نکات مهم قبل خواندن فیک:
این فیک ورژن ایرانی کره ای بوده و بر اساس برخی واقعیت ها نوشته شده اما محور کلی داستان کاملا از ذهن نویسنده(ادمین همین پیج یعنی خودم) می باشد.
نام شخصیت مرد دوم فیکشن به دلایلی از نام خاصی استفاده نشده و فقط از عنوان "ویالونیست" نام برده میشود.(ولی میتونید اسم شخص رو حدس بزنید که کیه!)
"دو راوی این فیک از زبان هوسوک و شخصیتی ساختگی به نام رز می باشد." (ما این جا ا/ت نداریم چون مسخره است!)
ممنونم و امیدوارم از این فن فیکشن هم خوشتون بیاد.
قسمت اول هم ممکنه اون هیجانو نداشته باشه چونکه برای اشنایی با شخصیت هاست.
.
نام فیکشن: انعکاس
ژانر فیکشن: درام - ماورایی - روانشناسی
سن : بدون محدودیت سنی (بدون اسمات)
هر گونه کپی از داستان و کاور و ادیت های مربوط به فیکشن پیگیری میشه!.
(سئول - ۲۰۱۳)
چشمامو باز کردم و هنوز باور نمی کردم که چیزی تا دیبو نمونده اما بازم هر روز و هر روز مشغول بودم فقط دو ماه مونده بود ....
شوگا: هی بازم تو بی وقتی داری خاطره مینویسی ..!! بیا سر تمرین!
هوسوک: یااااا باشه اومدم...!!!!
با وجود همه مشکلات کمپانی امیدواری عجیبی داشتم تا این حد که لقبم رو گذاشتم جیهوپ ... ولی باز میترسیدم.... دیوونه رقص بودن و جنگیدن براش و تا رسیدن به همین جایی که هستم خودش مث رویاست...قدم های دیوونه کننده هفتایی مون با کلی شوق اما پر از ترس...یعنی میشه یعنی ممکنه...؟!
.
(تهران - ۱۳۹۲)
مادر رز: رزززز!!!!!!!! رززززز بیدار شددددی!!!!
رز: من دارم میرم ... وقت صبحونه ندارممم!!!!
مادر رز: آیییی دختر سازتو جا گذاشتی...!!
رز: ساز نهه نت نت هاااامم!!!
این منم رز بیات...دانش آموز هنرستان موسیقی...یه دیوونه ی ویالونیست.... موزیک تو خونمونه...یعنی توی خون عموم ... خدابیامرزش...یکی از بهترین آهنگ سازی این مملکت بود...( رز مثلا برادر زاده مرحوم بابک بیات هستش) منم دارم یه جورایی راهشو که نه... ولی راه یکی دیگه رو میرم...اره راه "ویالونیست" رو...بزرگترین الگوی زندگیم کسی که به خاطر هنرش حتی حاضر شد از کشورش بره...یادمه یه بار پیش عموم پیانو زد و کلی بهش افتخار کرد خیلی کوچیک بودم که دیدمش از دور... اما خوب...من دیوونه نواختنشم به عشقش دارم ویالون یاد میگیرم... اگه تو کنکور هنر رتبه بیارم و بورسیه شم حتما میرم اتریش....
.
سئول
مربی: خوب گوش کنین بهم.... چیزی نمونده ... دیبوی شما کمپانی رو نجات میده.... حتی یه خطا کنین همچی تمومه...
تهیونگ: هیی ما دیگه داریم جون میکنیم .... دیگه باید...
نامجون: حق با شماست ما موفق میشیم آهنگ های دیبو هم حاضر داره میشه نگران نباشین...
مربی: خسته نباشین یه ساعت استراحت دوباره تمرین...
مربی ای که به شدت رو مخمون بود ولی چاره نبود... بهتره بزنم بیرون توی این یه ساعت...
جیمین: هی بازم بیرون!
هوسوک: من واقعا نیاز دارم بهم نور خورشید بخوره پوسیدم تو اتاق تمرین...
جیمین: صب کن باهات بیام...
هوسوک: اووه اینو میگن قهوه....
جیمین: کی ظهر قهوه میخوره... اونم قهوه سرد وسط زمستون؟!
هوسوک: هاهاها اون منم!!!
جیمین: انگاری داره یادت میره... خوشحالم برات رفیق!
هوسوک: اووف...میشه یادم نیاری....رفت که رفت...دیگه ....نمیخوام فک کنم بهش...! بیا برگردیم....
.
تهران(کلاس درس)
ماندانا: دختر!!!! بلاخره چیزیو که خواستی چک کردم...
رز: خوب خوب...
ماندانا: اوپس ساری...عشق جونت ازدواج کرده خیلی وقته....اونم با یه مدل دو رگه!
رز: چییی!!! وای سرمم...سرمم...
معلم: خانم بیات!!!
رز: ببخشید معلم....
گفتم ببخشید اما....
ماندانا: رز!!!! رز!! خانم همکلاسیم بی هوش شده!!
معلم: زود ببرش بهداری مدرسه!
ده دقیقه بعد
رز:نه..نه...!!!! امکان نداره(با گریه)
ماندانا: دختر به سلامتی نزدیک ایشون نزدیک بیست سال از جنابعالی بزرگتره هااا!!! نکنه باید منتظر تو می موند!!!
رز: برو بیروون!!!
انگار پتک زدن تو سرم...اون تنها کسیه که عاشقشم...اما... شانس ... شانس...اخه چرا منم دهه پنجاه دنیا نیومدم....چرااا چرااا .....!!!!
دو ماه بعد....
سئول
مجری: و برنده گروه منتخبی که امسال دیبو میکنه متعلق به.... گروه.....! بی تی اس!!!!!!!!!!!
همگی: آررهههه!!!!!!
چی شد...؟! واقعا شد...؟! یعنی من الان آیدل میشم!!! یعنی میتونم هنرمو به کل کره نشون بدم؟! یعنی بلاخره کسی از من بدش نمیاد....یا شایدم کمتر....یا...بازم مث همیشه.....مهم نیست...ادامه میدم....
تهران
بلاخره کنکور هنر دادم...به عبارتی جون کندم...! باید زیر دو رقمی شم...وگرنه بورسیه تعطیل!!!
خواهر رز: وای یا قمر بنی هاااشممم بلاخره اسمتت اومد!!
رز: ای وااااای... نمی بینم!!! نههه من....من باید قبول شممم!!.... من....
خواهر ا/ت: چرا خشکت زده؟؟
رز: من... من... نفر...سوم شدم!!!!
خواهر ا/ت: چییییی!!!!! عععرررر زنده بااااددد!!!! ماماننن باباااااا رز قبول شدهههه رز قبول شدهههه!!!!!!!
رز: واااای کی در خواست بورسیه بدممم یعنی میشه میشههه!!!!!
چند روز بعد رفتم کافی نت درخواست بورسیه مو دادم برام بفرستن...ولی.... نمیدونم چی شد که به جای اتریش دقیقا جایی که فک نمی کردم فرستاده شد...
رز: خوب خوب... نامه از راه دوری اومده!! بزارین بازش کنم... وا چرا اسم دانشگاه عجیبه... چی... دانشگاه گانگنام...مگه توی اتریش از این اسما هم هست...
پدر رز: اممم دخترم میگم باز کن ببین چیه؟
خواهر ا/ت: اره آره بببین!
نه...! نههههه!! دانشگاه هنر گانگنام در سئول!!!! یعنی بورسمو به جای اتریش تو کره جنوبی قبول شدم!!!!!! مگه... خدایااا یعنی چی؟!؟!من از کره فقط سریالاشونو دیدم... درسته زبونشونو میفهمم ولی تحصیل!!!
خواهر رز: هان؟! کره؟! مگه به یارو نگفتی بزنه اتریش!!!
رز: مگه میشه نگم آخه...چرااا!!!! اوف اوف... من اتریشو میخوااااام!!!!!! چاره نیست...میرم...
مادر ا/ت: مطمئنی؟!؟!
رز: آره... مطمئنم...
...
فرودگاه
هنوز مونده بودم چرا دارم همچین میکنم...خوب ادم خبر نداره سرونوشتش چیه....! خیره شدم به بک گراند گوشیم عکس محبوبم از ویالونیست عزیزم... در حالی که داره ساز میزنه و چشماشو بسته...و مث همیشه سرتا پا مشکی پوشیده و جذابه...با اینکه الان مدل موهاش امروزیه.... ولی تیپ قدیمش با اون موهای فرق وسطش چیز دیگه ایه...سوار هواپیما شدم ... پیش به سوی سئول!
....
استودیو بیگ هیت
کوکی: آهاااااا ببینین چه بیتی چیدم... گلدن مکنه ی قشنگتون منمممم!!!!
جین: خدایا باز این....
جیمین: واووو پسر گل کاشتی... ولی میگم دو صداا هه باشه یه ساب یونیت...!
کوکی: موافقم....ولی....کی...
نامجون: صدات با تهیونگ مچه برای دو صداییی...
کوکی: امممم.... هیووونگ!.. هیونگ!!!
هی داشت صدام میکرد فک میکردم با جین یا تهیونگه! ولی روش سمت من بود..
کوکی: هوبییی هیوونگگ!!!
هوسوک: هاااا...چی.... با منی....
کوکی: میای با من ساب یونیت این آهنگو؟
هوسوک: یاااا چی میگی پسر... من توی رپلاینم....یادت رفته...
کوکی: آخه تو هم وکالت عالیه....همه هم میدونیم!
هوسوک: فک کنم صدام زدن...تو هم با ته ساب یونیت بده....
فرار کردم از اصرار کوکی....باید اینجوری میشد...من از خیلی خواسته هام زدم...اما راضی ام...فهمیدم میتونم رپر خوبی باشم...شاید یه بیرون برم بهتره....هنوز خیلی معروف نشدیم که دنبالمون بیان...اونم من هه...
....
رز: وااااای چقدر اینجا بزرگه....تهرانو عین کف دستم بلدم....اما سئول.... گاد.... بهتره یه تور لیدر پیدا کنم راهنماییم کنه...اهااا کیوسک گردشگری!!! امم (فرض کنید داره کره ای حرف میزنه) میتونین کمکم کنین میخوام اینجا برم...من دانشجوی خارجی ام
تورلیدر: حتما... اما مگه جیپی اس ندارین...؟
رز: هنوز گوشیمو ریجستری نکردم آقا...
تورلیدر: باشه پس به همکارم میگم بهت کمک کنه از این سمت....یکم صبر کنید...میتونین یکم بچرخین تا بیان پیشتون
رز: کامساهنیدا!
چقدر فروشگاه ...نمیدونم چرا یاد خیابون تجریش افتادم....اوف دلم تنگ شد...بهتره یه چیزی بخرم یکم پول تبدیل شده دارم.... ببخشید میشه این آب معدنی رو حساب کنید...آقا....آقاا...هیییی اول نوبت من بود....!!! چرا پریدین جلوم...با شما هستم آقای جوون!!!
منو باش... داشتم با کسی حرف میزدم که تصوورشم نمی کردم یه روز واسه دیدنش همه آرزو میکنن....
هوسوک: ببخشید؟!
رز: من داشتم حساب میکردم یه هو پریدین جلوم!!!
هوسوک: من... ببین نونای خارجی! به اندازه کافی روزم قشنگ نبوده.... همینم مونده با شما بحث کنم...
سرش پایین بود و کلاه کپ هم سرش و چهره اش پنهون بین چطری های ریزش... تا سرشو بالا گرفت چشای آهویش معلوم شد....با بقیه کره ای هم فرق خاصی داشت....که برام آشنا بود...
رز: خوب میگم از شمایی که این قدر با فرهنگ به نظر میاین بعیده....بعدم از کجا میدونین ازتون کوچیک ترم؟
هوسوک: اینش دیگه رازه!!! آنیونگ!
باز سرشو پایین گرفت و دور شد...چرا حس کردم مدل نگاهش آشناست....اخخخخ تورلیدر!!!! الان دنبالم میگردن گوشیمو زودتر درست کنم تا والدین محترمه از نگرانی نیان اینجا!
.....
شب
این دختره چرا همچین بود....؟
هنوز نمیتونم از فکرش بیرون بیام...کلا یه دقیقه هم نشد....اخه توریست اینقدر عجیب...؟!
(جیمین اومد پیشش)
جیمین: فک کنم بعد ایدل شدن میخوای کتاب چاپ کنی..مگه نه؟
هوسوک: شاید....کسی چمیدونه؟
جیمین: حالا چی شده از عصری باز تو فکری...
هوسوک: هیچی....یه ...دختری....
جیمین: هاااااا ... دلت رفته پیش یه دختر؟؟؟
هوسوک: نهه چرت نگو یه توریست بود خارجی بود ... شبیه روسی ها.... انگار سرگردون بود یکم باهاش بحث کردم...معلوم بود سنش کمتر از منه...شایدم...همسنمه... نمیدونم....
جیمین: آها...چه شکلی بود....
هوسوک: یادم نیست....
جیمین: خوب اینقدر ذهنت بهش مشغوله ...چجوری یادت نی پسر....؟
هوسوک: آومممم...خوب....موهاش بلند و مجعد بود و چشمای درشت و یکم موهاشم به زیتونی میزد... میگم که فک کنم اهل روسیه بود.... همین ...از منم کوتاه تر بود نه خیلی زیاد هم قد خواهرم...آها انگار سازم میزد...یه چمدون ساز هم داشت...فک کنم ویالون بود...
جیمین: آها.... دیگه گذشت... پاشو پاشو بریم بخوابیم همه خوابیدن دیگه....فردا میریم واسه ضبط های جدید...
....
رز: باشهههه واااای بااااشههه...مراقبممم مراقبم... مامانتن اینجا پنجمین شهر امن واسه دخترا و زن ها توی جهانه خیالت تخت!!!! چشممم....وااای خواهر!!!! نهههههه عکس میفرستم بزارین برم کارای دانشگاه رو تموم کنم باشههه...آره بابا میدونم حواسم هست باشه ...بای بای...!
اوف کچل شدم..... روزی نیست زنگ نزن...بزارین یکم ریلکس کنم خوب....بعد قرنی حس کنم مستقلم...😐
خوب چیدن وسایلمم تموم شد فقط مونده این طراحی قشنگم....عاشقشممممم یه طرح قشنگ سیاه قلم که از عزیز دلم کشیدم....خوب میزارمش روی میز....عالیه!
....
چند ماه بعد...(می ۲۰۱۴ )
واای خیلی سخته درس هاشون....البته باز خوبه دوتا دوست جدید پیدا کردم که جاهایی کره ای خوب نفهمم بهم بگن...یکیش اسمش لی یونا هه اون یکی هم پارک میسوری .... خیلی ادمای کول و باحالین....اما جالب اینکه بعد تموم شدن ترم اول ترم دوم رفتیم توی کاراموزی... اونم چجوری! باید توی یه کمپانی موزیک توی ارکست هاشون نوازندگی کنیم وااای خیلی استرس دارم ... چون شانسیه کدوم کمپانی بریم..!
استاد دانشگاه: خوب خوب همگی گوش بدین جلو هر کدوم یه پاکته...توش نوشته برای کدوم کمپانی انتخاب شدین فرقیم نداره کمپانی مشهور یا عادی... حالا باز کنین.....
یعنی واسه من چی در میاد...اصا نمیدونم کدومشون خوبه...خوب باز کردم.... یه هو یکی یکی داشنجو ها خوشحال از شانسشون... من باز کردم....هوووم؟! بیگ هیت اینترتیمنت؟؟؟
رز: واسه من زده بیگ هیت...
یه دانشجو: هه.... زیاد شانس نیاوردی!!!
دانشجو۲: آخه کمپانی نصفه ورشکسته است.... به امید خودشون تازه یه گروه هم دیبو کرده...هه هه....
یونا: هیییی چرت نگوووووووووووو یه مدتیه مشکل داره....واسه منم اونجاست....رز گوش نده بهشون...
رز: چرا باید منی که اینقدر با استعدادم این برام دربیاد هان؟؟؟
یونا: نه نه اونجوری که این میگه نیست... گروهی که توش دیبو کرده داره طرفدار پیدا میکنه....! شانس با ماهه!!!
زیاد قانع نشدم از حرفاش....هر چه باداباد...میریم اونجا!
....
کمپانی
یونا: اممم سلام ! منو دوستم کاراموز موسیقی هستیم از دانشگاه هنر سئول اینم نامه هامونه....
مسئول: از این ور...
راه روهاش چقدر باریکه...
مسئول: خوب اینجا وایستین....یکی از اعضای گروه جدید آهنگسازه میاد پیشتون میگه چی کار کنین....!
یونا: ممنونیم...
رز: باز خم شدی!!
یونا: دختر این فرهنگ کشورمونه....!
رز: باشه....
صدا در اومد و یکی وارد شد... یه ادم به ظاهر سرد و بی حوصله...
شوگا: خوب خوب...خوش اومدین....چند وقته ساز میزنین...آهنگ تاحالا ساختین؟
یونا: سلام ... امم من نه فقط پیانو و گیتار میزنم....
رز: منم ویالون و چِلو (یه نوع دیگه ویالونه)... ولی فقط....یه بار آهنگ نوشتم اونم دلی بود...
شوگا: هوومممم.... تو خارجی هستی...اسمت چیه؟
رز: رز هستم...رز بیات...اهل ایرانم....
شوگا: اوه... راه دوری اومدی...انگار میخوای موفق شی خیلیم زود...( نزدیک رز شد) توی چشات جسارت و بلند پروازی موج میزنه...خوب... ما از شما دوتا خواستیم بیاین چون برای نواختن آهنگای جدیدمون کمبود موزیسین داشتیم... و یکی از کلیپ هامون ممکنه با ارکست فیلم برداری شه توی فضای باز ...پس من بهتون نت هاتونو میدم تمرین کنید اینجا ساز هست... راستی من شوگام.....البته اسمم مین یونگیه.... ولی شوگا صدام کنید همین فقط شوگا...آقا و هیونگ و اوپا نگین....
از اتاق زد بیرون...
یونا: چه خشک ....! شنیده بودم سرده....
رز: نه برعکس کاراکتر باحال و مخفی ای داره...من خوشم اومد ازش...
یونا: اوه اوه نکنه روش کراش زدی...؟
رز: من فقط یه نفر کراشمه اونم....
یونا: اونم نفر اول ویالونیست جهانه...از کشورت.... اخه ازت کلی بزرگتره عاشقشی واسه چی...حتی متاهله...
رز: میخوام حسابی تو نواختن حرفه ای شم و باهاش دوئت کنم...ارزومه....زل بزنم توی چشای گیراش..واوووو!!!
یونا: یالا برریمممم ....
رفتم اتاق دیگه یه عالمه ساز بود و تعداد کمی نوازنده...یونا باهاشون گرم گرفت ومعرفی مون کرد یکم خوش بش کردیم و شروع به تمرین....تا... همچی بهم ریخت....یعنی...یه جور کمدی!....
جین: اووه واو همگی مشغولین هاا... افرین افرین خوبه...
یونا: تیتیتتیتیتیتبا....اهی... ببخشید شما سوکجین نیستین؟؟؟؟
جین: و شما هم فامیل بتهوون هستین؟؟
همگی زدن زیر خنده....
یونا: یاااا خوب مودب پرسیدم چرا مسخره ام میکنین...
جین: آی خدا... تازه واردی بودن از سرو کولت میباره...
یونا: هیییییی!!!!!
یه هو...
هوسوک: جین چه خبر شده؟!
جین: آیااایششش.... دوتا نوازنده جدید اومدن یکیشون داره رو مخم میره...
هوسوک: اوف....فک کنم تمومش کنی بهتره....
من اصلا حواسم نبود کیا اومدن تو فقط صدای یونا رو دقت کردم و رفتم ازش دفاع کنم که..
رز: ببینم شما ها چجوری....هان!
هوسوک: تو!!!
رز: توو!!!!
جفتمون خشکمون زد!
هوسوک: دختره ی توریست!
رز: پسره ی کلاه به سر...!
هر دو: معلومه اینجا چی کار میکنی؟!
جین: امممم.... فک کنم شما دوتا همو دیدین؟
رز: ها چی..نه.... یعنی فک کنم...شایدم اشتباه گرفتم
هوسوک: آره اره...منم فک میکنم همینطوره....
یونا: شک دارما!
هوسوک: خوب همگی تمرین کنید ما میریم...جین باهام بیا....
رفتن بیرون....
رز: اوه..اوف...
یونا: هییییی!! تو کی اینو دیدی!!!!
رز: گفتم ندیدمش اشتباه بود...
یونا: توکه راس میگی!
.....
جین: تو این دختر خارجیو کی دیدی؟؟
هوسوک: کی گفته دیدمش!!!!
جین: یاااا منو گول نزن تو هنگ کردی حتی بهش گفتی دختر توریست!!! خوب خارجیه!!!
هوسوک: میشه بریم تمرین کروگرافی....؟(طراحی رقص)
جین: بریم😑
- یعنی چی؟! دقیقا تو کمپانی باید ببینمش...؟ این دختر چرا اینقدر رومخه...همینو کم داشتم....
+ این همه ادم باید دقیقا اونو ببینم...پسره ی پررو! نگو خواننده است...اوه شت...این دیگه از کجا پیداش شد..!
....
چند روز بعد....
کارگردان: همگی حاضر....نوازنده ها...پسرا.... شروع!
باورم نمیشه ممکنه ریخت منم نشون بدن تو ام وی واایی کارم به کجا رسیده!!!! اینقدر کات و اکشن گفتن مخم دود کرد...
تهیه کننده: خوب استراحت کنید...
رفتم توی یکی از چادر های کمپ یکم غذا بخورم....دیدم یه ضبط صوت اونجاست... موقع برداشتن بشقاب اینقدر ظرفا فشرده بود دستم پرت شد خورد به دکمه پخش ...
یه صدا پخش شد... صدای خوندن....لعنتی....خیلی قشنگه....خیلی.... اونقدر که بی اختیار اشکم در اومد...متنش وصف حال دلم بود...این وکال کی بود...؟ یادم افتاد توی فیلمی که ویالونیست توش بازی کرده بود اسم نقششو روی نوار ضبط نوشته بود مثلا... پس اینم ممکنه صاحب صدا اسمشو نوشته باشه....باز کردم ...چی...اینورش هیچی...اها اون ورش...یکم بدخط بود...نوشته....جا...جانگ...هوسوک! ... این دیگه کیه! مشغول فکر بودم که چند نفر اومدن تو...
نامجون: اوه چقدر خسته شدم....
تهیونگ: بدجور گرسنه ام... میگم ... واسه بقیه ببریم...
نامجون: بقیه خوردن چیزایی..آها ... فک کنم هنوز هوسوک چیزی نخورده براش ببر!
چشام گرد شد!!!! یعنی کدومشونه؟! باید بفهمم....باید بدونم این صدای محشر مال کیه...
پایان قسمت اول
YOU ARE READING
Reflection / Season One
FanfictionMirror can't show me who am I... But I can see my face by your face! When I lost in the mirage... you find me in your destiny! . . «این فقط یک داستان است لطفاً آن را واقعی ندونید» «این داستان بدون محدودیت سنی می باشد» «اینجا خبری از ا/ت و اسمات نیست...