| Part 3 ; پارت سوم

189 25 2
                                    

دست راستم یه دسته گل رز قرمز بود و دست چپم داشت سینه مو ماساژ میداد تا به استرسم کاهش بده

زود باش تهیونگ تو میتونی !

امروز تصمیم گرفته بودم با این دسته گل احساساتم رو نسبت به جنی اعتراف کنم ، مثل این میمونه که یکی بهم میگه یا الان یا هرگز ، نتیجه شو اصلا نمیدونم اگه الان انجامش ندم

شاید شروع و پایان این رابطه خوب باشه

پس فقط به امید بهترین ها

قدم های سنگینی رو برمیداشتم جایی که من اون همیشه باهم اونجا بودیم

که بعدش جنی رو با یه دسته گل بزرگ دیدم
بزرگ تر از اونی که توی دست من بود

قبل این که به مرد روبه روش نگاهی کنه با لبخند اون دسته گل رو بو میکنه
" تو الان میدونی که قراره یه بله باشه ؛ جونگکوک "

قبل این که به مرد روبه روش نگاهی کنه با لبخند اون دسته گل رو بو میکنه " تو الان میدونی که قراره یه بله باشه ؛ جونگکوک "

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

-
هقق جونگکوک بهش لابدی پیشنهاد داده بچه تهیونگ هم شکست عشقی خورده :)

Baby One More Time Where stories live. Discover now