با باز شدن در ون توسط بتای قد کوتاه بکهیون با ناراحتی داخل شد. نگاهی به صندلی که توسط بتا پر میشد انداخت و دلش برای هیونگش تنگ شد. هیونگ عزیزش به خاطر کمک به اون اخراج شده بود و بکهیون میخواست تلاشش رو برای برگردوندنش بکنه.
با یادآوری خداحافظی دیشب هیونگش بغض کرد و نگاهش رو از صندلی چانیول گرفت. آلفای مسلط بعد از اینکه ازش خواسته بود قوی باشه و اجازه نده کسی اذیتش کنه روی موهاش رو طولانی بوسیده بود و از خوابگاه بیرون زده بود.
با رسیدن به ساختمون کمپانی بدون اهمیت به منیجرش از ون پیاده شد و راهی اتاق رئیس کمپانی شد. باید هیونگش رو برمیگردوند. دیگه هیچ کس رو به خوبی هیونگش پیدا نمیکردن و بکهیون مطمئن بود آقای کیم یه احمقه که توانایی درک بقیه رو نداره و خودش موظف بود بهش نشون بده باید پارک چانیول رو برگردونه.
با شنیدن "رئیس گفتن برید تو" سریع در رو باز کرد و داخل شد. چشمهاش خیس بود و نبود چانیول باعث میشد حس کنه تنهایی جلوی یه لشکر ایستاده اما باید تلاش میکرد قوی باشه و هیونگش رو برگردونه.
جلوی میز رئیسش ایستاد و با لحنی که تلاش میکرد بغضش رو نشون نده شروع کرد:
-آقای کیم ازتون میخوام پارک چانیول رو برگردونین. شما نمیتونین بدون هیچ دلیلی یکی رو اخراج کنین، اون بهترین کارمندی بود که میتونستین داشته باشین. برش گردونی..
-بکهیون کارمندی که برای رئیسش شاخوشونه بکشه هیچوقت بهترین کارمند یه نفر نمیشه. بهتره ادامه ندی چون نظرم عوض نمیشه.
امگای خطابشده با چشمهای پرشدهش چند بار خواهش کرد که فقط باعث شد مرد پشت میز بلند شه و خوانندهی قد کوتاه رو از اتاق بیرون ببره. منیجر جدیدش بیرون از اتاق ایستاده بود و با دیدن رئیس کمپانی تند تند خم و راست شد و عذرخواهی کرد.
طوری بکهیون رو به سمت اتاق تمرین کشید که پسر جوون توی شونهش حس درد میکرد. وارد اتاق بزرگ سراسر آیینه شد و از بتای کوتاهتر خواست بیرون بره. درسته که دوست نداشت توی این اتاق تنها بمونه اما نمیخواست هیچکس دیگهای رو جای هیونگش ببینه. ترجیح میداد تنها بمونه ولی بهجای چشمهای درشت هیونگش هیچ چشمی توی این اتاق بهش خیره نشه.
توی آیینه به خودش نگاه کرد و بعد از کشیدن نفس عمیقی سعی کرد لبخند بزنه، گوشیش رو برای فیلمبرداری تنظیم کرد تا بعد به هیونگش نشون بده و با پخش موسیقی شروع به رقصیدن کرد. دوست داشت به هیونگش نشون بده که قویه و میتونه موفق بشه. تازه هیونگش بهترین مربی دنیا بود و میتونست اشکالاتش هم خیلی راحت متوجه بشه پس میخواست بیشترین تلاشش رو بکنه.
با تموم شدن رقصش نفسنفسزنون به دوربین گوشیش لبخند زد و میخواست فیلم رو قطع کنه که در سالن باز شد. خوانندهی جوون روی پاهاش چرخید و با دیدن رئیس کیم آب دهنش رو قورت داد. شاید نباید منیجرش رو بیرون میانداخت!
YOU ARE READING
Nedovtipa
Fanfiction🌕Name: Nedovtipa 🌞Couple: Chanbaek 🌜Genre: Romance, Fluff, Smut, Omegaverse 🌞Writer: #fatemeas 🌛Teaser: بکهیون، امگای ۱۹ سالهایه که به عنوان خواننده توی کمپانی Muse کار میکنه. اون به عنوان یک امگای جوان، در انتظار آلفای مقدرشدهشه... بیخبر...