حس کردم که چشمام بسته شد وقتی کلید چرخوندم و در مغازه رو باز کردم.رفتم داخل،چشمام به زور باز بود.اه کشیدم وقتی دیدم بعضی از گلام از دیشب پژمرده شدن،برگ ها از ساقه افتاده بودن و روی زمین بودن.رفتم پشت مغازه،وسایلم گزاشتم و جارو برداشتم تا همه اون بهم ریختگی جمع کنم.بقیه کارهای بازکردن مغازه رو هم انجام دادم،مطمئن شدم پول کافی توی صندوق باشه،و این که دکور مغازه دوستانه باشه.با یه نفس عمیق،تابلو پشت در به "باز است"تغییر دادم و روی صندلی اهنی پشت کانتر نشستم،سرم روی دست هام گزاشتم و منتظر مشتری شدم تا بیاد،ولی مخفیانه دعا کردم امروز یه روز بدون مشتری باشه.
وقتی صدای زنگ بالای در اومد،چرتم پاره شد.چشمام گشاد شد وقتی یونگی دیدم که با دوتا لیوان توی دستش اومد سمتم.
_هوممم...صبح بخیر یونگی.
زمزمه کردم و همزمان دعا میکردم دوباره بتونم بخوابم.یونگی خندید.
+خوب نخوابیدی،ها؟سرم تکون دادم.
_م..من خونه دوستم خوابیدم و کاناپه اش مثل سنگ سفته و باعث میشه خواییدن سخت شه.سری تکون داد و لیوان گذاشت روی کانتر شیشه ای.
+از اینجا رد شدم و دیدمت که خوابیده بودی پس یه لیوان قهوه برات خریدم.چشم هام درخشید وقتی لیوان برداشتم و حداقل نصفش یه نفس خوردم.
_خدایا.خیلی ممنون واقعا به یه چیزی که بیدار نگهم داره احتاج داشتم.+میدونی...
یونگی شروع کرد.به کانتر تکیه داد و یه قلپ قهوه خورد.
+منم یه کاناپه دارم که میتونی روش بخوایی.خیلی راحته.دوستم هروقت میاد دیدنم روش میخوابه.اهی کشیدم،یه لبخند بهش زدم.
_اول برام قهوه میخری و بعد بهم کاناپه ات پیشنهاد میدی تا روش بخوابم.مین یونگی تو جدی قلب و روح داری؟
(من منظورش نگرفتم شما فهمیدید چی میگه؟🤔)خندید و به بازوم ضربه ای زد.
+ساکت شو یا پیشنهادم پس میگیرم.لبم گاز گرفتم و سر تکون دادم.
_کاملا مشتاقم امشب روی کاناپه ات بخوابم.ممنون.پوزخند زد و بلند شد،کلید هاش از جیبش در اورد.
(اقا فقط منم یا شمام هرجا "پوزخند زد"میخونید فکر میکنید طرف افکار شیطانی داره؟😅)
+من دیگه باید برم مغازه رو باز کنم،امشب میبینمت.نگاهش کردم که با لیوان قهوه توی دستش رفت بیرون.لبخندی زدم.وقتی اولین بار دیدمش فکر کردم ادم سنگ دلی ولی الان کم کم دارم تیکه های صافت و بامزه درونش میبینم،و این بهم حس افتخار میده که میبینم بعد این همه مدت داره خودش نشون میده.
YOU ARE READING
ROSES & TATTOOS>>>sope
Mystery / Thrillerیونگی یه مغازه تتو داره همسایش یه مغازه گلفروشیه . حالا چی میشه اگه پسر گل فروش به اصرار دوست پسرش برای یه تتو کاپلی خوشگل بیاد پیش یونگی؟