"الان شبیه یه کاپل واقعی شدیم." رو تخت خوابیده بودیم و من روی سینه اش خط های فرضی میکشیدم.
خندید و دستاشو تو موهام فرو کرد و پیشونی مو بوسید. "خب، راستش تکمیل قراداد یکم عجیبه."
چونه مو روی سینه اش گذاشتم تا بتونم درست صورتشو ببینم، "منظورت چیه؟مگه مثل قراداد قبلی مون نیست؟"
به دیوار خیره شد، "چون با این قرارداد بهم پیوند میخوریم فرق داره، شاید شوکه بشی."
با گیجی نگاهش کردم و اون ادامه داد، "علامت پشت گردنت و یادته؟"
سرمو تکون دادم، "حتی وقتی که قراردادمون و شکستی، از بین نرفت"
توی جام نشستم و به گردنم دست کشیدم. "شاید یکم عجیب به نظر بیاد، ولی این علامت نشونه اینه که تو مال منی." با شنیدن این حرفش لبخند زدم.
"من روی گردنت یه علامت گذاشتم و تو مال من شدی. به جورایی پیونده، ولی مرحله اولیه پیونده." سرمو تکون دادم.
"روزی که دیدمت یه تصمیمی گرفتم، میخواستم تو فقط و فقط واسه خودم باشی." گرما رو تو بدنم حس میکردم"برای همین اون علامت و بهت دادم، پس برای تکمیل پیوند...اوممم."
صبرم لبریز شده بود، "بگو دیگه." و چشمامو گردوندم. خندید، "خب باید خونتو بخورم، ولی فقط اون نیست..."
آهی کشید، "باید...دیک تو قطع کنم." چشمام گرد و هلش دادم،
"وات د فاک!" بلند خندید و از روی تخت افتاد."شوخی کردم، شوخی کردم." کم کم لبخندش محو شد و بهم خیره شد.
"باید دوباره خون تو بنوشم ولی از اینکه بعدش چی پیش بیاد میترسم."
"میوفتن دنبالت، سعی میکنن بکشنت، میان دنبال بدن یا خونت. نمیخوام تو خطر بیوفتی."
بهش لبخند زدم، اون واقعا دوستداشتنیه، "من مشکلی ندارم، برای تو هرکاری میکنم." لبخند زد و من تو جام نشستم.
"زودباش، خونمو بنوش." آهی کشید و منو روی خودش گذاشت.
الان روی پاهاش بودم و داشتم پوزخند میزدم.
بهم نگاه کرد و پوزخند زد، "جرأت شو نداری." خندیدم و روش خم شدم، "هوم؟ منظورت چیه؟"
پهلو هامو تو دستاش گرفت و با چشمای آتشینش بهم خیره شد. سرشو تو گردنم فرو کرد و لباش به گردنم نزدیکتر شد، دندوناش تقریباً روی گردنم بود.
با نگرانی چشمامو بستم و اون نزدیکتر شد. ولی دقیقا قبل از اینکه دندوناش تو گردنم فرو بره، متوقف شد. نفس مو با صدا بیرون دادم و به شونه هاش چنگ زدم.
خندید، "فقط برای من مطیع میشی." با خروج هرکلمه از دهنش، صداش عمیقتر میشد.
چشمام گرد شد و سرخ شدم. همون لحظه، دندوناش وارد گردنم شد و جیغی زدم و ناخون هام تو پوستش فرو رفت.
![](https://img.wattpad.com/cover/274209875-288-k144343.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
Just say the word | sope
Fanficرابطه یونگی و جیمین داره از هم میپاشه. یه شب یونگی تو حالت مستی شیطانی رو احضار میکنه که حاضره هرکاری بخواد براش انجام بده. چپتر های اول یونمین و انگسته. هوسوک:⬆️ یونگی: ⬇️ نویسنده: lPurplekoya@ ترجمه: UNHOLYME@