بوی درختهای همیشه سبز. صدای سوسوی باد. اما درد خاطرات مثل ابر سیاه روی سینهشون سنگینی میکنه.
درحال راه رفتن به سمت دریاچه جیهون دستهای جونکیو رو محکم میگیره. محکمتر و محکمتر.
جونکیو زمزمه میکنه:
"جوری فشارم میدی انگار ریسمونم""نمیخوام دوباره گمت کنم، دیگه تحملش رو ندارم"
جونکیو انگشتهاشو آروم و پشت سر هم از میون انگشتهای جیهون بیرون میکشه و کمی جلوتر ازش راه میره.
جیهون تندتر راه میره تا بهش برسه و بعد جونکیو میدوه. انقدر میدوئن تا ریههاشون مجبورشون میکنه وایسن.
به یه درخت تکیه میزنن. اسمهاشون روی تنهی اون درخت کنده شده.جیهون دستش رو روی تنه درخت و اسمهاشون میکشه " خاطراتم ازم فرار میکنن کیو، مثل تو"