-𝙷𝚞𝚛𝚝-𝟿

2.6K 450 158
                                    

تهیونگ جلوی اتاقش که رسید، بعد از تشکر کوتاه و بیحالی که از اون دونفر کرد چمدونش رو به دست گرفت و وارد شد.
خستگیش کمتر بود ولی غیر قابل چشم پوشی.
نتونسته بود طبق معمول از غذای هواپیما بخوره و حسابی گرسنه بود، اما جونِ سفارش غذا نداشت و فقط باید دراز میکشید.
پدرش بار ها پیشنهاد داده بود که سفر ههای خارجی رو به وکیلش بسپاره تا خودش عذاب این جا به جایی های خسته کننده رو نکشه.
اما بازم نمیتونست بیکار بشینه، کلا توی اخلاقش تنبلی نبود و نمیتونست از زیر چیزی که وظیفشه فرار کنه.
روی تخت دراز کشید و بی اینکه سرش رو به بالشت برسونه پاهاش رو توی شکمش جمع کرد.
سرش سنگین بود، خیلی.
بی اینکه چیزی بفهمه، سریع بیهوش شد.

***
جونگکوک همونطور که چوب دارچینش رو زیر زبونش نگهداشته بود و زیر لب آواز میخوند چمدونش رو باز کردو لباس های راحتیش رو بیرون آورد و بلافاصله سمت حمام رفت.
دوشی گرفت که حسابی سر حالش آورد، لباس های نازک و راحتش رو به تن کرد و قبل از اینکه سمت تحتش بره برای خواب، یه فکر عین یه پتک به مغزش خورد که باعث شد سرجاش بأیسته.
" اون از چند ساعت قبل پرواز هیچی نخورده، تقریبا 8 ساعته. تهیونگ گرسنست"

هرکار کرد نتونست خودش روبا جمله ی" اونهمه بهت بی محلی کرد، نباید نگرانش بشی" راضی کنه.
پس بعد از این که با حرص همه ی دارچینش رو جویید کتی روی لباس خواب نخیش پوشید و از اتاقش خارج شد.
بعد به بالاترین طبقه ی هتل که متعلق به رستوران بود رفت و سفارش یک وعده غذای سرد داد.
ساعت تقریبا داشت 12 شب میشد و فقط همین غذا باقی مونده بود.
البته که میتونست سفارش یه غذای دیگه بده، اما نه حوصلش رو داشت و نه غذای سرد کسی رو میکشت.
اون تهیونگ نازک نارنجی اگر این غذا های عادی میخورد چیزیش نمیشد که.
بسته بندی غذا رو گرفت و سمت طبقه ی اتاق هاشون برگشت.
بالاخره مقابل اتاق تهیونگ قرار گرفت و دستش رو بالا برد تا در بزنه.
با اولین ضربه ی آرومش، در کمی باز شد که جونگکوک با تعجب بهش خیره شد.
_ها؟
با شک به راهرو ی خلوت نگاهی انداخت و بعد آروم در رو باز کرد و داخل شد.
با دیدن تهیونگی که روی تخت جمع شده و خوابش برده نفس راحتی کشید و بعد از تکون دادن سرش به نشونه تأسف در رو پشت سرش بست و به رئیسش نزدیک شد.
پاکت غذا رو روی عسلی کنار تخت گذاشت و بعد با شک صدا زد:
_رئیس!
هیچ پاسخی نگرفت.
تهیونگ سرش رو توی تخت فرو کرده بود و جونگکوک نمیتونست چیزی از حالت چهرش ببینه، کمی خم شد و باز صدا زد:
_رئیس کیم، خوابی واقعا؟
بازم هیچی!
لبخندی به لبش نشست که ترکیبی از ذوق و شرارت بود.
_ هی تهیونگ، واقعا که بی انظباطی. نمیگی اینطوری پهن میشی رو تخت با لباس های بیرون میخوابی آبرومون رو میبری؟
بعد از حرفش خیره به جسم تهیونگ که ذره ای هم تکون نخورده بود خنده ی بیصدایی کرد و لبه ی تخت نشست.
اینبار تکونش داد ولی انگار اون پسر رو بیهوش کرده باشن ... هیچی نمیفهمید.
جونگکوک خیالش از بیدار نشدن تهیونگ راحت شد و برش گردوند.
وقتی صورت قرمز شده و پشت پلک هایی که مورد علاقه های کوک بودن رو دید سرش رو نزدیک تر برد و با آرامش ذره ذره ی اون صورت رو نگاه کرد.
لبهای پهن و گوشتی، خال های ریز و کمرنگ توی صورتش، مژه های صاف مرتبش.
خودش هم نمیدونست این جرئت رو از کجا آورده، ولی زمزمه کرد:
_رئیس کیم، فکر کنم قراره تا آخر عمرت بخاطرم حرص بخوری.
دستش رو روی گونه ی تهیونگ کشید و با خنده ادامه داد:
_چون گمون نمیکنم راحت از عشق بگذرم.
بعد از این حرفش صاف نشست و دستش رو سمت دکمه های پیرهن سورمه ای تهیونگ برد و حرفش رو کامل کرد:
_میدونی که دیوونم تهیونگ.
درسته که خوشحال بود. اون شب جونگکوک حین عوض کردن لباس های تهیونگ، با پایین ترین سرعت ممکن خوشبخت ترین پسر احمق دنیا بود.
اما این دلیل نمیشد از ترسی که حتی به اون هم رحم نکرده بود چشم پوشی کنه.
سخت بود، در آغاز دوست داشتن و الان عاشقی کردن برای مردی که اصلا تورو جوری که میخوای نمیبینه.
سخته عاشقی کردن مردی، برای مردی دیگه توی دورانی که زن ها محکوم بودن به مرد ها و مرد ها محکوم به زن ها.
این دو جنس هیچ چاره ای جز هم نداشتن، و اگر نمیخواستن هم رو انتخاب کنن، میتونستن تا ابد زندگیشون رو تنهایی جلو ببرن.
و اگر روزی، زنی قلبش بین موهای بلند زن دیگه ای گیر کرد و اگر مردی تپش هاش رو مدیون صدای مرد دیگه ای دونست...
حتی اگر دست هم رو هم میگرفتن و فرار میکردن ناکجا آبادی بی بشر، باز هم هیچ تضمینی نبود که همه چیز خوب پیش بره.
سپتامبر سال 1950 بود، و انگشت شماری از مردم داشتن این اواخر احساساتی رو که از اول آفرینش نادیده گرفته و منع شده بود رو پیدا میکردن و همیشه خط مقدم ها بیشتری تلفات رو دارن.
اما جونگکوک تلاش میکرد به زوجی که دیده بود و خوشبختیشون رو حس کرده بود فکر کنه.

𝐂𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋𝐋𝐄 <ⱽᵏᵒᵒᵏ>Where stories live. Discover now