انعکاس قسمت چهارم
.
هوسوک: کجا میری...؟
ا/ت: نمیتونم حضورشو تحمل کنم...
رفتم سمت سالن ورودی که خارج شم اما دستمو گرفت...
هوسوک: مگه اون آدم اسطوره ی تو نیست؟
به چشماش زل زدم با خشم...
ا/ت: بود...دیگه نیست! نیست!
هوسوک: چرا؟
ا/ت: داستانش طولانیه....بر میگرده به اینکه چرا دیگه درسمو تو موسیقی ادامه ندادم...و یه طراح مد شدم....من سالها به خاطر اون آدم....راه اشتباهی رو پیش گرفته بودم که خود واقعیم نبود...اون آدم باعث شد سمت یه چاه عمیق برم...اما.....
هوسوک: اما...؟
ا/ت: بگذریم....گذشته...
هوسوک: دختر روس! اگه عصبانی هستی..اگه خشم داری فرار نکن...بمون و حتی توی چشم هاش خیره شو!! همین طور که الان به من خیره ای....
یه لحظه با دقت نگاهش کردم..خیلی عوض شده بود...چهره اش... استایلش... همه چیزش... موهاش دیگه مشکی نبود با چطری ریز توی صورتش...دیگه فرق وسط شده بود اونم خرمایی رنگ....درست عین جوونای ویالونیست....یه کت و شلوار سفید با یه پیرهن شیک مشکی تنش بود مث اول شروع کار گروهشون میکاپ زیادی نداشت....آره..فوق العاده شده بود....چشم هاش از همیشه گیرا تر شده بودن....
هوسوک: صدامو میشنوی...
ا/ت: آره...نیمتونم با هاش رو به رو شم
هوسوک: برای چی؟
ا/ت: چون منو میشناسه....! و نمیخوام!
هوسوک: مگه چیه؟؟
ا/ت: من یه کار احمقانه کردم حدود دو سال بعد از اینکه از کره رفتم برای رشته مد رفتم ترکیه...
یه کنسرت گذاشت...اما رفتم واسه این نبود که هنوز طرفدارش بودم ...نه... میخواستم فقط بهش پیام برسونم....بگم...چقدر باعث شد بود خود واقعیمو فراموش کنم... اون داشت هویت خودمو ازم میگرفت...چرا..چون ...من فک میکردم عاشقشم....تصوری که ازش ساخته بودم اونی نبود که می دونستم...اون شب خوب فهمیدم اشتباه بزرگ زندگیم اونه....
(فلش بک - ترکیه - شب کنسرت ویالونیست)
توضیح ا/ت: با ظاهر مبدل رفتم کنسرت یه نامه توی دستم بود....مثل تامبوی ها تیپ زده بودم تا هم فندومی های سابق منو نشناسن....رفتم پشت صحنه تا گفتم برادر زاده بابک بیات هستم راه دادن بهم.... رسیدم به اتاقش...از خشم و ترس پر بودم...که درو باز کرد...یه نگا کرده و خندید.... حرصم گرفت....
ا/ت: سلام.. جناب ویالونیست!
ویالونیست: سلام... اگه میخوای امضا یا عکس...
رفتم تو و نزاشتم حرفش تموم شه...با توپ پر حرف زدم..
ا/ت: چند سال اشتباه شما رو دیدم...میدونین...؟
ویالونیست: چی!!
ا/ت: مامانم بهم میگفت ها.. میگفت اسطوره سازی نکن دخترم یه هو جلو چشمت میشکنه...نگو..هه..راست میگفت تو ...یعنی شما... خیلی با اونی که من فک میکردم فرق داشتی هر روز یه کار عجیب کردی...هر روز بیشتر تصوراتم شکست... از خودت.... از.... فن هات...از هر چیز لعنتی که به تو ربط نداشت...فقط امیدوارم روح عموم تو قبر نلرزه....وقتی گفت میتونه سرشو راحت بزار و بمیره..! چون تو راهشو ادامه میدی!
نامه رو کوبوندم روی میز... و رفتم... مات و مبهوت مونده بود... نیمدونم خوند یا نه...
(زمان حال)
هوسوک: و الان میترسی بشناسه تورو و چیزی بگه که کارتو به خطر بندازه....
ا/ت: اون خیلی شناخته شده است فرای موزیک ایرانی... اسپانسر برند های گنده ای مثل بنز هم شده و... در هر حال نیمخوام ببینمش..
هوسوک: چی توی نامه بود؟
ا/ت: نمیتونم بگم...
هوسوک: من یه فکری دارم...فقط قبولش کن...
ا/ت: من...
هوسوک: رز خواهش میکنم!
اولین بار بود منو به اسم خودم صدا زد...واسم عجیب بود پوستم موج گرفت به خودش....
هوسوک: طبق این چیزی که میگم عمل کن...بقیه کارشم با من...
ا/ت: باشه...
بهم نقشه اشو گفت منم همون لحظه یه فکری به سرم زد و نقشه اشو تکمیل کردم.....
.....
نیم ساعت بعد
میزبان: واووو این مهمونی با شکوه گویا یکم نیازمند هیجانه و... یه سورپرایز براتون داریم یکی از بهترین نوازندگان ویالون از مهمان های ویژه اینجا هستن البته همسرشون هم از طراحان مد با سابقه هستن... و به ما افتخار دادن چند قطعه بنوازند اما جالبش اینکه ایشون گفتن بدون تمرین ما یک نت بهشون بدیم تا مارو شگفت زده کنند...این شما و این....(نویسنده: خودتون میدونین اسمش چیه دیگه به دلیل های جلوگیری از حاشیه اسمشو تایپ نمی کنم)
اومد وسط جمع همه یکم فاصله ازش گرفتن نت جلوش بود اما نمیدونست اسم آهنگ چیه...اونم چه آهنگی....!
وقتی آروم شروع نواختن بخش آروم آهنگ کرد بقیه هم نواز ها هم همراهیش کردن... که یه دفعه از اون سمت سالن تعداد زیادی رقصنده با بادبزن های بزرگ دو نفر رو به سمت وسط سالن آوردن.... و اون دو نفر همراه با موسیقی شروع به رقص کردن... زنی قرمز پوش و مردی با کت سفید!
حرکات ظریف شون همه رو مجذوب کرده بود اما رقصده ها نمیزاشتن قیافه هاشون معلومه شه...مث ترکیب رقص باله و هیپ پاپ بود...مث دوتا قو...آره...دوتا دو قو می رقصیدن....
ویالونیست از اینکه توجه ها روش کافی نبود عصبی شد و با شدت بیشتری می نواخت....
بلاخره آهنگ و رقص تموم شد... و باد بزن ها کنار رفت...
چهره دو رقصنده معلوم شد و پچ پچ ها شروع ... اما ویالونیست مشغول جمع کردن سازش بود و دقت نداشت تا اینکه سرشو بالا گرفت...
اون دو نفر رقصنده ا/ت و هوسوک بودن....و لبخند معنا داری به ویالونیست زدن....با غرور خاص...
یکی کنار گوش ویالونیست رفت و بهش گفت...کاش این اهنگو نمیزدی....! جرعت زیادی میخواد!
سرشو برگردوند.... یه زن کره ای بود.... که اینو بهش گفت!
ویالونیست: ببخشید....؟
یه هو تا اومد بفهمه هوسوک شروع به دست زدن کرد و به سمت ویالونیست رفت و گفت....
هوسوک: واو..! برااااووو عالی بود.... فک نمی کردم آهنگ گروه مارو اینقدر زیبا بنوازین! خواهر عزیزم داشت بهتون اینو میگفت چون این آهنگ گروه ما خیلی خاصه و هرکسی جرعت نواختن یا کاور رقصشو نداره....! ولی نیمدونم اسمتون چی هست...
رز رفت جلو و کنار هوسوک وایستاد و ادامه داد...
ا/ت: مستر جانگ ایشون... خیلی مشهورن.... ولی خوب جدیدا یعنی از حدود ده سال پیش تصمیم گرفتن تا....از حاشیه دور باشن گرچه کاراشون حاشیه ساز تر شد...ایشون آقای... هستن... مگه نه؟
ویالونیست: اینجا دقیقا چه خبره؟!؟!
ا/ت: هیچی... شما آهنگ مشهور بلک سوان از گروه بنگتن یا همون بی تی اس رو نواختین...فک میکردم گروه به این بزرگی رو میشناسین آخه کل دنیا میشناسن...هه...
YOU ARE READING
Reflection / Season One
FanfictionMirror can't show me who am I... But I can see my face by your face! When I lost in the mirage... you find me in your destiny! . . «این فقط یک داستان است لطفاً آن را واقعی ندونید» «این داستان بدون محدودیت سنی می باشد» «اینجا خبری از ا/ت و اسمات نیست...