🍫حقیقت🍫

1.1K 54 14
                                    

بعد از سر جا اومدن حال جینا..
*ببین تهیونگ..
-دِ بگین تموم کنین چرا گیجم میکنین اههههه
/فقط باید قول بدی هیچ جایی نمیری!
-میشه فقط بگین چی به چیه
*ببین تصادف 5 سال پیش یادته؟
-خب اره
*یه هفته بعد از اون تصادف جینا سرش به شدت درد میکرد پس با یونگی و من رفتیم بیمارستان و..
-چرا من نفهمیده بودممممممم
/یواش یواش بزا حرفش تموم شه
*بعدش دکتر گفت که جینا تومور مغزی داره
-هان؟
*و مدت کمی میتونست زنده بمونه ولی اگه میرفت امریکا و تحت درمان میبود تومورش کوچیکتر میشد و در نتیجه فقط در مواقع ترس و ناراحتی تومور فعال میشده!بخاطر اون رفت امریکا و الان بعد 5 سال برگشته چون 90 درصد درمانش رو طی کرده!..تهیونگ دیگه هیچی نمیشنیدی چون خودشو مقصر اینا میدونست!
جینا و هوسوک و یونگی با افتادن تهیونگ روی زمین(همون قش کردن)به خودشون اومدن و...
+++++++
$چیزی نیست فقط فشار عصبی بوده این دارو ها رو بخوره بعدش خوب میشه
*ممنون اقای دکتر
$خواهش میکنم یه سلامت
/خداحافظ
+هق.. همش... تقصیر... منه
/نه تقصیر تو نیست تقصیر اونم نیست سرنوشت اینجوری بوده
+اگه یه بلایی سرش بیاد هیچوقت خودمو نمیبخشم!
*جینا اروم باش چیزی نمیشه
-----
از زبان تهیونگ
وقتی پاشدم دیدم جینا پیشم خوابیده...
ولی با فهمیدن موضوع دوباره حالم بد شد..
با دیدن رد اشک روی گونه های جینا به حال بدم اضافه شد
همش تقصیر من بود! اگه اون روز به حرفش گوش میدادم و خوبتر رانندگی میکردم!این اتفاق نمی افتاد
-ته پاشدی؟
+چرا بهم نمیگفتی
جینا با دوتا دستاش صورت اشکی تهیونگ رو گرفت و سمت خودش برگردوند
-تهیونگ گریه نکن!نمیخواستم نگرانت کنم
+ولی چرا دردت رو تنهایی کشیدی
-نمیتونستم وقتی سرم درد میکنه و باید بستری شم نگرانت کنم نمیخواستم
+جینا
-ته ببخشید ولی واقعا نمیتونستم
تهیونگ دوست دختر عزیزشو😛😂بغل کرد و اشکای هردوشون مسابقه گذاشتن و قصد تموم کردن نداشتن!( اصن تشبیه رو کیف کنین😂)
+قول بده بهم دیگه هیچیو ازم مخفی نمیکنی
-قول میدم...ته باید قرصاتو بخوری
+من حالم خوبه
-اصلا هم خوب نیس بیا اینجا بینم....
---
قول میدم پارت بعد رو امروز زود بدمممم پس کلمو نکنین( مخصوصا تو سوین)😛😂
الان کار دارم باید برم🍭🙁
ووت و کامنت یادتون نره🤗😛
بوس بای🤗🍫

I Miss You💜Where stories live. Discover now