27.stumbling

682 137 53
                                    

+اماده رفتن هستی، بیبی؟!

_آمم،اره! آره،آمممم، اگه بخوای تا کارم تموم شه میتونی بیای داخل.

همون کاری کردم که بهم گفت، وارد اپارتمان تمیز اش شدم و هوای رو که پر از عطر خوش گل های تازه روی میز بود نفس کشیدم.روی کاناپه نشستم و تا بیاد با گوشی بازی کردم.

صدای یه ضربه از سمت دیگه در اتاق خواب اش شنیدم و خنده ای کردم.
+حالت خوبه؟

هوسوک هوفی کشید، و تک سرفه ای زد.
_اره، خوب و سرحال. تقریباً آماده ام قول میدم.

پوزخندی زدم، بلند شدم و به سمت اتاق اش رفتم.
+مطمئنی؟من که نیستم.

صداش میشنیدم که توی اتاق دور خودش میچرخید و باعث خنده ام شد.
دستگیره در چرخوندم و هل اش دادم تا باز شه.
+بیب، ما.....

نفس ام توی گلوم گیر کرد وقتی متوجه شدم تنها چیزی که تنشه لباس زیر اش و یه شلوار جین سیاه که فقط تا زانوهاش بالا اومده است.

چشم هاش از شک بزرگ شد و شروع کرد به دوباره بالا کشیدن شلوارش.
همزمان با این که بالاخره موفق شد شلوارش بالا بکشه و دکمه اش ببنده تند تند توضیح داد.
_فاک!ببخشید،فقط تازگی ها بیشتر از معمول ورزش کردم و رقصیدم و عضله هام باعث میشن پوشیدن این شلواره لعنتی سخت باشه.

بهش نزدیک تر شدم و با گرفتن پهلو هاش بین راه رسیدن به کمد متوقف اش کردم.
با شوک توی چشم هاش بهم نگاه میکرد.

+بیب،اروم باش،کلی وقت داریم تا بخوایم به رزرومون برسیم.

به وضوح دیدم که عضلاتش ریلکس تر شدن.
_میشه برگردی به اتاق نشیمن و منتظر شی آماده بشم؟

پوزخندی زدم.
+چرا؟همین الانشم بیشتر چیزایی که باید میدیدم ،دیدم.

گونه هاش رنگ صورتی ملایمی گرقتن و صورتش بین دست هاش پنهان کرد.
_یونگی!هنوز نباید من اینجوری میدیدی!من...من هنوز بدنم اینقدر ورزیده نشده که بتونی ببینیش...

لب هاش آویزون کرد و یه تیشرت انداخت روی سرش.

دوباره به طرفش رفتم و دستم روی گونه هاش گذاشتم.
+هوسوکی،تو همینجوری که هستی عالی ای.لازم نیست ورزش کنی تا برای من خوب بنظر بیای.وقتی من وارد اینجا شدم و دیدمت،تو نفسم بریدی.تو معنی دقیق زیبا و نفس‌گیر هستی.

حتی قرمز تر شد و چرخید تا هرجایی بجز من نگاه کنه، توی ایینه به خودش نگاه کرد.

به سمتم چرخید و با یه لبخند خجالتی پرسید.
_ای...این به اندازه کافی برای شام امشب خوبه؟

تایید کردم و همزمان پیشونیش بوسیدم.
+میتونی با لباس راحتی بیای و همچنان عالی بنظر برسی.حالا، اگه میخوایم به رزرومون برسیم دیگه باید بریم رستوران.

ROSES & TATTOOS>>>sopeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora