از دید سئوهیون
"تو حالت خوبه هیون؟"
جوی با نگرانی ازم پرسید.
"هان؟!"
توی افکارم غرق بودم.
"به چی فکر میکنی؟"
"اوه...هیچی....چیزی نیست..."
دروغ گفتم...داشتم به تهیونگ فکر میکردم ولی یه چیزی عجیب بود...هر زمان بهش فکر میکردم صورت خندون بکهیون جلوی چشمهام ظاهر میشد!!خب شاید به این خاطره که زیاد دور و ورش گشتم.
"میخوای بهت دلیل اینکه تبدیل به یه دروغ گوی افتضاحی شدی رو توضیح بدم؟"
جوی ازم پرسید و بهم چشم غره رفت.
"نه...خُب..."
جوی بهترین دوستم بود،همه چی رو زود میفهمید پس چرا باید بهش دروغ میگفتم؟
"مشکلات پسرها.تهیونگ و بکهیون...درسته؟"
ازم پرسید و من سر تکون دادم.
"الآن 2 روزی میشه که هروقت میآم به تهیونگ فکر کنم بکهیون توی مغزم میچرخه و جلو چشمهام میآد...چرا اینجوری میشه؟!"
ازش پرسیدم انگار که انتظار داشتم اون جوابم سؤالاتم رو بدونه.
"چون تو آقا خوکه رو دوست داری"
خودش به جوک بیمزه اش خندید و من منتظر بودم تمومش کنه.
"هِر هِر!!وسطش نفس بگیر احمق!!اصلاً من رفتم،ببین من دارم با کی حرف میزنم؟برو خودت رو مسخره کن!"
"باشه...باشه...ببخشید...فکر کنم تو دوستش داری"
"تهیونگ؟اوه آره اون رو که میدو...."
جوی حرفم رو قطع کرد.
"نه!تو به کی همیشه لقب آقا خوکه میدادی؟آره...داره کم کم مغزت به کار میافته.من درباره بکهیون حرف میزنم...فکر کنم تو از اون خوشت میآد"
"منظورت چیه؟"
هنوز شوکه بودم.
"خب...خودت فکر کن،خودت گفتی فکر بکهیون حتی اگه بخوای هم از سرت در نمیآد.تو بهش حسهایی داری.امکان نداره یه آدم مدتها شانسی توی ذهنت بچرخه"
جوی گفت.
"میلیونها سال هم طول بکشه امکان نداره😕باید یه توضیح دیگه برای این اتفاق وجود داشته باشه"
گفتم و اون بهم نیشخند زد.
"هستش...توضیحش اینه که تو عاشق شدی!!"
اون گفت و من شوکه انکارش کردم. محض رضای خدا!!آخه اون دشمن منه.
"من باید...برم..."
با عجله گفتم و دویدم.
اون جلوم رو نگرفت چون میدونست نیاز دارم تنها باشم تا با خودم فکر کنم.
جوی فرشته احمق منه...اون همیشه نجاتم میده حتی اگه نظرات و راه حلهاش احمقانه باشه.
ولی خودم هم نمیدونم اون چیزی که جوی میگه راسته یا در حد تئوریه!
اون راست می‌گفت وگرنه چه توضیح دیگه ای برای این بالا رفتنهای بی دلیل ضربان قلبم وجود داشت!
(شاید بیماری قلبی داری دخترم!)
......................................................................
سلام به خواننده های گلم در آینده😉من بدبخت که این چند وقت فقط برای دل خودم قسمتها رو آپ کردم چون کسی نبود که بخونه 🤣برای همین از حالا براتون مینویسم که امیدوارم از این قسمت لذت برده باشید❤
VOUS LISEZ
Fake Boyfriend
Roman d'amourدوست پسر قلابی (Complete) مینی فیک دختر پسری کارکتر اصلی:بکهیون,سئوهیون ژانر:عاشقانه,مدرسه ای,زندگی روزمره نویسنده:Mochinmydna مترجم:Tania kh مقدمه "هیچ مایی وجود نداره احمق جون!!!" سئوهیون چشمهاش رو توی حدقه چرخوند و بهش گفت. "اوه البته که نیست شی...
