نام فیک:دلتنگتم💜
شخصیت های اصلی:کیم تهیونگ،پارک جینا
شخصیت های فرعی:جانگ هوسوک،مین یونگی
ژانر:عاشقانه،هپی اند
وضعیت:پایان یافته
خلاصه:جینا بخاطر یه مسئله دوست پسر کیوتش رو 5 سال ترک میکنه!
و وقتی برمیگرده دوست پسر کیوتش دیگه همون پسر نبود!
تهیونگ...
فردا صبح جینا از همه زودتر پاشد و رفت یه قدمی بزنه... و وقتی برگشت... /مین یونگی!داری چه غلطی میکنی!؟ *جانگ هوسوک!میخوای چه غلطی کنم؟خوابم میاد اه /سر میز صبحونه ادم نمیخوابه! +چتونه سر صبحونه؟ /هایششششش جینا این نمیزاره من دو دقه بخوابم! +سر میز؟ خب پاشو برو تو اتاقت بخواب /مشکل اینه که وقتی پامو به قصد خواب میزارم اتاق ایشون و اشاره کرد به هوسوک با یه پارچ اب میوفته دنبالم! +😂😂هعی ببینم تهیونگ کو؟ -رفته شرکت میخوای بری شرکتشو ببینی؟ +آم.. *اوک افرین میتونی بری اینم ادرسش صبحونه هر دو تونم گذاشتم تو این ظرف اونم نخورد تو هم نخوردی پس بدو و دو دستی جینا رو انداخت بیرون و.. *اینم کلید ماشینت! -ماشینم!!!!!
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
ماشین جینا😞👆 ب
خاطر اینکه حرف هوسوک رو نمیتونست زیر پا بزاره به سمت جایی ک نمیدونست کِی رو کاغذ دستش نوشته شده بود حرکت کرد... بعد 10 دقیقه رسید به یه شرکت... +سلام ببخشید اتاق اقای کیم تهیونگ کجاست؟ -طبقه اخر اتاق اخر راهرو +ممنون و رفت اتاق ته بدون در زدن وارد شد و تهیونگی ک داشت پرونده ای از کتابخونه برمیداشت سکته ناقص زد +این خر الاغ کیه؟ -مودب باش +هه تویی +هوسوک هیونگ واسمون صبحونه گذاشت از خونه پرتم کرد بیرون ک بیام اینجا و طبق عادت همیشگیش رفت نشست روی صندلی ته +بیا این سهم توعه اینم سهم من و سهم ته رو داد بهش و تهیونگی نشست روی صندلی های جلوی میز مخصوصش! بعد خوردنشون -نمیخوای بگی؟ +نمیتونم بگم -معلومه! +تهیونگ... -برو بیرون از دفترم +ته.. -برو بیرون و جینا با ناامیدی از اینکه نتونسته چیزی بگه رفت بیرون یکم بگرده.. عصر وقتی برگشت هوسوک و یون جی داشتن گیم بازی میکردن و تهیونگ داشت یه چیزی تایپ میکرد رفت واسه خودش یه تیکه کیک که صبح هوسوک درستش کرده بود و نزاشته بود بخوره! رو برداشت و نشست تو اشپزخونه بخوره ک تهیونگ اومد -همین الان میگی! دیگه طاقتم تموم شده! +نمیتونم -باید بگی! داد زد و جینا ناخود اگاه از روی صندلی پاشد و متقابلا داد زد +نمیتونم!!!!!!! -باید بگیییییی و یه لیوان پرت کرد سمت جینا ک با جاخالی دادن جینا لیوان خورد به کابینت و ریز ریز شد! هوسوک و یون جی با شنیدن صدای شکستن اومدن تو اشپزخونه و با دیدن صورت ترسیده و عصبانی جینا و صورت قرمز از عصبانیت تهیونگ.. /بسه کن تهیونگ! -چرا بهم نمیگههههه چرا نمیگه /تهیونگ بس کن -چرا 5 سال یه زنگ نزد چرا 5 سال یه پیام نداد چرا 5 سال یه خبری نداد هاننننن و دیگه دادهای تهیونگ به گریه تبدیل شده بود! جینا بغضش ترکید ولی با دردی که تو ناحیه وسطی مغزش پیچید افتاد روی زمین! *جینا جیناااا یون جی بدو قرصشو بیار بدوووو /باشه ولی تهیونگ با شک به صحنه مقابلش نگاه میکردم دختر مورد علاقه روی زمین افتاده بود و با دستاش سرش رو گرفته بود /بگیر *جینا اینو بخور و بعد از اینکه اون قرص رو خورد تا خودی اروم تر شده بود ولی هنوزم سرش وز وز میکرد... *تهیونگ ببین.... ---- تهیونگ بعد فهمیدن راز جینا چه ری اکشنی نشون میده؟ تنهاش میزاره یا باهاش میمونه؟ کی رو مقصر راز جینا میدونه؟
شارژم خیلی کمه وگرنه قرار بود بیشتر بشه.. 😞🙁 ووت و کامنت یادتون نره😂🍭