.
یو گونگِ در حال صعود به کوه گریه می کرد: «خواهر شوهر، همین کافیه که قدردان کمک ما نباشی، اما تو حتی پاتو روی ما گذاشتی. من در آرامش نمی میرم!»
میمون مست گفت: «اونا واقعاً زوجی هستن که یه قلب دارن. افراد دیگه واقعاً نباید توی امور خانوادگی شخص دیگه ای دخالت کنن.»
وی وی بدون اینکه حرفی بزنه گیج شده بود. اونا باید دوباره از نایهه کتک خورده باشن، پس الان  دارن اونو اذیت می کنن. به محض اینکه اونا اینکارو شروع کنن دیگه تمومش نمی کنن. از اونجایی که ماموریت به هر حال کامله، وی وی به سرعت گفت: «من قصد دارم چنتا ماده گیاهی بچینم.»
اون از شر نایهه خلاص شد و فرار کرد. 
چیدن مواد گیاهی توی بازی خیلی کسل کننده ست. شما به سادگی منطقه ای رو برای جمع آوری گیاه انتخاب می کنین، اونجا وایمستین و کاری نمی کنین. موقعی که آواتارش گیاها رو جمع می کرد، وی وی مجدد به آزمون مسخره اش ادامه می داد. وی وی امسال برای آزمون سطح 6 ثبت نام کرده بود. سال گذشته یه نفر توی خوابگاه واقعاً برای اون درس درخواست  داده بود، اما وی وی اون موقع مطمئن نبود که بتونه نمره ی خوبی بگیره، پس اون موقع ثبت   نام نکرده بود.
بعد از مدتی جمع کردن گیاه، یه آواتار توی لیست دوستاش شروع  به  چشمک زدن  کرد. وی وی روش کلیک کرد تا باز بشد. این یه پیام از طرف نایهه بود: «به سمت غرب حوضه های برفی کوه های آسمونی بیا.»
وی وی به سرعت به اونجا رفت.
حوضه های برفی کوه های آسمونی یکی از مرتفع ترین مکان های این بازی بود. هیولاهای اونجا شرور بودن، بنابراین  بازیکن های  زیادی  به  اونجا  نمی رفتن. وی وی  لبخندی از نایهه  رو  در سمت غرب حوضه های برفی دید. یه بازیکن مرد دیگه کنارش ایستاده بود. با این حال، بازیکن مرد درخشش سبزی از خودش ساطع می کرد، انگار نفرین «فریز کردن بدن» بهش زده بودن.
نفرین فریز کردن بدن طلسم سطح بالا و شکنجه کننده ای بود. بعد از نفرین شدن، نمیتونستی فرار کنی و فقط می تونستی اونجا وایستی تا موقعی که طلسم اثرشو از دست بده. بچه گربه ی نایهه این توانایی رو داشت. درست همونطور که فکر می کرد، نایهه  در حالی  که  وی وی  جلو میومد گفت: «من از حیوون خونگیم استفاده کردم تا  اونو  بی حرکت  نگه دارم. می تونی  وقت بزاری تا با ضربه زدن اونو آروم بکشی.»
وی وی قسمت ضربه زدن رو درک کرد ، اما: «آروم؟»
«ممم، کندترین سلاحتو بردار و اونو ذره ذره ببر.»
ذره ذره …… :: عرق کردن :: استاد بزرگ نسبت به این شخص کینه داره؟ وی وی نگاهی به آیدی بازیکن انداخت، قسم خون شیطانی، احساس کرد که آشنا به نظر می رسه.
همون موقع، قسم خون شیطانی شروع به سرزنش کردن کرد: «خدایا! لبخندی از نایهه! این مرد بزرگ فقط بخاطر برداشتن کفش قدیمی کسی بهت خندید. اگه جرات داری، فقط منو بکش. چرا از زنت می خوای بیاد و منو عذاب بده؟»
احمق!
وی وی یادش اومد. تعجبی نداشت که آیدیش آشنا به نظر می رسید. این همون بازیکنیه که به لبخندی از نایهه بخاطر برداشتن کفش کهنه ی آب واقعی توی کانال جهانی در روز عروسیشون خندید. اون مخصوصاً آیدیش رو به خاطر این موضوع یادش مونده بود، با فکر کردن به این، اون باید هر وقت اونو می دید کتکش می زد. اما وی وی از بازی کردن خیلی خوشحال بود و این موضوع رو فراموش کرده بود.
وی وی نگاهشو به سمت لبخندی از نایهه که روپوش سفیدش  در اثر  نسیم ملایم  می لرزید تغییر داد. فکر نمی کرد اون متوجه بشه. نه تنها متوجه شد، بلکه حتی اونو یادش هم بود. اون حتی قبلش به وی وی خبر نداد، انگار که این مسئله جدی نبود.
وی وی برای خودش نوت برداشت، هیچوقت نباید استاد بزرگ رو آزرده  کنه و شروع کرد توی کیفش رو جستجو کردن.
با دیدن اینکه وی وی هنوز هیچ حرکتی انجام نداده، قسم خون شیطانی، احساس امیدواری کرد و معتقد بود که زنها دل رحم هستن و کاری باهاش نمی کنن. اما  در  لحظه ی  بعد، اون صورت خندان بزرگی بالای سرش دید که شامل این کلمات بود: «هاها، پیداش کردم. چیز خوبیِ که من وسایل دوران مبتدیم رو دور نریختم.
قسم خون شیطانی باورش نمی شد. اون تماشا می کرد که قهرمان قرمز پوش با  شمشیر  کندش اونو میکشه و شماره های آسیب دیدگی قرمز رنگ بالای سرش شناور بود. (توی بازی وقتی داره امتیاز از دست میدی بالای سرت نوشته میشه، مثلا با هر ضربه -1 امتیاز.)
یک امتیاز!
با سطح خون اون که بیش از دو هزارتا بود، این به این معنیِ که اون دو هزار بار کشته می شه!
وی وی  کنترل خودکار  رو  روشن کرد و  می دید  قهرمان  قرمزش رنگش  با خوشحالی چپ و راست به اون فرد ضربه می زد. قسم خون شیطانی بی وقفه فریاد می زد. کم و بیش از لبخندی از نایهه می خواست که یه پایان سریع بهش بده.
«من بد دهنم. فقط یه بار برای همیشه منو بکش فقط یه پایان سریع بهم بده.» 

لبخندی از نایهه انگار که داره یه واقعیت رو می گه، گفت: «نگران نباش، تو نمی میری. وقتی سطح خونت نزدیک به صفر شد، من به بهبود زخم هات کمک می کنم.»
وی وی فکر می کرد این موضوع کمی عجیبه. اگه  قسم خون شیطانی  می خواد  بمیره، چرا  اون فقط از سیستم خارج نمی شه؟ موقعی که یه بازیکن از سیستم خارج می شه، بازی مشخص میکنه که بسته به شرایط به بازیکن کمک کنه تا فرار کنه یا  بازیکن  رو  از  بین ببره. از  اونجایی  قسم خون شیطانی از مرگ نمی ترسید، چرا اذیت می شه تا اینجا وایسه  و  اجازه بده  اونا  لگد مالش کنن؟
وی وی پیامی برای نایهه فرستاد: «اون  از  شدت  عصبانیت  خنگ  شده؟ چرا  اون  فقط آفلاین نمیشه؟»
نایهه به سرعت جواب داد: «اون یه ماموریت در حالِ تکمیلِ ادامه دار داره.» 
وی وی تعجب کرد.
استاد بزرگ، تو مطمئناً می دونی که چطوری به جایی که آسیب می زنه ضربه بزنی!
ماموریت های ادامه دار دردناک ترین نوع جستجوی سفر رویاییه. چیزی  که  دردناکه  اینِ  که صرف نظر از اینکه توی چه مرحله ای هستی، اگه اونا رو تا آخر تموم نکنی، سطح تجربت بیشتر نمیشه. اگه بتونی اونو تا آخرش تموم کنی، سطح تجربه و پاداشت دیدنیه. با این حال، یه بازیکن نباید در طول یه ماموریت ادامه دار بمیره یا از سیستم خارج بشه، در غیر  این  صورت، اون  باید دوباره از اول شروع کنه. اما خیلی از گیمرها از این موضوع شکایت داشتن، بنابراین بازی دوباره تنظیم شد. بسته به سطح دشواری ماموریت، بازیکن می تونه تا سه بار بمیره، اما  هنوز  نمی تونه وسط ماموریت از سیستم خارج بشه. اونا باید ماموریت های  ادامه  دار  رو  با  یه  حرکت  تکمیل کنن.
وی وی  خیلی  از  این  ماموریت های  ادامه دار  رو  قبلاً  به  پایان  رسونده  بود. یادش اومد که ماموریت ادامه دار برای رفتن به کوه های آسمانی در حوضه برف، ماموریتِ آخره. ماموریتی که شامل نود و نه مرحله بود. علاوه بر این، اگه  درست  یادش  بیاد، حوضه برفی کوه های آسمانی آخرین مرحله ست.

چنل تلگرامی:
@Oe_Nomel

یه لبخند ملیح خیلی جذابهWhere stories live. Discover now