2

66 21 1
                                    

با اینکه هردو طرف با خوشحالی برای مراسم ازدواج آماده میشن،بکهیون هیچ حس و هیجان خاصی نداره.
این ازدواج هیچ ارزشی نداره.

اصلا چرا باید باهاش ازدواج کنه وقتی دوستتش نداره؟ با اینکه به نقش بازی کردنش ادامه میده،ولی این سوال لحظه ای فکرش رو راحت نمیزاره.

از بعد پیشنهاد ازدواجش دخترک حسابی خوشحاله. زیاد به دیدن بکهیون میره چون
فکر میکنه آماده شدن به عنوان همسرش چالش مشکلیه. ولی براش آمادست.
جدا از اون، هروقت دخترک اطرافشه، بکهیون اعصابش بهم میریزه.

نمیتونه با آرامش به کارش برسه. انگار کل زندگیش تحت کنترل دختره.
دوستت ندارم. دوستت ندارم.

این کلمات بی وقفه تو گوشش زمزمه میشن، باالخره میخواد به دخترک اعتراف کنه. خیلی بهش فکر کرده و باالخره میخواد انجامش بده.

"میخوام باهات بهم بزنم."حتما تا الان متوجه شدی که دیگه دوستت ندارم!
"بکهیون لطفا یه شانس بهم بده. خواهش می کنم فقط برای این لحظه تظاهر کن دوستم داری. التماس می کنم."

دخترک التماس می کنه و اشک گونه هاشو
خیس میکنه. حتی با دیدن گریه کردنش قلب بکهیون به درد نمیاد.

حتی اگه گریه کنی هم قلبم به درد نمیاد.
بکهیون قبول میکنه. باهم به توکیو میرن و سعی میکنن باهم وقت بگذرونن.

همچنان نامزد هم باقی میمونن چون بکهیون به دختر قول داده حرفی از جدایی وسط نیاد. دخترک فقط میخواد بکهیون دوستش داشته باشه. حتی با اینکه

همش نقش بازی کردنه. دختر توجه کاملشو برای خودش میخواد، چون خوب میدونه یه روزی هم بکهیون و هم توجهشو از دست میده.

یه سوئیت مجلل دونفره با دکور خیلی زیبا رزرو میکنن. بکهیون تو اتاق میگرده و
به اطراف سرک میکشه ولی دخترک فقط روی تراس ایستاده و به نمای شهر توکیو نگاه میکنه. به دخترک که نزدیک میشه میتونه صدای گریه ی آرومشو بشنوه.

بکهیون هیچ ناراحتی حس نمیکنه، تنها کاری که میتونه بکنه شاد کردن دخترکه.
بکهیون دستاشو دور بدن دخترک حلقه میکنه، از پشت بغلش میکنه و چونشو روی سرش میذاره.

دخترک از جاش میپره ولی دستاشو روی دستای بکهیون میذاره.
هردو بی توجه به هوای سرد لحظاتی تو همین حالت میمونن. ناخودآگاه بکهیون سر دخترک رو می بوسه و باعث تعجبش میشه.

"هی، بیا بریم بیرون سر قرار. چطوره؟" بکهیون نظرشو میپرسه.

دخترک کمی سرشو خم میکنه که بکهیون رو ببینه و با تکون دادن سرش قبول میکنه. چشمای دخترک بازم پر از اشک میشه چون این آدم دقیقا شبیه بکهیونیه که 5 سال پیش عاشقش شد.

اومدن به پارک یوئنو، جایی که خیلیا بیخیال از سنشون دارن خوش میگذرونن.
بکهیون متوجه میشه میتونن واسه تاالب شینوبازو قایق کرایه کنن و پیشنهادشو به دختر میده. دختر اولش مخالفت میکنه چون بنظرش پول حروم کردنه ولی بکهیون با لب و لوچه ی آویزونش اصرار میکنه. آخرش دخترک به این قیافه ی کیوت میبازه.

Sorry✔Où les histoires vivent. Découvrez maintenant