part 2

730 149 90
                                    

Park Jimin

Desember 19, 2021

مثل تمام هفته گذشته توی راهروی بیمارستان، درست جلوی اتاق تهیونگ نشسته بود..سعی میکرد به سر یونگی که روی شونش بود و انگار عمیق به خواب رفته بود اهمیت نده.

هنوزم میتونست صدای بهترین دوستش رو بشنوه..اون که قرار نبود به این زودی ترکشون کنه؟

جیمین داشت خفه میشد..از حس عذاب وجدانی که مدت ها بود عذابش میداد..شاید اگه هر دفعه جلوی تهیونگ رو نمیگرفت و میذاشت با جونگ کوک حرف بزنه این طور نمیشد.

تهیونگ حق نداشت انقدر زود ولشون کنه..حق نداشت بدون مشورت با جیمین همچین تصمیمی بگیره..اصلا اون چرا انقدر حالش بد شده بود که این راه رو انتخاب کرده بود؟..اون بهترین دوستش بود و هیچوقت متوجه حال بدش نشده بود!

یونگی تکونی خورد و بعد دستش رو دور کمر جیمین حلقه کرد و روی گوشش رو بوسید.. جیمین به عقب هُلش داد و چشم غره رفت.

"کی میخوای دست از این کارات برداری؟"

"شاید هروقت که تو هم عاشقم بشی؟"

"اوه یونگیا تو خیلی خوش خیالی"

"نیستم..ولی تو یه احمقی که دست رد به سینه یکی مثل من میزنی..من واقعا میتونم دوست پسر خوبی باشم"

"باورم نمیشه..بهترین دوستم الان توی اون اتاق خوابیده و معلوم نیست کی چشماشو باز می‌کنه، بعد تو راجب این موضوع مزخرف حرف میزنی؟"

یونگی اخمی کرد و خودش رو عقب تر کشید.

"مزخرف؟.. واقعا بعد تمام حرفایی که بهت گفتم..به احساساتم میگی مزخرف؟"

"آه خدایا..ولم کن..می‌دونی حوصله ندارم و داری بدتر عصبیم میکنی"

"باشه ببخشید که با مزخرفاتم سرتون رو درد آوردم"

از جاش بلند شد و خواست قدمی برداره که با صدای در برگشت..جیمین و یونگی با شوک به سوکجینی که با چشمای اشکی از اتاق خارج شده بود و به طرف پرستارا میدوید خیره شدن..اون چه مرگش شده بود؟

جیمین جلوتر رفت و تونست دستگاهی که وضعیت تهیونگ رو نشون میداد رو ببینه..صدای بوق بلند و خط ممتدی که اون دستگاه نشون میداد، روحش رو از تنش جدا میکرد!

چند پرستار همراه دکتری وارد اتاق شدن..اون سه پسر با بهت بهشون نگاه میکردم..تهیونگ که قصد نداشت به این زودی ترکشون کنه؟

"چه اتفاقی داره میفته؟"

جیمین با لحنی التماس گونه از یونگی پرسید و به دستش چنگ انداخت..پسر بزرگتر با صورتی رنگ پریده بهش نگاه کرد..باید بهش توضیح میداد که بهترین دوستش داره روی اون تخت جون میده؟

با صدایی که از پشت سرشون اومد برگشت و جونگ کوک رو دید که روی زمین زانو هاش افتاده.

نمیدونست الان باید جیمین رو آروم کنه یا جونگ کوک رو..شاید هم سوکجینی که در سکوت اشک میریخت!

I Still Want YouWhere stories live. Discover now