🔗Part 3

124 33 28
                                    


-ببین واقعا شانس بهت رو کرده.. همه آرزشونه ققط یک بارم شده با پارک بخوابن، اونوقت چی؟ اون اختصاصی تورو برای خودش بر داشته..

+تنها نکته مثبتی که من تو این اتفاق میبینم اینه که کمتر کثیف میشم.. همین!
حالا مگه این پارک کی هست..؟

-نمیدونی؟! اون شریکه رئیسه وقتی اینجا داشت ورشکست میشد اومد اینجارو شریک شد ولی فکر نکنم اصلا براش اهمیت داشته باشه چون چندتا کمپانی و هولدینگ بزرگ تو کره و چین داره و خلاصه خیلی پولداره
لوهان با آب و تاب تعریف میکرد

+یه سریا مثل این زندگی میکنن.. یه سریام واسه در اوردن چندر غاز پول مجبورن برن زیر اینا..
بکهیون با افسوس زیر لب گفت و با صدای مشتری ای که آبجو میخواست به خودش اومد

-هی بکهیون اینو ببر میز ۳۶
تهیونگ یکی از کارکنای اونجا با اشاره به سینی پر از شیشه مشروب رو به بکهیون گفت و بکهیون بدون معطلی سینی رو برداشت و از بین انبوه جمعیت که تو هم میلولیدن به طرف میز شماره ۳۶ رفت

+بفرمایید اینم سفارشتون
بکهیون رو به پنجتا پسری که مشغول ماریجونا کشیدن بودن گفت

-بذارشون رو میز کیوتی
یکی از پسرا که کاملا های بنظر میومد رو به بک گفت و بکهیون بی معطلی مشغول چیدن مشروب ها رو میز شد

+چیز دیگه ای لازم ندارید؟!

-بودی اینجا حالا بیبی بوی
پسر درحالی که مچ دست بکهیونو محکم گرفته بود گفت

+اگه چیز دیگه ای لازم..
با کشیده شدنش تو بغل پسر حرفش نا تموم موند

-گفتم که حالا هستی اینجا کوچولو
پسر با لحن چندشی گفت و سرشو تو گردن بکهیون فرو کرد

+من.. من.. خواهش میکنم ولم کن
بکهیون در حالی که تقلا میکرد گفت

-مگه کارت این نی کیوتی؟ عین یه بیبی بوی خوب بشین و انقدر تکون نخور
پسر با لحن مستانه گفت و قبل از اینکه دوباره سرشو تو گردن بکهیون فرو ببره بکهیون از بغلش کنده شد

-هی چیکار میکنی عوضی؟ من اون هرزه رو زود تر دیدم

+اوه ببخشید! ولی متسفانه اون هرزه ی منه.
چانیول گفت و قبل از اینکه پسر حرفی بزنه کمر بکهیونو گرفت و به طرف بخش وی ای پی هلش داد

+همینجا بشین تا من برگردم.
چانیول با لحنِ بی حسی، رو به بکهیونِ مضطرب و شایدم کمی خجالت زده گفت و با اقتدار از اتاق خارج شد

—خب دیگه بیون بکهیون این دیگه آخرشه.. امشب دیگه قطعا پاکیتو از دست میدی
با بغض زیر لب زمزمه کرد

سعی کرد اشکای سمجی که چشماشو پر میکردن رو با پلک زدن دور کنه ولی نمیتونست
چیشد که تو ۱۷ سالگی کارش به اینجا کشیده بود؟!
حقیقتا وقتی چانیول مثل یه قهرمان اونو از بغل اون پسر بیرون کشیده بود، برای یه لحظه نفس راحتی کشید اما فقط برای یک لحظه..
به هر حال اون هرزه بود.. هنوز نبود اما قرار بود بشه، به هر حال چه فرقی داشت؟ هرزه بود.
فرقی داشت هرزه ی یه نفر باشی یا ده نفر؟

با صدای باز شدن در از افکار نه چندان خوشایندش بیرون اومد و به چانیول نگاه کرد

یه مرد قد بلند حدود ۲۶-۲۷ ساله، با موهای بلوند شده که کت شلوار اسپرتی پوشیده بود و با وجود کت، عضله های دستش مشخص بود

شاید اگه تو موقعیت دیگه ای بود برای جذابیت مرد روبروش دست میزد، فقط اگه تو موقعیت دیگه‌ای بود!
در حال حاظر هم به هیج وجه به اینکه چقدر موهای بلوندش با صورت گندمیش جذابیت محصور کننده ای به وجود اوردن فکر نمیکرد

به هر حال چه اهمیتی داشت؟ خب قرار بود زیرش بخوابه، حالا چه اشکالی داشت اگه برسیش بکنه؟

—آره بیون بکهیون تو شاید فقط بتونی زیر همچین آدمایی بخوابی، هیچوقت نمیتونی تو زندگیشون باشی!
پوزخند زد و زیر لب طوری که حتی خودشم نشنوه گفت.

+چرا نشستی هنوز؟
چانیول بدون اینکه به بکهیون نگاه کن گفت و سیگاری روشن کرد.

-من.. من.. باید چیکار کنم؟
بکهیون دستپاچه گفت

+میخوای چیکار کنی؟! اون بیرون کلی آدم نشسته و منتظر مشروبن.. برو به کارت برس!

————————————————

ووت یادتون نره♡︎

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 10, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

salvadorWhere stories live. Discover now