ترمیم.

161 47 50
                                    

قسمت سوم

+همه چیز خوبه؟

لایلا اروم پرسید، در حالی که حلقه ی دستش رو دور بازوی لیام محکم تر میکرد.
زمستون  لندن از همیشه سرد تر بود؛ انگار با هربار نگاه های سرد و خیره ی زین اسمون خمشگین میشد و بیشتر میبارید.

نفسش رو بیرون داد و به مه کوچیکی که برای لحظاتی روبه روش تشکیل شده بود نگاه کرد_ اون داره خوب میشه..حالا برای دسشویی اتاق رو ترک میکنه. حتی امروز صبح دیدمش که میرفت تا برای اولین بار دوش بگیره..حالا اجازه دارم پنجره هارو باز کنم؛ گاها باهام حرف میزنه. وقتایی که آب میخواد یا چیزی نیاز داره..داره خوب میشه.

لیام هزیون وار تکرار کرد و لایلا بازوش رو محکم تر پیچید.
گاهی ادم ها فقط نیاز به یک حضور داشتن..وقتی یک روح و یک جسم بی منطق شاید اونجاست تا دست های شمارو محکم تر بگیره.

لایلا پرسید_ پس این غم برای چیه؟ تموم چیزی که این یک ماه براش تلاش کردیم داره اروم و توی مسیر درست جواب میده. زین خودش رو خوب میکنه؛ مثل همیشه.

نگاهش رو به ویترین مغازه ها که با تذیینات کریسمس پر شده بود داد. چشم هاش رو روی هم گذاشت_ متوجه نیستی؟ اون داره خوب میشه بدون من! بدون اینکه بخواد با من حرف بزنه بی اونکه ازم بخواد درستش کنیم...و روزی که خودش شروع کنه به ترمیم فاصله ای که بیینمون خواهد بود مثل یک اقیانوسه.

توی اون شهر و زیر پوسته اش، هرکس ترس های خودش رو داشت. و لیام؛ از روزی میترسید که زین بی اونکه به پشت سر نگاه کنه با قدم های محکم ازش دور و دوتر بشه.
قدم زدن های اون مرد رو دیده بود و چشم بستن هاش رو روی همه چیز و لیام میترسید جزو دنیایی بشه که زین ترکش کرده!

بازوی اون پسر رو کشید و از راه رفتن متوقفش کرد.
تن اون به سمتش چرخید و با نگاه متعجبی به لایلا نگاه میکرد.
لایلا گفت_ درست شنیدم؟ اینکه روی پاهای خودش بایسته تا از سخت ترین موقعیت زندگیش بگذره تورو ناراحت میکنه چون احتیاج نداشتن اون به تو به معنی دور شدنه؟ گوشاتو باز کن لیام پین؛ یک فاصله درست به اندازه ی اقیانوس جلوی پاهاته ولی نه به دلیلی که تو گفتی!
میدونی زین همیشه میگفت، هیچوقت سقوط نمیکنه مگر اینکه مثل ایکاروس به تعبیر بزرگی از ایهام یا طمع و خواستن چشم هاش رو کور کنه یا اونقدر برای فهمیدن حقیقت شجاع بشه تا سرش رو به باد بده و حالا به سقوطش نگاه کن..مصبب اون سقوط کدوم یکی از دلالیلش بود؟ هیچکدوم چون تو خودت میدونی دلیلش کیه!

لحظاتی بعد اون دختر با قدم های سنگین و تند لیام رو میون جمعیت و شور هیجان کریسمس تنها میگذاشت.
لایلا کسی بود که بد بازی میکرد؛ بی ترحم و بی بخشش و لیام میدونست جای سیلی سرخ حقیقت قراره تا مدت ها روی صورتش گزگز کنه.

بدنش بعد از اون روز سخت بیشتر از هروقت دیگه نیاز به استراحت داشت. وقتی ملحفه های خنک مثل پیچیک دور بدنش میپیچدن لبخندی زد و چشم ها رو با لذت بست.
صدای نفس های اروم زین توی گوش ها بهترین چیزی بود که میتونست بشنوه.

Who Killed Her? [ziam]Where stories live. Discover now