اولین قدم : تشابه!

6 3 2
                                    

انعکاس - قسمت هشتم
.
ولی یه روز می فهمم چرا تنها آینه ها هستن که بهم حقیقت رو میگن و این خیلی ترسناکه...
.
«استدیو ضبط»
کوکی: چرا نمیتونم تمرکز کنم....آخخخ....
جین: بازم که دمغی؟
کوکی: ذهنم آشفته است...
جین: اون ساسنگ که گم و گور شد.....دیگه نیست تموم شد دیگه....
کوکی: آخه تا کی دیگه خسته شدم از شیپ های مسخره ای که منو با بقیه دخترای ایدل میکنم بگم یا این ساسنگای دیوونه...
یه دفعه....
تهیونگ: فراموشییی جانم....فراموشی....
کوکی: آه ته.... نکنه واسه خودت راحته...!
تهیونگ: دم به دقیقه نشستن بگن من افسردگی دارم....بعضی موقع ها میگم اگه افسردگی هم داشتم از خل بازی ساسنگا همش خندیدم که خوب خوبم😂
جین: آیگووو.... منم همینو میگم دیگه!
کوکی: یعنی من هیونگایی مث شماها دارم دیگه....
جین: اوه اوه نکنه میخوای بگی دشمن نمیخوام؟!
کوکی: تسلیم!
تهیونگ: نگاش کن عین خرگوشِ تسلیم شده شده هاهاها....
کوکی: هههه خرس عسلی!
نامجون: تا هم دیگه رو به عنوان های مختلف صدا نکردین بیاین کارتون دارم آهنگساز جدید رسمی مون اومده خیلیم کار بلده از کمپانی دیزنی با کلی التماس آورده شده سوتی ندید🤦🏻‍♀️
جین: آیشش بازم آهنگساز! ما که اینقدر آهنگساز نمیخوایم که....
تهیونگ: بریم بریم....غر زدن فایده نداره سوکجینا....
پارت یک
«سالن لابی کمپانی هایب»
نامجون: خوب معرفی میکنم خانم پارک میسوری یکی از برجسته ترین آهنگساز های دیزنی که اتفاقا سال پیش برای یکی از انیمیشن‌ هایی که جایزه اسکار بهترین انیمیشن سال شد آهنگ هاشو نوشتن....امم خانم میسوری!
(میسوری رفته بود تو افق پنجره حواسش نبود🤣)
میسوری: اوه بله! اممم های..😂 شوخی کردم آنیونگ! همین طور که آقای کیم گفتن افتخار نصیبم شده با گروه تون همکاری کنم و...قراره چند دوره کامبکی که دارین همراهی تون کنم 😅 همین دیگه...
(صدای جیرجیرک فقط میومد از بس همه سایلنت بودن)
میسوری: هه هه ... فایتینگ!😅✌🏻
کوکی: ها ها...زیبا بود...
چشای میسوری گرد شد دقت نکرده بود کوکی اونجاست...!
میسوری: ها؟؟؟ شما....؟؟
جین: آاا خانم پارک...
جیمین: اوه سلامم دیر رسیدم...ببخشید خانم پارک!
میسوری: پسر عمو! چقدر دیر اومدی!!!
جین و کوکی و نامجون و تهیونگ: پسر عمو!!!!!!!
میسوری یه خنده مصنوعی زد...
میسوری: خوب...راستششش اره منو جیمین فامیل نزدیکیم میدونم نمی دونستین زیاد چیزی اخه قسمت نبود بعد تو فامیل کسی فک نمی کرد من آهنگساز شم‌ همه فک میکردن دکتر مغز و اعصاب میشم😅
کوکی: همون بهتر دکتر نشدی...
میسوری: شما چیزی گفتین؟🤨🧐
کوکی: داآااا نه....
جین: گفت که بهتر دکتر نشدین😐✋🏻
میسوری: چجوری جرعت میکنینن!!!!!
کوکی: هیووووونگگگگ!!!!!!!
جین: چیه خوب بلند نگفتی.... (جینکوک تایم😂) منم هیونگتم دیگه....
نامجون: دوباره شروع شد....خوبه این آهنگساز مون خودیه🤦🏻‍♀️
تهیونگ: خانم پارک جونگکوک ته دلش پاکه فقط یکم شوخه😊
کوکی: چرا همتون جای من حرف میزنین...آییییش...من رفتم اصا....
جیمین: یااااا جونگکوکاااا نرووو! من میرم پیشش....هی هی..کجا میری...
کوکی: کم عصبی نیستم جیمین...ولم کن...
جیمین: تو که... اون آدم خوبیه....تازه همسنته...ندیده چرا جنگ داری باهاش....
کوکی: ببخشیدا ولی خیلی رو مخ زبون درازه...جین هیونگ میدونه چرا میگم....!
جیمین: یاااا قبول دارم جسوره.... ولی واقعا کارش درسته....
کوکی: چون فامیلته میگی....
جیمین: راستش کاملا فامیلم نیست....دختره خونده ی عمومه!
کوکی: وات؟
جیمین: وقتی یک سالش بود فرزند خونده عموم شد...و...
کوکی: اصا به من چه....
جیمین: باشه...ولی کاری نکن پشیمون شی...
......
«نیویورک - شب»
رز: من...من نمی فهمم چرا این تشابهات مسخره هی دارن زیاد میشن....
ماندانا: چیزایی که گفتی آدمو به حیرت که چه عرض کنم به هنگی میندازه.
....
هوسوک: یااا شوگا چیزایی که بهم گفت عجیب بودن...
شوگا: اگه از من بپرسی میگم تصادفیه فقط داری بزرگش میکنی...
پارت دوم
هوسوک: آخه یکی دوتا که نیست....داره هی زیاد میشه...
شوگا: کی بهت اینو گفته...بعد...چرا باید فک کنی داری با یه آدمی که هیچ وقت اسمشم نشنیدی شباهت پیدا کنی...هیچ ربطیم بهت نداره....
هوسوک: نه....این چیزایی که گفتم بخشیش بود...نمی شه همش تصادفی بشه که....
....
رز: من دارم فکر میکنم که اگه این قضیه نشونه ی چیزی باشه چی.... اگه ‌یه دلیلی داشته باشه چی!
ماندانا: شاید یه قضیه ی ماورائ الطبیعه است!
رز: وای بیخیال! ماورایی چیه دیگه لطفا جدی باش..
ماندانا: تو قضیه فیبوناچی رو شنیدی...؟
رز: خوب که چی...
ماندانا: یه وقتایی زندگی تورو با چیزی گره میزنه که فکرشم نمی کنی...تو زندیگت یه آدمایی بهت گره خوردن که تورو به هدف زندگیت برسونن یا به کسی...اونا مثل نشونه می مونن اولش میگی آره رسیدیم بهش...بعد میفهمی فقط یه نشونه بوده واسه یه قضیه اصلی تر...و بقیه فقط یه طناب قرمز سر نوشتن!
رز: مسخره است....
....
شوگا: باید قبول کنی مسخره است!
هوسوک: من نمی تونم قبول کنم! خودت میدونی به سرنوشت خیلی اعتقاد دارم!
شوگا: سرنوشت چه ربطی به اینها داره! تو داری یه چیزیو قایم میکنی!
هوسوک: ولش کن....
شوگا: بگو اصل جریان چیه!
هوسوک: چیزی نیست!
شوگا: خودت میدونی میتونم سریع اعتراف بگیرم ازت...
هوسوک: باشه....خوب...یادته چند سال پیش یه دختر ایرانی اومد کارآموزی اهنگسازی.... اسمش....
شوگا: رز؟
هوسوک: یادته!
شوگا: من هیچی از ذهنم نمیره...اوه پسر...! همو دیدین...اون چه ربطی به این داره...مگه تو کنسرتی چیزی رفتی که دیدیش....؟
هوسوک: اون مثل خواهرم طراح مد شده....
شوگا: اوه....عجیبه....
هوسوک: همه اینها بر میگرده به رز...و ویالونیست محبوبش...البته الان ازش متنفره!
شوگا: بعد الان فک میکنه تو داری شبیه اون میشی! اوه اون دختر هم نیویورکه! واسه همینم اونجایی!
....
رز: منکه ته این قضیه رو در میارم....
ماندانا: میدونم...ولی فک نمیکنم جالب باشه...
دستمو کوبیدم رو میز
رز: هر چی میخواد بشه بشه...واسم مهم نیست...شاید جواب اون سردرگمی احمقانه ای که سالها داشتمو پیدا کنم..
ماندانا: اخه چه ربطی به‌ یه مرد کره ای داره؟!
رز: حالا که داره...بیا
لب تابمو باز کردم ... من همیشه با گوشی تماس تصویری میگیرم
رز: این کارو میکنم... زیر و بم جفت این دوتا رو تا صبح پیدا می‌کنم و شباهت هاشونو می چینم کنار هم!!! میخواد تصویر باشه فکت باشه بیوگرافی باشه هرچیی باشههه!!
ماندانا: نه تو واقعا رد دادی!!!
رز: آره رد دادم...من جوابمو پیدا میکنم...
ماندانا: باشه باشه...گیریم شبیه همن...به تو چی‌میرسه!
رز: خیلی چیزا....تو نمی‌دونی!
.....
پارت سوم
-: باید فکرشو میکردم که شوگا سوال پیچم کنه...اما یه هو بحثمون شد...اما چاره ای ندارم... هر چی بشه پای این قضیه هستم....باید کمکش کنم خودشو پیدا کنه....باید...
«روز بعد-آخر هفته»
رز: هیچ وقت فک نمی کردم با یه آیدل ورزش کنم اونم پیاده روی!!!
هوسوک: باعث افتخارتم باشه!
رز: من با گرم کن دارم می پزم ماسک و کلاه زدی نپختی!!
هوسوک: عادت کردم!
رز:(حالت لوس) عادت کردی! هه...من که میدونم صورتت داره نیمرو میشه سانشااااینننن!!
هوسوک: حالا چی کار داری جلوتو نگا کن عین این سریال ها میخوری بهم میوفتیم داستان میشه ها....
رز: وااای بابا خفن آرتیست آیدل کیدرامااا .... من عمرا توی بغلت بیوفتم....! آییییی!!!
و همونی که فکر کردم نمیشه دقیقا شد😐😐😐 شوت شدم تو بغلش ولی عین بز نگاهش نکردم زودی خودمو دور کردم....
هوسوک: هیییی!!!! من زامبی نیستما....
رز: خودت از زامبی ای که وجود نداره در میری....هه....
هوسوک: چرا حس میکنم دیشب کلیپ دیدی!
رز: آررره هرچی مومنت فانی توی ران بی تی اس داشتی دیدم ولی قسمت اتوبوس و زامبی ها عالی بود هاهاها کفشت افتاد از پات بیرون...😂😂😂😂(زد زیر خنده)
هوسوک: بخند بخند یه روزم من بهت میخندم دختر روس!
رز: چرا از همچی می ترسی خوب؟! منو نگا کلا کل فوبیام عنکبوته همین!
هوسوک: مشکلیه؟😒
یه هو یه سگ با صاحبش رد شدن سگ از این کوچیکا بود....
رز: آاااا...اااا....چچچچچ...چچیز.....چیزه...... برو فسقلی برو برو.....
نفهمیدم باز چجوری صورتم خورد تو صورتش😐 ژل زدیم بهم عین مجسمه !
هوسوک: محض اطلاعت من سگ دارم! از نوع شیتزو!
چشام‌ گرد شد😳
رز: جونم؟!
هوسوک: گفتم سگ دارم از همینایی که می بینی رنگت میشه گچ دیوار!!!
خودمو جمع و‌ جور کردم بدترین حالت ممکن ضایع شدم خدایا چرا یادم میره بچگیم‌ سگ دنبالم کردههههه😑
رز:کوو کجااا خیلیم خوبممم😑...اههههه خدایا چرا هی منو ضایع میکنی پیش ایننننننن!!!
هوسوک: باز عجیب حرف زدی....
رز: فارسیههه فاااررررسییی زبون مادری من فارسیهههه!!
هوسوک: خیلی خوب نزن منوو!!!!
رز: فک میکنی هنوز مثل اون روز یه تکواندو کار وحشی ام؟
مظلومانه بهم نگاهی کرد...
هوسوک: خودت چی فک میکنی؟
رز: خشم درون دارم همین...از همه عصبانی ام...از بابام...از ویالونیست...از معلمای بی انصافم تو ایران....از همکلاسیایی که منو همیشه تحقیر کردن....از دوستای فیکم...از دلسوزی های بی جای مامانم....و...خیلی چیزای دیگه....
هوسوک: دل پری داری...اما اینکه بدونی ریشه اش چیه خوبه میتونی خوبش کنی...
رز: دل خجسته ای داری جناب جانگ! من با دوتا مدیتیشن و تراپی خوب نمیشم...
پارت چهارم
هوسوک: شاید هنوز چیزی تو وجودته که پیداش نکردی...یه دلیلی که حالتو خوب کنه....یا...یا شایدم عامل اصلی خشمتو پیدا کنی و نابودش کنی...هر وقت هیت میگرفتم یا بگیرم یادم میاد اصل وجودم چیه...یادم میوفته خیلی ها با کلمه امیدواری منو میشناسن و حالشون بهتر شده..چیزی که هیچ وقت تصورشم نمی کردم باشم...فک میکردم تا کارمند دولتی نشم نمی تونم خانواده امو خوشحال کنم....
رز: اصلا بهت نمیاد کارمند دولتی باشی خدایش😐 ولی تو..تو..واقعا توی رقص بی نظیری....من...خوشحالم که بهم یادتش دادی....ممنونم...
هوسوک: یه تشکر دیگه ... درست شنیدم...
رز: آره درست شنیدی...من اون قدر هام بیشعور و بی انصاف نیستم....
هوسوک: یاااا به خودت توهین نکن!
رز: چرا دیگه...واقعا یه وقتای شعورم میره تعطیلات....
هوسوک: تو فقط ناراحتی همین....ولی لایق خوشحالی هستی....
+: ادمای زیادی بهم اینو گفتن ولی باور نداشتم...اما چرا وقتی بهم میگه باور میکنم؟ چرا...چرا....
وایستادم رو به روش
رز: میشه برگردی کره؟ باور کن وقتتو داری نابود میکنی! باشه! ببین من خودمو خوب میکنم ولی بدون تو هم میتونم!
هوسوک: چرا هر بار میگم میتونی خوب شی منو میخوای دور کنی....! از چی فرار میکنی؟!
رز: جوابش تو چشمای خودته! فعلا!
ازش دور شدم...یه هو داد زد!
هوسوک: من شبیه اون ویالونیست لعنتی نیستم! چون چشمام نگاهم یا حتی قیافه ام تورو یادت اون میندازه ازم فراری هستی شاید واسه اینکه فک میکنی اخرش منم میخوام عذابت بدم...بهت حق میدم...اما یکم منصف باش! من قرار نیست مامور جهنم تو باشم!!! من میخوام پیش....لعنتی....
رفتم سمتش
رز: چیشد؟ حرفتو خوردی؟؟ ببین! فک کردی فقط یه تشابه ساده چهره است....هان...؟ میخوای واست یه لیست توماارری نشون بدم!!!! آررره!!!! میخوای بهت بگم که اون ورژنِ ایرانیه توهه و تو ورژن کره ای اون!!!! همینو میخواااای!!!!! مستر جانگ....این شوخی نیست...! تو هنوز چهل سالت نشده که ممکنه تصمیمات عجیب بگیری...یه هو توی چهل پنج سالگی دیگه نه میکس تیپ باشه نه آلبومی....یا بزنی تو زدن سایت بی ربط به کار هنریت...یا فرق بزاری بین اونایی که تورو بایست انتخاب کردننن!!!!! یا تو هم یه تصور باشی که توی پنج سالگیت جلوی چشمم بشکنی!!!! حالا می فهمی دارم چجوری زجر میکشمممم!!!! (شروع کرد به نفس نفس زدن) تو ... حتی نمی دونی ممکنه دو دقیقه بعدیت چی پیش بیاد... از آینده نیومده برام حرف نزن! بزار...بزار برام عضو گروه مورد علاقه جدید موسیقی باشی.... بزار توی وجودم برای تو و بقیه اعضا جای خاصی داشته باشم...
پارت پنجم
هوسوک: ولی من میخوام حالت خوب شه هزاران بارم گفتم بازم میگم!
منم داد خیلی شدید زدم...
رز: چون نمیخوام ازت متنفر شم!!!!!
سکوت کرد....ماسک سیاه صورتشو زد کنار....پلک هاشو روی هم گذاشت و از گوشه چشم راستش اشک اومد...سکانس اون فیلم کوفتی جلوی چشمام رژه رفت...جلوتر رفتم سعی کردم چهره اشو کسی نبینه....دستمو روی صورتش گذاشتم...عذاب وجدان داشت خفه ام میکرد...راست میگه...یه چیزی توی وجودشه ...که هیچ وقت توی وجود ویالونیست نبوده و نخواهد بود...
رز: میشه این بحثتو تموم کنیم....خواهش میکنم...من خودم بیشتر زندگیم با دیدن دعوای اطرافیانم گذشته...یه وقتایی موزیک رو فقط گوش میدادم تو صدای های دورمو نشنوم....
هوسوک: باشه....دیگه داد نزنیم...اما بعدش چی....میخوای برگردم...همینو میخوای؟؟؟ باشه من بر میگردم اگه واقعا حالت بهتر میشه میرم! شاید واقعا با حق خودت بوده که هیچ وقت نمیتونی خودتو خوب کنی....
رز: من یه غلطی کردم! هرچی میگم میخوای انجام بدیش؟؟ پس اگه بگم بمیر میمیری!!! یا بگم برو توی چاه میری توش؟
هوسوک: شاید آره...!
رز: خیلی دیوونه ای!
هوسوک: دیوونه نیستم فقط...
رز: فقط چی؟
هوسوک: فقط جوری واسم مهمی که نمیدونم علت لعنتیش چیه!!!!
گوشی رز زنگ خورد...
رز: الو؟ بفرماید... بله خودمم...شما؟ ببخشید!!!!! شوخی میکنید خانم؟؟ یعنی چی که شما....من چجوری بهتون اعتماد کنم....میدونین من کجام الان که میگید بیام دیدنتون؟ من الان نیویورکم بعد میگین چند روز دیگه بیام پارک جمشیدیه!!! نمی فهمم چرا به من زنگ زدید؟! ... باشه...فهمیدم....خودم میگم کی و کجا! شبتون بخیر...
هوسوک: کی بود؟
رز: این دیگه چه کوفتی بود....
هوسوک: رنگت پریده چی شده؟!؟
رز: نامزد سابق ویالونیست زنگ زده به من!
هوسوک: چی!؟
رز: میگه یه چیزایی دستشه که میتونه کمکم کنه انتقام بگیرم...!
هوسوک: یاااااا این دیگه زیادی جنایی شده!!!
رز: من فردا میرم ایران!
هوسوک: عالیه! همینو کم داشتیم....من میخوام دورت کنم تو چسبیدی بهش!!
رز: اگه میخوای خوب شم! باید اشک ویالونیست رو در بیاری!! فقط اینجوری حالم خوب میشه! اون باید تقاص بده فقط تاوان این دردی که بهم داده خوبم میکنه...
-:رز واقعا ترسناک شده...چجوری از باتلاق انتقام دورش کنم...سمت پرتگاهیه که خودشم میدونه فقط سقوط میکنه....هرجور شده باید فکرشو سمت خودم بیارم حتی شده بهش دورغ میگم!! یه دورغ شیرین!
پایان قسمت هشتم

Reflection / Season OneTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon