🌲𝓯𝓲𝓯𝓽𝓱

305 85 11
                                    

𝚙𝚛𝚎𝚜𝚎𝚗𝚝 𝚃𝚒𝚖𝚎
هری رو تخت دراز کشید و گذاشت لویی روش خیمه زد. موهای خیس عرق و چسبیده به پیشونی هری رو آروم کنار زد. هری نمیخواست ببینتش یا به سقف نگاه میکرد یا چشم هاشو بست. ولی لویی محو تماشای اون جزئیات از فاصله ی نزدیک بود.

دلش برای استخوان فکش تنگ شده بود. جای مورد علاقش که همیشه از بوسه قرمز بود. آروم سرش رو به سمتش برد ولی نبوسید. درونش از این منعیت آشوب شد. اون میخواست به جای بوییدن، گردنش رو کبود کنه. انگشت هاش، وظیفه‌ی گذاشتن بوسه رو پوست خیس هری رو بر عهده گرفتن.

هرجایی که لویی میخواست ولی نمیتونست داشته باشه رو لمس کرد و آروم دستش رو پایین تن هری برد. درآوردن شلوار های چرم اونم وقتی صاحبش همکاری نمی‌کنه خیلی سخته، خیلی.

وقتی بالا برگشت، صورت هری رو نگاه کرد. سرش به یه طرف دیگه کج بود‌. حرف نمیزد، مشارکت نمیکرد، طوری که انگار راضی نیست ولی مخالفت هم نمیکرد.

لویی نمیخواست بزاره که این رابطه فقط واسه اون باشه یا هری از سر اجبار پیشش باشه. دلش میخواست اگر قراره بعد چند ماه، اونم بدون عشق بازی باهم باشن، هری هم اوقات خوبی داشته باشه‌.

دوباره نزدیک گردن و نقاط حساسی که از هری پیدا کرده بود شد، از بوسیدن فقط حرارت نفس هاش رو بهش داد و با دست هاش لمس های تحریک کننده رو تنش میذاشت. انگار هری حس هاشو از دست داده.

هیچ واکنشی نشون نمیداد. مثل یه عروسک تو فکر، زیر دست لو دراز کشیده بود و اجازه میداد ازش استفاده کنه.

لویی واسه حربه ی آخر روی پای برهنه ی هری دست کشید. حرکت هایی که هربار باعث قلقلک هری میشد و خودش رو جمع میکرد. کار کرد؛ هری پاش رو عقب کشید. جا باز شد و تونست بینشون قرار بگیره. دست هاش رو رو کمرش گذاشت و اروم از سینش بالا رفت. شصتش رو از گلوش بالا برد و رو لب و چونش گذاشت.

باهاش بازی میکرد. چشم های هری بسته اس، نمیتونه طمع و بیقراری اون مرد واسه داشتن لبهاشو ببینه. بی اختیار جلو تر رفت و نزدیک بود که قانون هری رو زیر پا بذاره که دست هری موهاش رو گرفت. از نفس کشیدنش فهمید که موفق شده تحریکش بکنه.

- تلاش خطرناکی بود

به پایین تنه هری نگاه کوتاهی کرد.

+ خیلی سخت بود . چند وقته راست نکردی؟

- از اخرین بازی که کردمت

چشم های خشنش رو باز کرد و تمام زورش رو زد تا به لب های لو خیره نشه. تا همونجا هم وسوسه کار دستش داده بود. لویی به حرفی که میدونست واسه شوخ طبعی زده نشده، خندید.

+ اخرین بار نوبت من بود

- پس زودتر تمومش کن

داشت اروم دستش رو از موهای لو بیرون میکشید که چیزی به حرف هاش اضافه کرد.

w o n d e n | زخمDonde viven las historias. Descúbrelo ahora