part 7

499 114 42
                                    

Park Jimin

Desember 21, 2021

"تهیونگ..عاشق جونگ کوک بود"

یونگی با بهت به جیمین نگاه کرد..احتمالا اشتباه شنیده بود..شایدم داشت خواب میدید!

"جیم..جیمین..چی..گفتی؟"

"اون عاشقش بود..منِ احمق باعث شدم که نتونه بهش بگه..همش تقصیر منه..تقصیر منه"

جیمین با بغض گفت و خودش رو توی بغل یونگی انداخت.

"من مثلا بهترین دوستش بودم..ولی هیچوقت نفهمیدم که حالش بده..نفهمیدم که هر روز آرزوی مرگ می‌کنه..نفهمیدم ناراحته..هیچی رو نفهمیدم!"

یونگی هنوز هم با شوک به حرفاش گوش میکرد

اگه جونگ کوک رو مجبور میکرد به تهیونگ اعتراف کنه..اگه جیمین جلوی تهیونگ رو نمیگرفت..یا اگه تهیونگ و جونگ کوک شجاعت حرف زدن راجب احساساتشون رو داشتن، شاید الان تهیونگ پیششون بود!

بالاخره به خودش اومد و جیمین رو به عقب هُل داد..شونه هاش رو توی دستاش گرفت و سرش رو رو به روی اون نگه داشت.

"چیم..گوش کن..تقصیر تو نیست..این تصمیم خود تهیونگ بود..اگه به جونگ کوک راجب حسش می‌گفت هم شاید باز این کارو میکرد"

"چرا تقصیر منه..اگه بیشتر کنارش می‌بودم..اگه بیشتر حواسم بهش می‌بود اینجوری نمیشد"

دوباره پسر مو صورتی رو توی بغلش کشید و بوسه ای روی سرش زد..نمیتونست تصور کنه جونگ کوک با فهمیدن این موضوع، چه حسی قراره پیدا کنه!

"میخوای به جونگ کوک بگی؟"

جیمین روباره از بغل یونگی در اومد و با پشت دستش، اشکای روی صورتش رو پاک کرد.

"نه..حتی به تو هم نباید میگفتم..به تهیونگ قول داده بودم قبل خودش به کسی نمیگم..حتی قولمم شکستم"

"جیمین..اون حق داره که بدونه"

"بدونه که چی بشه؟..چیکار می‌تونه بکنه؟..با فهمیدنش فقط ناراحت میشه"

"درسته ناراحت میشه، ولی بازم باید بدونه..اگه من جاش بودم دلم میخواست که بدونم"

"نه یونگی..من بهش نمیگم و تو هم این کارو نمیکنی"

از روی زمین بلند شد و بعد از پوشیدن کفشاش به طرف در رفت.

"پس فکر کنم این آخرین دفعه ای باشه که همو میبینیم..دلمون برات تنگ میشه هیونگ"

بدون نگاهی به یونگی که هنوز روی زمین نشسته بود و با غم نگاهش میکرد، در رو باز کرد و از خونه بیرون رفت.

نمیدونست باید چیکار کنه..اگه به جونگ کوک می‌گفت اون چه واکنشی نشون میداد؟

________________

I Still Want YouWhere stories live. Discover now