| Part 7 ; پارت هفتم

180 28 1
                                    


بوسه یهویی جنی باعث تحریک شدن من شد
پس جای خودمو باهاش یهویی عوض کردم جوری که اون روی تخت خوابیده بود و منم روی شکمش نشسته بودم

لباسم رو در آوردم و بعد دوباره روش خم شدم و سریع لبام رو روی لباش گذاشتم و بعد طعم زبونش که مزه نوشیدنی های که خورده بود رو میداد چشیدم
زیپ لباس جنی رو باز کردم و فکر کنم جنی از اینکه خیلی آهسته داشتم کمرش رو با باز کردن زیپ لباسش لمس میکردم تحریک شده بود

سراغ سینه هاش رفتم
اندازه دستام بودن
یکیشو توی دستم گرفتم و اون یکی رو با زبونم گاز میگرفتم که ناله های بلندی توی گوشم میکرد
سراغ نوک سینه هاش رفتم و از اونا هم گاز محکمی گرفتم

که یه دفعه ای چشمام از تعجب بزرگ شده بود
جنی دستشو دور دیکم گرفته بود که باعث شد من بیشتر از خودش تحریک بشم پس شلوار و باکسرمو در آوردم و لباس زیرشو در آوردم و خیلی آهسته کل عضومو واردش کردم که ناله های بلندی برام میکرد
عاشق ناله کردناش بودم پس سرعتمو بیشتر کردم و محکم تر بهش کوبیدم جوری که مایه قرمز رنگی رو که دور دیکم ریخته شده بود دیدم و متوجه شدم که پرده جنی رو پاره کردم و احساس مسئولیت براش میکردم

دستم رو زیر شکم جنی بردم و به حالت پوزیشن داگ استایل در آوردمش و از اونجا هم واردش شدم
سرعتم رو بیشتر کردم که دیگه آخرش هر دومون خسته شدیم

هر دومون خسته روی تخت افتادیم
جنی رو کنارم دیدم و بغلش کردم بعد روی موهاشو بوس کردم
اونم سرش رو روی سینه هام گذاشته بود
هر دو هم دیگرو لخت بغل کرده بودیم
میتونستم احساس کنم که داره گریه میکنه و اشک میریزه پس دستمو آهسته روی باسن لختش گذاشتم و نوازشش کردم که گفت

" جونگکوک دیگه تنهام نزار خیلی دلم برات تنگ شده "
-
صبح روز بهد هنوزم لخت بیدار شدم
وقتی که چشمام رو باز کردم دیدم جنی داره از روی زمین لباساش رو برمیداره
پس منم بلند شدم و دنبال لباسام گشتم

من قبل اینکه از اتاق بره بیرون راهشو بستم

+تهیونگ : جنی من متاسفم

من عذر خواهی کردم و داشتم دنبال چشمایی میگشتم که نمیتونه به من نگاه کنه

+من مسئولیت این کارو به عهده میگیرم
-جنی : اشکالی نداره تهیونگ ، همه چیز اوکیه

+همه چیز اوکیه ؟ همین ؟ این برای من خوب نیست گفتم که مسئولیتش رو به عهده میگیرم
-بهت که گفتم حالت خوبه پس مشکلت چیه ؟ من دختر اینجام و بهت گفتم که اوکیه پس بزار فراموشش کنیم

-
روز بعد

جنی سعی میکرد مدام ازم دوری کنه
میتونستم درکش کنم
من یه احمقم
یک رقت انگیز ...
منم دوستشم و گرفتم در حقش همچین کاری رو کردم
زره ای حق لیاقت ندارم
من یه آشغالم
-
+تهیونگ : جنی بزار با هم حرف بزنیم
-جنی : راجب چی بیایم حرف بزنیم تهیونگ ؟ بهت گفتم برام اوکیه همه چیز پس بزار فراموشش کنیم
+من متاسفم

اشکام از چشمام بیرون اومدن

+سو استفاده از تو بدترین کاری بود که باهات کردم منو سیلی بزن زندان ببر منو هر چیزی رو که بگی قبول میکنم و مسئولیتش رو به عهده میگیرم

با چشمای پر از اشک به چشماش نگاه کردم

+دوستت دارم و همیشه هم قراره داشته باشمت " به عنوان یه دوست اینو گفته اعتراف نکرده "
-تهیونگ بهت گفتم همه چیز خوبه منم خوبم ببین ؟ پس شلوغش نکن و فراموشش کن تقصیر منم هست باید خودمو کنترل ،میکردم تو هم که یه مردی

مرد بودن همه چیز نیست و مهم تر از همه اون دوست منه و منم نباید اجازه بدم احساساتم روی من تاثیر بزاره

از خودم متنفرم !
-
+تهیونگ : تو بارداری !
-جنی : الان این یه سئواله ؟
+همون جور که گفتم میدونم تو بارداری پس میخوام مسئولیتش رو به عهده بگیرم پس

جنی رو سوار ماشین کردم و به جایی که باید حتما میرفتیم رفتم

-داریم کجا میریم تهیونگ ؟
+خونه
-چه خونه ای ؛ کدوم ..
+خونه ای تو
-چی !! خواهشا نگو که میخوای ...
+اره بهشون میگم که بارداری
-داری چه غلطی میکنی تهیونگ ، ماشین رو نگه دار ببینم
-
بابا و مامان جنی بهم با حالت نگرانی نگاه کردن
اونا راجب کل زندگیم حتما خبر داشتن
و حتما هم میدونستم که من دوست صمیمی جنی عم

الانم دستشو توی دستم گرفتم
حالت چهره جنی سعی میکرد بهم بگه فقط خفه شو
ولی باید حتما راجبش میگفتم

سرم رو بالا نگه داشتم و همون طور که دست جنی رو نگه داشته بودم گفتم که

" جنی بارداره و ما قراره بزودی ازدواج کنیم "
-
بچه ها یه چیزی بگم
این فیک کلا مینی فیکه و بیشتر پارت هاش کوتاهن ولی پارت هاش زیادن
از یه طرفم این فیک از طرف زبون تهیونگ تعریف شده و همه ی اینا رو داره تهیونگ تعریف میکنه
پس من اونارو با هم توی یه پارت قرار میدادم
و چیزای دیگه رو هم برای جذابیت فیک اضافه میکنم
پس اگه اکثر پارت ها کوتاهن دلیلش همینه
و بوص بهتون

Baby One More Time Donde viven las historias. Descúbrelo ahora