- 𝚃𝚛𝚊𝚗𝚜𝚕𝚊𝚝𝚘𝚛-𝟺

2.6K 517 175
                                    

جونگکوک کمی کراواتی که صبح جیمین به زور براش بسته بود رو شل کرد وبه اطراف نگاه کرد.
دفتر شکیل و زیبایی بود، دقیقا چیزی که از کیم ها انتظار میره.
وسط فکرای جونگکوک، در باز شد و تهیونگ توی لباس همیشه رسمیش و به دنبالش مرد بوری وارد اتاق شدن.
جونگکوک با اوقاتی تلخ ایستاد و دست به سینه بهشون خیره شد.
تهیونگ با قرار گرفتن پشت میزش، قبل از اینکه سرش رو فرو کنه توی کاغذ هایی که فلیپ جلوش میذاشت، به جونگکوک اشاره کرد که میتونه بشینه.

هوگو با متوجه شدن حضور جونگکوک بهش خیره شد و بی برداشتن نگاهش رو از روش، سرش رو نزدیک تهیونگ برد:
*میخوای مدل بفرستی ژاپن رئیس؟
تهیونگ پایین صفحه ای رو امضا زد و حین بستن در روان نویسش پوزخندی زد:
+این همون معجزه ایه که بهت گفتم قراره میزبانش باشم.
بعد از زیر کاغذ های گوشه ی میزش چند ورقی رو بیرون کشید و با روان نویسش به تایتل کاغذا اشاره کرد.
فلیپ با خوندن "قرار داد استخدام کمپانی کیم" چشماش درشت شد ولی قبل از اینکه فرصت پرسیدن سوالی پیدا کنه تهیونگ بیرونش کرد و با روی باز جلوی کوک نشست.
مرد متوجه حالت تلبکار چهرش شد و سوالی نگاش کرد، جونگکوک درحالیکه داشت منفجر میشد گفت:
_گفتید اول ساعت اداری خدمت برسم ارباب جوان کیم، ولی شما حدودا 2 ساعت دیر کردید.
ابروهای تهیونگ بالا پرید و ناخوداگاه توضیح داد:
+یه جلسه ی فوری بود.
_حداقل میتونستید بهم بگید.
+منشیم که بهت خبر داد.
_ولی شما مهمان شما بودم نه منشیتون.
تهیونگ عصبی شد و با اخم شدیدی غرید:
+که چی؟ درس اخلاق میدی به من پارک؟
_جئون هستم.
تهیونگ با گیجی آمیخته به عصبانتیش به کوک نگاه کرد که پسر ادامه داد:
_منو جیمین، نام های خانوادگی متفاوتی داریم.
جونگکوک حس میکرد واقعا داره میترسه از چهره ی تهیونگ، لبخند موذبی زد و از پارچ آب یه لیوان ریخت و با احترام دو دستی جلوی تهیونگ گرفت:
_اینو نوش جان کنید، براتون میگم چرا.
تهیونگ بی اینکه نگاهی به اون لیوان آب بندازه بلند شد و سمت میزش رفت.
دکمه ی پیج منشیش رو فشرد و جونگکوک توی همون حین شونش رو بالا انداخت و یه نفس آب لیوان رو سرکشید.
منشی وارد شد و درحالیکه داشت زیر زیرکی جونگکوک رو دید میزد سفارش چای تهیونگ رو گرفت و بیرون رفت.
به محض خروجش جونگکوک روبه تهیونگ گفت:
_پدرمون به خاطر نشون دادن عشقش به مادرم، فامیلی همسرش رو به پسر دومش داد. و اینطوری من جئون جونگکوکم، و اون پارک جیمین.
تهیونگ ابروش رو بالا انداخت و سمت گرامافون قدیمیش رفت، بعد از گذاشتن دیسک و بلند شدن صداش، نفس عمیقی کشید و سر جای اولش، مقابل کوک برگشت.
چند ثانیه بعد خدمتگذار شرکت که مرد میانسالی بود وارد شد و دو چای رو جلوی اون 2مرد گذاشت وخارج شد.
تهیونگ فنجونش رو برداشت و به پشتی تکیه داد و به پسر خیره شد.
+بخور.
_میل ندارم.
+چای دارچینیه.
چشمای کوک برق زد و فنجونش رو برداشت، کمی بوش کرد و لبخندش رو خورد.
تهیونگ پاهاش رو روی هم انداخت و گفت:
+خواستمت که راجع به یه موضوع مهم صحبت کنیم.
جونگکوک فوت ملایمی به چاییش کرد و پرسید:
_به من مربوطه؟
+حتما هست که اینجایی.
_باید نگران شم؟
+ بیشتر میتونی ممنون باشی.
_میشه برید سر اصل مطلب؟
+برام کار کن.
جونگکوک یهو شوکه شد و اخم کرد:
_چی فرمودید؟
+من استخدامت میکنم، و درعوض توهم پول و وقت کافی برای سفرهات به دست میاری.
جونگکوک با حفظ حالت گیجش جواب داد:
_چیکار میتونم براتون بکنم؟
+من فقط زبونت رو میخوام، مترجم کمپانی کیم شو و یه عمر خوشبختی برای خودت بخر.
جونگکوک ابروش رو بالا انداخت و پرسید:
_من باید براتون کار کنم، چطور میگید وقت و پول کافی دارم برای سفر.
+ تو تنها توی امضای قرار داد ها و سفرهای خارجی باید همراه من باشی. اما وقتی خبری از قرار داد و جلسه نباشه نیاز به حضورت نیست و میتونی هرکار دوست داری بکنی. از لحاظ حقوق هم خیالت راحت.
جونگکوک هنوز توی شک بود، این واقعیه؟
خنده ی موذبی کرد و قپی از چاییش نوشید:
_همین؟
تهیونگ بلند شد و از روی میزش کاغذ قرار دادی که از قبل اماده کرده بود رو جلوی جونگکوک گذاشت:
+ آره همین ولی تو به محض اینکه مترجم من شی، تبدیل به یکی از افراد معدودی میشی که از ریز اطلاعات قرار داد ها و خرید و فروش ها مطلعه.
جونگکوک حسابی غرق توضیحات تهیونگ بود، ارباب جوان انگشتش رو بالا آورد و با اشاره به پسر ادامه داد:

𝐂𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋𝐋𝐄 <ⱽᵏᵒᵒᵏ>Where stories live. Discover now