|Chapter 4|

4.3K 804 199
                                    

[ این قسمت : شکلات نعنایی ]

رشته ای از ماکارونی توی ظرف غذا رو لای چوب غذاخوریش پیچوند و سمت دهنش برد، همینکه تازه داشت از اون آرامش و غذای تو دهنش لذت می‌برد خیلی ناگهانی با پیدا شدن سر و کله ی اون سه کله پوکی که با سینی غذای تو دست هاشون دور میز نشستن، چشم هاش رو چرخوند.

البته وقتی خیلی ناگهانی وی صندلی رو عقب کشید و درحالی که یه نیشخند گشاد زده بود کنار جونگکوک نشست و دستشو تو موهای پسر فرو برد تازه یادش اومد اونا چهارتا کله پوک بودن.

_ تو عالی بودی بانی

تهیونگ با لحن مرموزی گفت و رشته ی بعدی ماکارونی ای که کوکی داشت سمت دهنش می‌برد رو تو یه حرکت بلعید و صاف تو جاش نشست.

_ و خب حالا می‌رسیم به مرحله ی بعدی..

وقتی جیمین خبیثانه برای کوک ابرو بالا انداخت اون پسر دیگه خونش به جوش اومده بود، اونا فکر کرده بودن کی ان که اینجوری برای جونگکوک تعیین تکلیف می‌کردن و ازش درخواست های عجیب غریب داشتن؟

_ بنگتن!

یونگی که حالت چهره ی جونگکوک رو دیده بود تمام افکارش رو خوند و مختصر جوابش رو داد پس نفس عمیقی کشید و بدون توجه به تهیونگی که حالا داشت محتوای غذاهای توی سینی رو می‌خورد، صداشو صاف کرد.

+ چی می‌خواین؟
_ شکلات نعنایی!!!

اینبار هوبی با نهایت ذوق و انرژی گفت که باعث شد تهیونگ یه ابروشو بالا بندازه و بعد اخم کنه.

+ شکلات نعنایی؟

جونگکوک با گیجی پرسید و جیمین چونشو خاروند. سمت پسر خم شد و آروم زمزمه کرد.

_ می‌بینی چقدر بهت آسون گرفته کوکی؟ حالا پسر خوبی باش و برای هیونگت اون شکلاتا رو قرض بگیر.

با دستش به سمت راست سالن اشاره کرد، اونا توی سلف مدرسه بودن و هرکسی مشغول خوردن غذای خودش روی میز با دوست هاشون بود، البته از اونجایی که جونگکوک دوستی نداشت همیشه تنها اونجا می‌نشست و کی گفته از این موضوع ناراضی بود؟ حالا نگاهشو به جایی که جیمین اشاره کرد چرخوند و یه میز خالی دید.

+ خب؟
_ خوب چشم هاتو باز کن بانی، اون شکلات گنده ی خوشمزه اونجا روی میز داره التماس می‌کنه تا برش داری..

جیمین با لحن وسوسه کننده و البته تو دماغی ای گفت که باعث شد تا تهیونگ چشم هاشو ریز کنه و برگرده به اون میز چشم بدوزه، یه حسی بهش می‌گفت اون موچی لعنتی نقشه های خوبی برای بیبی بانیش نداره.

+ می‌خوای برات دزدی کنم؟!

صدای کوکی بالا رفت و باعث شد تا یونگی دستشو با حرص رو صورتش بکشه و هوبی با خوشحالی سرشو تکون بده.

Crush | T.KWhere stories live. Discover now