2

118 25 7
                                    

میدون یه دایره‌ی کامله. باد شاخه‌های درخت‌ها رو تکون میده. بویی مثل یاس توی هوا پیچیده.

جونکیو متوجه میشه که زمین زیر نیمکت گلی شده. برای چندمین بار میگه :
"باید عجله کنم"

جیهون خاک نامرئی روی شلوارش رو میتکونه:
"کسی که برای زندگی شتاب داره درواقع داره برای مرگ عجله میکنه" و بعد به ناکجاآباد خیره میشه.

جونکیو با دستاش جلوی نور آفتاب رو میگیره :
"حس شکست‌خورده‌ها رو دارم ، باید عجله کنم. باید یه راهی پیدا کنم انگار روی یه دایره گیر افتادم"

جیهون زیرلب میگه:
"فقط زمانی شکست خورده محسوب میشی که دست از تلاش برداری"

جونکیو بلند میشه:
"من توی خداحافظی خوب نیستم"
و بعد متوجه میشه گِل های زیر نیمکت کفشش رو کثیف کرده.

جیهون به کفشای کیو خیره میشه:
"همه پر از حسرت خداحافظی‌هایی هستن که آرزو میکنن کاش میتونستن برگردن و بهتر اداش کنن." نگاهش رو به جونکیو میده:
"خداحافظی ما نباید اونطوری باشه. میتونی اونقدر تکرارش کنی تا خوب از آب دربیاد."

و بعد جونکیو عقب عقب میره :
"تو ... تو هم به گذشته برگشتی. مگه نه؟"

1 of 112Where stories live. Discover now