Part - One

34 8 4
                                    

*دینگ دینگ؛ دینگ دینگ؛ دینگ دینگ*

با کلافگی دستشو دراز کرد و ساعت روی پاتختی که ساعت 6:00 رو نشون میداد خاموش کرد. خودشو از روی تشک خوش خوابش بلند کرد و لبه‌ی تخت نشست. مثل هر روز صبح صاف نشست و چندتا نفس عمیق کشید. مدیتیشن روزانه تنها چیزی بود که باعث میشد تو طول روز سر حال بمونه.

اینبار ساعت گوشیش زنگ زد و از روی تخت بلندش کرد. سمت میز اتاقش رفت و ساعتی که واسه 6:05 تنظیم کرده بود رو خاموش کرد. پیام‌های زیادی نداشت، مثل هر روز فقط پیام‌های بی سر و ته جورج ویزلی برای پیشنهاد یه قرار، و پیام‌های جینی که میگفت قبل از رفتنش برای اون و هری دوتا قهوه، که یکیشون حتما با شیر باشه، بگیره.

'گاد...؛ این دختر کی دست از سر من برمیداره؟' کلافه سمت حموم رفت و بعد از آب زدن به دست و صورتش خمیر دندون روی مسواکش کشید و از حموم بیرون اومد. وارد سالن پذیرایی شد و بعد از رد شدن از کانتر، پاشو روی سرامیک‌های سرد آشپزخونه گذاشت. انگشت‌های پاهاش رو جمع کرد و قهوه ساز رو روشن کرد. کنار دیوار شیشه‌ای آشپزخونه وایساد و بیرون رو نگاه کرد.

همه چیز مثل همیشه کاملاً نرمال بود. صداهای ماشین‌های زیاد خیابون‌های لندن، چرخش چشم لندن و برج بیگ بنگ. همه چیز از پنجره‌ی آپارتمان کلین نرمال بود. به جز یه چیز...

"لیفنچیه...؟ اااه..." به خاطر باز کردن دهنش و بدتر از اون حرف زدنش، خمیر دندونش روی لباسش ریخت و مجبورش کرد دوباره به حموم برگرده تا بعد از شستنِ دندوناش لباسش رو عوض کنه. 'حتما توهم زدم فقط...' توی ذهنش تکرار کرد و بعد از عوض کردن تیشرتش به آشپزخونه برگشت تا قهوه‌ش رو بنوشه. دوباره چشمش به همون نقطه افتاد و با نگرانی نگاهش کرد. 'آسمون لندن هیچوقت بنفش نبوده، چی باعث شده این اتفاق بیفته؟'


زنگِ همیشگیِ تلفنش که ملودی قشنگِ ویولن Experience بود اونو از افکارش بیرون کشید. دیدن اسم کله قرمزی باعث چرخش شدید چشم‌هاش توی کاسه شد.

"بله جینی؟"

"کلین کجایی؟!" نگرانی توی صدای جینی باعث اخم‌های غلیظی شد که روی صورت کلین نقش بست.

"خونه، ساعت تازه 6:14 است، من باید ساعت 7 اونجا باشم و از خونه‌ی من تا سیریس بلک شاید کلاً 4 دقیقه..."

"کلین یه دقیقه ساکت باش بذار زر بزنم." با قطع شدن حرفش توسط جینی فقط تونست توی سکوت خودش چشم‌هاش رو توی کاسه بچرخونه.

"بفرما خانم مدیر!!!"

"آسمونو دیدی؟!" کلین با کنجکاوی بیشتر دوباره صورتش رو سمت پنجره برگردوند و با اخم‌های نگران دوباره چشم‌هاش رو به آسمون دوخت.

Hogwarts Brooke [Callian]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang