1

193 30 50
                                    

از روی تختش پاشد و کش و قوصی به بدنش داد.
+ صبح بخیر مین مین
مینگی لیوان‌های اب پرتقال رو روی میز کنار بشقاب صبحونه‌ای که با بیکن و تخم مرغ تزیین شده بود گذاشت و آشپزخونه رو ترک کرد.
چند لحظه به پاپی خوابالوش نگاه کرد ، بیش از اندازه کیوت بود ، پس سمتش رفت و اون موچی نارنجی رو تو بغلش کشید.
+چطور خوابیدی؟
-عالی مین مین
با بینیش شروع کرد به بو کردن ، و البته ممکن نبود نتونه بوی بیکن و با تخم مرغ و اب پرتقال‌ای که دوست پسرش به عنوان یه "صبحونه سالم" میدونست رو حس نکنه.
پس دویید سمت میز و نشست و داشت شروع میکرد که صدایی که منبع آرامشش بود به گوشش خورد.
+جونگ فاکینگ یونهو! برو صورتت رو بشور و مسواک بزن بعد بیا
لباشو اویزون کرد
-مینگیااااا لطفاااا
+بهونه‌ای رو قبول نمیکنم یونهو ، بدو
یونهو پوفی کشید و سمت توالت رفت.
جلوی روشویی وایساد و آب یخ رو روی صورتش‌ پاچید.
حس کرد بدنش لرزید ، ولی اهمیتی نداد و بعد از خشک کردن صورتش با حوله‌ی سفید رنگی که روش خرس های تپل صورتی و قهوه‌ای کیوتی بودن ، از توالت بیرون رفت.
به دور و اطراف نگاه کرد ، دوباره نه! داشت توهم میزد.
لبخند تلخی زد و به دیوارهای خونی سالن نگاه کرد.
-باید تمیزشون کنم..
قلنج گردنشو شکست و برای بار هزارم به سان زنگ زد ، همون خطش که خاموش بود ، اخه میدونی...همه ارتباطشون رو با یونهو قطع کرده بودن و خطاشونو عوض کرده بودن ، ولی اون بی هدف هنوزم بهشون زنگ میزد.
تو آشپزخونه رفت و در یخچالو باز کرد و ساندویچ ژامبون مرغ ساده‌ای که از فروشگاه خریده بود رو از یخچال بیرون اورد ، حس گرم کردنشم نداشت پس همونجوری سرد از ظرفش دراورد و تو دوتا گاز تمومش کرد.
گوشیشو از روی اپن برداشت و خودشو روی کاناپه رها کرد و نفهمید کی چشماش بسته شد و خوابید.
~
+سانآ...میدونم سه سال گذشته ولی من هنوز نگران یونهو ام..
سان سرشو پایین انداخت و گردنشو خاروند
-منم..ولی هونگ جونگو که میدونی...
سونگهوا پوفی کشید و سرشو تو بالشت فرو برد
+هیچکاری نمیتونیم بکنیم یعنی؟!
-بعید میدونم
ایرپاد سونگهوارو برداشت و تو گوشهای پسری که بغل دستش سرشو توی بالشت فرو برده بود گذاشت ، پسورد گوشیشم داشت و میدونست اون لعنتی عاشق آهنگ گوش کردنه ، پس وارد موسیقیاش شد و سرچ کرد.
Dark Paradise ~ Lana Del Rey
مورد علاقش بود ، اهنگ قشنگی بود اخه.
بعد از پلی کردن آهنگ مورد علاقه دوست پسرش خودشو روی سونگهوا انداخت و چشماشو بست
-خوابم میاد..
+پس بخواب
-همیشه انقدر ضدحالی مستر پارک
خندید.
داشت خوابشون میبرد تا اینکه در محکم زده شد ، طبق معمول کیم فاکینگ هونگ جونگ اومده بود تا خوابشون رو بپرونه.
+چیه هونگ
پتورو روی سرش کشید.
~بهونه نمیارید و همین الان پامیشید حاضر میشید
-کجا دوباره قراره بریم
سان بلند شد و چشماشو مالید
~یادتون رفته امروز تولد یوسانگه؟!
+خب..زود نیست الان؟رستورانا بازن اصلا؟
~ساعت سه بعدازظهره پارک سونگهوا!!
+فاک..برو بیرون
~تا نیم ساعت دیگه توی سالن باشید
درو پشت سرش بست
-پاشو سونگهوا...دیرمون میشه
~
یوسانگ چوکر مشکی رنگشو بست و از اتاقش بیرون زد و سمت وویونگ که خیلی وقت بود حاضر شده بود رفت و داد زد
+بچچچچچ تولدمه
-چیکار کنم
وویونگ بالا ابروشو خاروند.
+چیکنننننن
-آها
انگار رو مود نبود ، پس یوسانگ گوشیشو گرفت و چپوند تو جیبش.
+اصلا نمیخوای ببینی با چه دافی دوستی؟!
وویونگ نگاهی به یوسانگ کرد و سوت زد.
-بیبی فاکر
یوسانگ گوشیشو از روی میز برداشت و اهنگ مورد علاقه خودش و وویونگ رو پلی کرد ، Bodak yellow ، و باهم رفتن تو فاز و خوش میگذروندن.
سونگهوا چشماشو مالید و به وویونگ و یوسانگ نگاهی کرد و لم داد روی کاناپه ، خوابش میومد خب.
یوسانگ نشست روی پاهای سونگهوا
~الان نه یوسانگ ، میدونم قراره مرغ به خوردمون بدی
+یاااا هیونگ چقدر ضدحالی
یوسانگ چپ‌ چپ نگاهش کرد و برگشت پیش وویونگ
-ولش کن
+باشه
~
بالاخره هر شش نفر آماده بودن پس وقت رفتن بود ، رستوران نزدیک بود پس نیازی نبود با ماشین برن میتونستن پیاده برن.
سونگهوا صدای آهنگشو زیاد کرد و دست چپشو توی جیبش فرو برد و با دست راستش دست چپ سان رو گرفت و فشرد.
جونگهو موهای یوسانگو بهم ریخت
+فکر نمیکنی زیادیه؟
-چیه چوی جونگهو؟حسودیت شده؟
+خودت میدونی کانگ یوسانگ ، میتونستی با یه هودی و شلوارم بیای
-ولی نمیخواستم با هودی و شلوار بیام
زبونشو برای جونگهو دراز کرد و جلو تر از همه به قدم زدن ادامه داد و جونگهویی مونده بود که زیر لب غر میزد.
هونگ جونگ با لحن بلندی داد زد‌
~خفه شید ، رسیدیم
لباسشو مرتب کرد و اولین نفر وارد رستوران شد و دنبال میز مناسب میگشت و دینگ! پیداش کرد ، یه میز شش نفره پیدا کرد پس دویید سمتش و نشست رو صندلی اول و به بقیه اشاره کرد تا بشینن

𝘥𝘢𝘳𝘬 𝘱𝘢𝘳𝘢𝘥𝘪𝘴𝘦Donde viven las historias. Descúbrelo ahora