🍓زخمی شدن🍓

1.2K 56 11
                                    

فردا صبح
جینا از همه زودتر پاشد و رفت یه قدمی بزنه...
و وقتی برگشت...
/مین یونگی!داری چه غلطی میکنی!؟
*جانگ هوسوک!میخوای چه غلطی کنم؟خوابم میاد اه
/سر میز صبحونه ادم نمیخوابه!
+چتونه سر صبحونه؟
/هایششششش جینا این نمیزاره من دو دقه بخوابم!
+سر میز؟ خب پاشو برو تو اتاقت بخواب
/مشکل اینه که وقتی پامو به قصد خواب میزارم اتاق ایشون و اشاره کرد به هوسوک با یه پارچ اب میوفته دنبالم!
+😂😂هعی ببینم تهیونگ کو؟
-رفته شرکت میخوای بری شرکتشو ببینی؟
+آم..
*اوک افرین میتونی بری اینم ادرسش صبحونه هر دو تونم گذاشتم تو این ظرف اونم نخورد تو هم نخوردی پس بدو و دو دستی جینا رو انداخت بیرون و..
*اینم کلید ماشینت!
-ماشینم!!!!!

 *اینم کلید ماشینت! -ماشینم!!!!!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ماشین جینا😞👆
ب

خاطر اینکه حرف هوسوک رو نمیتونست زیر پا بزاره به سمت جایی ک نمیدونست کِی رو کاغذ دستش نوشته شده بود حرکت کرد...
بعد 10 دقیقه رسید به یه شرکت...
+سلام ببخشید اتاق اقای کیم تهیونگ کجاست؟
-طبقه اخر اتاق اخر راهرو
+ممنون
و رفت اتاق ته
بدون در زدن وارد شد و تهیونگی ک داشت پرونده ای از کتابخونه برمیداشت سکته ناقص زد
+این خر الاغ کیه؟
-مودب باش
+هه تویی
+هوسوک هیونگ واسمون صبحونه گذاشت از خونه پرتم کرد بیرون ک بیام اینجا و طبق عادت همیشگیش رفت نشست روی صندلی ته
+بیا این سهم توعه اینم سهم من و سهم ته رو داد بهش و تهیونگی نشست روی صندلی های جلوی میز مخصوصش!
بعد خوردنشون
-نمیخوای بگی؟
+نمیتونم بگم
-معلومه!
+تهیونگ...
-برو بیرون از دفترم
+ته..
-برو بیرون
و جینا با ناامیدی از اینکه نتونسته چیزی بگه رفت بیرون یکم بگرده..
عصر وقتی برگشت هوسوک و یون جی داشتن گیم بازی میکردن و تهیونگ داشت یه چیزی تایپ میکرد
رفت واسه خودش یه تیکه کیک که صبح هوسوک درستش کرده بود و نزاشته بود بخوره! رو برداشت و نشست تو اشپزخونه بخوره ک تهیونگ اومد
-همین الان میگی! دیگه طاقتم تموم شده!
+نمیتونم
-باید بگی! داد زد
و جینا ناخود اگاه از روی صندلی پاشد و متقابلا داد زد
+نمیتونم!!!!!!!
-باید بگیییییی
و یه لیوان پرت کرد سمت جینا
ک با جاخالی دادن جینا لیوان خورد به کابینت و ریز ریز شد!
هوسوک و یون جی با شنیدن صدای شکستن اومدن تو اشپزخونه و با دیدن صورت ترسیده و عصبانی جینا و صورت قرمز از عصبانیت تهیونگ..
/بسه کن تهیونگ!
-چرا بهم نمیگههههه چرا نمیگه
/تهیونگ بس کن
-چرا 5 سال یه زنگ نزد چرا 5 سال یه پیام نداد چرا 5 سال یه خبری نداد هاننننن
و دیگه دادهای تهیونگ به گریه تبدیل شده بود!
جینا بغضش ترکید ولی با دردی که تو ناحیه وسطی مغزش پیچید افتاد روی زمین!
*جینا جیناااا یون جی بدو قرصشو بیار بدوووو
/باشه
ولی تهیونگ با شک به صحنه مقابلش نگاه میکردم
دختر مورد علاقه روی زمین افتاده بود و با دستاش سرش رو گرفته بود
/بگیر
*جینا اینو بخور
و بعد از اینکه اون قرص رو خورد تا خودی اروم تر شده بود ولی هنوزم سرش وز وز میکرد...
*تهیونگ ببین....
----
تهیونگ بعد فهمیدن راز جینا چه ری اکشنی نشون میده؟
تنهاش میزاره یا باهاش میمونه؟
کی رو مقصر راز جینا میدونه؟

شارژم خیلی کمه وگرنه قرار بود بیشتر بشه.. 😞🙁
ووت و کامنت یادتون نره😂🍭

I Miss You💜Where stories live. Discover now