Kookmin: frozen blossom

1.2K 64 12
                                    


نام: شکوفه‌های یخ زدهکاپل: کوکمینژانر: فانتزی، تراژدیخلاصه: آخرین روایت کوتاه از جونگ‌کوک جادوگر و معشوق افسونگرش

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

نام: شکوفه‌های یخ زده
کاپل: کوکمین
ژانر: فانتزی، تراژدی
خلاصه: آخرین روایت کوتاه از جونگ‌کوک جادوگر و معشوق افسونگرش...
.
.
.
جونگ‌کوک همانطور که روی حجم نرمی از پنبه‌های متراکم شده، لم داده بود، کتاب چرمی‌اش را ورق زد.
اما حتی مطمئن نبود چیزی از صفحه‌ی قبل فهمیده باشد!
کلمات ردیف شده‌ی کتاب، دربرابر پسر سفید پوش، شانسی نداشتند، وقتی ‌که با پارچه‌‌ی بلند و حریر‌ش، درست جلوی چشمان تشنه‌ی جونگ‌کوک می‌رقصید.
هرچند، جونگ‌کوک هم برای نگه داشتن نگاهش روی کلمات کتاب، تلاشی نمی‌کرد.
گاهی مسخ پیچ و تاب بدن جیمین، به این فکر می‌کرد که پارچه‌ی سفید، دور تا دور او می‌چرخد، یا او به دور پارچه؟
یک طرفه کتاب را رها کرد و همانطور که انگشت اشاره‌اش را به لبش می‌کشید، سری کج کرد و نامحسوس، منتظر پیراهن سفید جیمین ماند تا بار دیگر بالا برود و تصویر دلخواهش را به نمایش بگذارد.
جیمین انگار که روی ماه برقصد، هر بار که پنجه‌های پایش به زمین می‌خورد، در هوا چرخ می‌زد و با هر بار تکان دادن حریر سفید رنگش، شکوفه‌های صورتی و سفید زیر پایش را به پرواز در می‌آورد.
بی توجه به یک جفت نگاه نافذ مشکی که از پشت صفحات کتاب چرمی‌اش، به همراه هر حرکت او می‌رقصید!
شکوفه‌های سفید و صورتی همه جا در پرواز بودند، درست به دنبال حرکات جیمین می‌رقصیدند و حتی لا به لای موهای قهوه‌ایه مرد در حال مطالعه هم دیده می‌شدند.
جونگ‌کوک نتوانست به ناله‌ی مردانه‌ای که از انتهای گلویش ازاد می‌شد کمکی کند، آن هم وقتی با نگاه خمار جیمینه در حال رقص و لب‌های درشت و نیمه بازش، غافلگیر می‌شد!
پس فقط کتاب را گوشه‌ای پرت کرد و با دست‌هایی که به سمت دلبر رقصان رو به رویش باز می‌شدند، اخم بی طاقتی کرد.
پارچه‌ی حریر دور تا دور پاهای جیمین آرام گرفت و بلاخره شکوفه‌های سرگردان، فرصتی برای باریدن و به زمین برگشتن پیدا کردند.
جیمین با موهایی آشفته و سینه‌ای که با بی‌نفسی بالا و پایین می‌شد، به چشم‌های بسته‌ و آغوش منتظر جونگ‌کوک لبخند شیرینی زد و مثل اکثر اوقات، بدون برداشتن قدمی، خودش را با یک پرش بلند بین بازوهای منتظر او انداخت.
جونگ‌کوک هم مثل همیشه فرشته‌ی هجوم آورده‌اش را شکار کرد و با کمر روی پنبه‌های متراکمی که پر از شکوفه شده بودند، فرود آمد.
هنوز هم چشم‌هایش را بسته بود و به تقلای سینه‌ی جیمین که تند تند بالا و پایین می‌شد و ضربان تند قلبش که به وضوح روی سینه‌اش حس می‌شد، لبخندی زد و بیشتر او را بین بازوانش فشرد.
جیمین هنوز هم با لب‌های نیمه بازش تند تند نفس می‌کشید و حالا با احساس انگشتانی که بین موهای آشفته‌اش فرو می‌رفت و مثل همیشه سرش را نرم و نوازش گونه ماساژ می‌داد، لبخند زد.
درست زمانی که متوجه شد گونه‌اش شانس این را پیدا کرده که از لا به لای یقه‌ی باز شده‌ی جونگ‌کوک، مستقیم روی سینه‌ی گرم و برهنه‌اش جا خشک کند، مثل گربه‌ای فرصت طلب، گونه‌اش را به سینه‌ی مرد کشید و ستایشش کرد:
_ دریافت خوبی بود.
جونگ‌کوک با چشم‌های بسته، نیشخندی زد و با انگشتان کشیده‌اش موهای پسر ریزجثه را به هم ریخت:
_ من هیچوقت برای گرفتن تو خطا نمی‌کنم!
جیمین لبخند پهنی زد و چانه‌اش را به سینه‌ی او تکیه داد:
_ اینجا خیلی قشنگه! ولی همه چی زیادی صورتیه!
جونگ‌کوک ابرویی بالا انداخت و بلاخره چشم‌هایش را باز کرد و دستی زیر سرش برد تا بهتر بتواند او را ببیند:
_ ولی تو همیشه عاشق بارش شکوفه‌های گیلاس بودی!
جیمین بی آنکه از روی تن کشیده‌ی جونگ‌کوک بلند شود، دو دستش را زیر چانه‌اش قرار داد تا با تسلط بیشتری بر چشم‌های مشکی و مسحور کننده‌ی او که حالا موهای عقب رفته‌اش، پیشانی صافش را به نمایش گذاشته بودند، جواب دهد:
_ خوب از هیچ درختی شکوفه‌ی آبی نمی‌باره! وگرنه من فقط زیر اون درخت می‌رقصیدم.
جونگ‌کوک با دهان بسته لبخند کجی زد و حتی به پلک‌هایش هم اجازه‌ی قطع تماس چشمی‌اش با آن پسرک شیرین و زیبا را نداد‌.
جیمین پرسشگرانه به کج خند او خیره شد اما وقتی شکوفه‌ی آبی رنگی، رقص کنان روی سینه‌ی جونگ‌کوک فرود آمد، با بهت و اشتیاق به اطراف نگاه کرد.
شکوفه‌های آبی جولان کنان از همه‌ جا در حال باریدن بودن.
برخلاف جیمین که تقریبا مدهوش فانتزی صورت گرفته‌ در اطرافش بود، جونگ‌کوک با علاقه‌ی بیشتری به لبخند ذوق زده‌ی جیمین خیره مانده بود.
بلاخره انتظار را کنار گذاشت و با خم کردن گردن و بلند کردن سرش، بوسه‌ی سبکی روی چانه‌ی جیمین زد و عقب کشید:
_ دیگه چی؟
جیمین تنها با چشم‌هایی که از ذوق و لبخند، خط شده و مردمک‌هایی که درخششان، پشت پف چشم‌هایش پنهان شده بودند، تند و نرم جواب داد:
_ دیگه هیچی.
و آنقدر تلفظ آن دو کلمه به همراه صدای ظریفش، برای جونگ‌کوک شیرین آمد که از سر خواستنش ناله‌ای کرد و با غلتی، جایشان را عوض کرد و همانطور که ساعدش را تکیه‌گاهش قرار داده بود، با دست دیگرش، یک طرف صورت جیمین را قاب گرفت و اینبار لب‌هایش را تمام و کمال به انحصار گرفت.
اما آن بوسه با همیشه فرق داشت...

BTS OɴᴇsʜᴏᴛWhere stories live. Discover now